loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
399,000 تومان
افزودن به سبد خرید

کتاب هشدار برادران گریم (قصه های همیشگی)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
399,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب هشدار برادران گریم از مجموعه ی قصه های همیشگی، نوشته ی کریس کالفر و ترجمه ی الهام فیاضی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

ژنرال "دو مارکی" یکی از بزرگ ترین فرماندهان ارتش فرانسه، به افرادش دستور داده بود "ویلهلم" و "یاکوب" یا همان برادران گریم، نویسنده‌گان بسیاری از قصه های پریان مانند سیندرلا، سفید برفی و... را دستگیر کرده و پیش او ببرند. ژنرال از طریق یکی از منابع جاسوسی خود به منبع الهام قصه های این دو برادر پی برده و دنبال راهی برای ورود به سرزمین قصه های پریان بود تا قلمرو خود را گسترش دهد. او فهمیده بود که پری مهربان خودش شخصا قصه ها را برای این دو برادر می آورد، ولی نتوانسته بود بفهمد که پری دقیقا از کجا می آید و این موضوعی بود که برای فهمیدنش آن دو را دستگیر کرده بودند. پس از فشارهای زیاد، برادران گریم مجبور شدند برای نجات جان خود و دیگران راه سرزمین قصه ها را به ژنرال نشان بدهند؛ ولی پری مهربان کاری کرد که رسیدن آن ها به سرزمین قصه ها دویست سال طول بکشد تا همه‌ی اهالی سرزمین بتوانند برای رویارویی با آنها آماده شوند. حالا دویست سال فرصتی که پری ایجاد کرده بود تمام شده و ارتش در حال رسیدن به سرزمین قصه هاست. کانر بیلی از طرف معلمش خانم پیترز برای رفتن به یکی از دانشگاه های برلین انتخاب می شود. موضوع این است که این دانشگاه قرار است از آثار به جای مانده از برادران گریم که اخیرا پیدا شده رونمایی کند! کانر با خوشحالی راهی این سفر می شود و به کمک خواهرش الکسپپطی آن از رازی دویست ساله پرده برمی دارد! رازی که زندگی آن دو را برای همیشه تغییر می دهد.

مجموعه‌ی قصه های همیشگی در سه جلد مختلف به چاپ رسیده است. شخصیت های اصلی داستان، خواهر و برادر دو قلویی به نام های الکس و کانر هستند. آن ها بچه های بسیار باهوش و کنجکاوی هستند که در شب جشن تولد دوازده سالگی‌شان هدیه ای ویژه و جادویی از مادربزگشان می گیرند؛ هدیه ای که زندگی آن ها را برای همیشه تحت تاثیر قرار داده و مسیر جدیدی را پیش رویشان قرار می دهد. مادربزرگ کتابی از قصه های قدیمی شهر پریان به آنها می دهد که می توانند به کمکش مسیری جادویی به سرزمین قصه‌ی پریان پیدا کرده وارد آنجا شوند و ماجراهای جالب و جدیدی را تجربه کنند.


