کتاب نان سال های جوانی | هاینریش بل

درباره‌ی کتاب نان سال های جوانی هاینریش بل

هانریش بل کتاب نان سال های جوانی را در سال 1955 نوشته است. شاید بتوان نان سال های جوانی را عشق سال های جوانی نیز نامید. داستان ماجرای عشق جوانی به نام والتر فندریچ است که در دوران جنگ جهانی دوم زندگی می‌کند. در دوران قحطی نان. او در سال‌های جنگ، قحطی و بحران عاشق می‌شود.

هانریش بل مهارت داستان‌نویسی اش را چنین به رخ مخاطب می کشد که توانسته است تنها یک روز از زندگی این جوان را در صد و چند صفحه روایت کند. نویسنده با فلش بک به گذشته ی پسر و توصیف امروز او و وقایعی که در یک روز برای او رخ می دهند با ذهن مخاطب بازی کرده و او را در دنیایی از اطلاعات متنوع غرق می کند.

فدریچ تعمیرکار لوازم خانگی است. در دورانی که همه چیز کمیاب است او درآمد چندانی ندارد، با یک دغدغه ی مهم: دغدغه ی نان. حالا ورود دختری به زندگی اش دغدغه ای دیگر در او ایجاد می کند. کتاب «نان سال های جوانی» از جمله آثار درباره ی جنگ است که ماندگار شده است. درباره ی عشق دوران جنگ، قحطی و سیاه روزی مردم نویسندگان زیادی نوشته اند، اما این اثر با روایات و نثر روان و زنده ی هانریش بل، چیز دیگری است. خود هانریش بل البته در دوران جنگ سرباز بوده و به همین دلیل شاید توانسته است تصویری واقع گرایانه تر و سیاه تر از آنچه که کسانی صرفا آن را بدون تجربه ی عینی به تصویر کشیده اند ارائه کند.

«نان سال های جوانی» اثری کوتاه اما برجسته است از نویسنده ی بزرگ آلمانی، هانریش بل، که خواندنش در دنیای پر از جنگ و تباهی امروز خالی از لطف نیست.

بخشی از کتاب نان سال های جوانی

فصل اول

روزی که هدویگ آمد، یک روز دوشنبه بود، و در این صبح دوشنبه، پیش از آنکه خانم صاحب خانه، نامه ی پدرم را از زیر در، داخل اتاق بفرستد، دوست داشتم مثل گذشته ها که هنوز در خوابگاه کارآموزی بودم و اغلب این کار را می کردم، پتو را روی سرم بکشم. اما صاحب خانه ام در راهرو صدا زد:«از خانه برایتان نامه رسیده.» هنگامی که او نامه ی به سفیدی برف را از زیر در، داخل اتاق غلطاند هنوز سایه ی خاکستری رنگ در آن گسترده بود. با وحشت، سراسیمه از تخت برخاستم، چون به جای مهر دایره ای به شکل اداره ی پست، مهر بیضی شکل پست راه آهن را تشخیص دادم.

پدرم که از تلگرام متنفر بود، در مدت این هفت سالی که در این شهر تنها زندگی می کنم برایم، فقط دو بار چنین نامه هایی با مهر پست راه آهن فرستاده بود: اولین نامه حاوی خبر مرگ مادر و دومین نامه هم خبر تصادف پدر، زمانی که هر دو پایش شکسته بود و این هم سومین نامه بود؛ آن را باز کردم و وقتی شروع به خواندن نمودم، خیالم راحت شد، پدر نوشته بود:«فراموش نکن که هدویگ، دختر مولر، کسی که تو برایش اتاق تهیه کرده بودی، امروز با قطاری که ساعت 11:47 دقیقه وارد می شود، به آنجا می آید.

لطف کن و دنبالش برو، حتما یادت نرود که چند شاخه گل هم برایش بخری، نسبت به او مهربان و خوش اخلاق باش. سعی کن بتوانی بفهمی که حال و روز چنین دختری چگونه خواهد بود، برای اولین بار تنها به شهر می آید، او خیابان و محله ای را که در آن زندگی خواهد کرد نمی شناسد و برایش بیگانه است.

کتاب نان سال های جوانی اثر هاینریش بل با ترجمه‌ی محمد اسماعیل زاده توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.

• نویسنده: هاینریش بل
• مترجم: محمد اسماعیل زاده
• انتشارات: چشمه