برشی از متن کتاب


بالاخره روز جشن معارفه رسید و سراسر سرزمین پریان غرق در شادی و سرور شد. دو سال پیش که الکس برای اولین بار باغ ها و قصر پریان را دیده بود، فکرش را هم نمی کرد که روزی از آن چه بودند، زیباتر و جادویی تر بشوند. ولی وقتی آن روز صبح از خواب بیدار شد و از پنجره بیرون را نگاه کرد، نتیجه ی تلاش پری ها را دید و فهمید که اشتباه می کرده است. دو ردیف رنگین کمان زیبا و محو نشدنی در آسمان نقش بسته بود. ابرهای پف آلودی توی آسمان به آرامی حرکت می کردند و به شکل گل ها و حیوانات و حشرات در می آمدند. هوا پر از حباب هاب ریز و درشت بود و پری های ریزه میزه ای سوار بر بعضی حباب ها از این سو به آن سوی سرزمین پرواز می کردند. همه ی گل ها و گیاهان بزرگ تر و سرحال تر از قبل شده بودند و در نسیم می رقصیدند. فواره های بلندی گاه و بی گاه از دل برکه و دریاچه به هوا می پاشید و هر بار از جایی جدید سر بر می آورد. با غروب خورشید و بیرون آمدن ستاره ها چهره ی سرزمین پریان رویایی تر هم شد. ستاره ها در آسمان شب می درخشیدند. هر شهابی که از آسمان می گذشت ردی نقره ای رنگ به جا می گذاشت و گرد ستاره ای از آسمان می بارید. قصر پریان درخشان تر از همیشه به نظر می رسید، انگار صدها چراغ کوچک در گوشه گوشه اش روشن بود. در آسمان بالای قصر آتش بازی های رنگارنگی آهسته آهسته در آسمان نقش می بست و باغچه ها و برکه ها را با نورهای رنگارنگ روشن می کرد. مجلس شادی در طبقه ی پایین قصر و در تالار اصلی شروع شد. هر چه به تعداد مهمانان جشن افزوده می شد، شلوغی و سر و صدا هم بیشتر می شد. الکس هنوز توی اتاقش بود و می ترسید به جشن برود. همه منتظر او بودند و برای دیدن او آمده بودند، اما این همه توجه او را معذب می کرد. ساعت ها جلوی آینه ایستاده بود‌. چندین بار با جادو لباسش را عوض کرد، اما هر کدام از لباس ها از دیگری بدتر بود. بالاخره به لباس سفید ساده ای با دستکش هایی هم رنگ رضایت داد. موهایش را هم طوری آراست که ملکه شنل قرمزی با دیدنش حتماً به او افتخار می کرد. حسابی زیبا شده بود و از آن مهم تر، احساس زیبایی می کرد. آرزو می کرد ای کاش دختر بچه ی شش سالگی اش می توانست او را در این لباس زیبا ببیند. اگر می دانست عاقبت کارش به این جا می رسد، با احساس آسایش و اطمینان بیشتری بزرگ می سد. آرزو می کرد کاش مادر و برادرش هم می توانستند او را ببینند. تکه آینه ی کوچکی که الکس از آینه اش کنده بود تا بتواند در طول سفر برادرش با او در تماس باشد، تمام روز مدام درخشیده بود. با خود فکر می کرد حتماً برادرش دارد در آلمان خوش می گذراند و می خواهد تمام ماجراهایش را برای او تعریف کند. الکس برای شنیدن حرف های برادرش خیلی اشتیاق داشت، اما او را نادیده گرفته بود. چون می خواست از دست شوخی ها و کنایه های برادرش درباره ی لباس و مراسم امشب در امان بماند. خودش به اندازه ی کافی استرس داشت... در زدند و تنجرینا و اسکایلین وارد اتاق شدند. تنجرینا گفت: "سلام، سلام. اومده ایم ببینیم داری چی کار می کنی." اسکایلین گفت: "همه طبقه ی پایین منتظرتن." الکس تا چشمش به لباس های جادویی آن ها افتاد، اعتماد به نفسش را نسبت به ظاهرش از دست داد. تنجرینا پیراهنی مربعی از جنس شانه های عسل پوشیده بود. زنبورهای زنده مثل جواهر های شناور توی هوا، دور گردن و مچ دست هایش می چرخیدند و قطره های عسل مثل گوشواره های اشکی از لاله ی گوشش می جکیدند. اسکایلین موهای بلندش را به شکل زنبق آبی بزرگی در آورده بود. پیراهنش از آب جاری می شد و قبل از رسیدن به زمین می ایستاد... انگار آبشار پوشیده بود. الکس با درماندگی گفت: "شما خیلی خوشگل شده ین." اسکایلین پرسید: "می خوای این را بپوشی؟" او و تنجرینا طوری همدیگر را نگاه کردند که الکس احساس خیلی بدی به لباسش پیدا کرد.    

  • یکی از پرفروش های نیویورک تایمز
  • نویسنده: کریس کالفر
  • مترجم: الهام فیاضی
  • انتشارات: پرتقال


درباره کریس کالفر نویسنده کتاب کتاب هشدار برادران گریم (قصه های همیشگی)


نظرات کاربران درباره کتاب هشدار برادران گریم (قصه های همیشگی)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب هشدار برادران گریم (قصه های همیشگی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل