کتاب در انتظار گودو
- انتشارات : بیدگل
- مترجم : علیاکبر علیزاد
- دسته بندی : نمایشنامه
کتاب "در انتظار گودو"، نمایشنامهای خواندنی است که روایتی پرمحتوا و تاملبرانگیز را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
شخصیتهای اصلی قصه، "ولادیمیر" و "استراگون"، نام دارند؛ این دو مرد، با یکدیگر آشنا هستند و رابطهی دوستانهای میانشان برقرار میباشد. ولادیمیر و استراگون، از ویژگیهای اخلاقی متفاوتی برخوردارند ولی هدف مشترکی را دنبال میکنند. آنها چشم به راه هستند؛ چشم به راه دیدار با شخصی که "گودو" نام دارد. مردی که هیچیک، تاکنون با او ملاقات ننمودهاند و وی را از نزدیک نمیشناسند؛ نویسنده تا پایان داستان، مشخص نکرده که قصد و هدف دقیق مردان قصه، از دیدن گودو چیست!
در واقع، گودو از طریق پیام، به شخصیتهای قصه، وعدهی دیدار در زیر یک درخت را داده؛ اما، نکتهی قابل توجه اینجا است که استراگون و ولادیمیر حتی نمیدانند، منظور گودو، دقیقا کدام درخت، میباشد و آیا او واقعا به وعدهی خود، (یعنی ملاقات با آنها) عمل خواهد کرد؟!
با وجود تمامی این موارد، آنها هماکنون، خارج از شهر، زیر یک درخت بید، به انتظار نشستهاند؛ درختی عجیب که هیچ برگی روی شاخههایش به چشم نمیخورد. در طی تمام طول روز، استراگون مدام از پوتینهای خود و درد پاهایش گلایه میکند. در سویی دیگر نیز، ولادیمیر، از خارش سرخود رنج میبرد؛ خارشی که به ظاهر، در اثر استفاده از کلاهش، ایجاد میگردد.
با غروب آفتاب، پسرکی نزد آنها میرود و اعلام میکند که گودو فردا به دیدارشان خواهد رفت. این روند مدام تکرار میشود. به مرور زمان، مردان قصه از ملاقات با گودو مایوس میشوند. ولی روزنهی کوچکی از امید، همواره آنها را به انتظار وامیدارد؛ انتظاری که مشخص نیست چه زمانی به پایان خواهد رسید!
«در انتظار گودو» یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین آثار ادبی قرن بیستم است که توسط ساموئل بکت نوشته شده است. این نمایشنامه به دلیل ساختار، مضامین و سبک منحصر به فردش، جایگاه ویژهای در تاریخ ادبیات دارد. در ادامه به برخی از مهمترین ویژگیهای این اثر اشاره میکنیم:
پوتینهای استراگون مرکز صحنه در جلو قرار دارد، با پاشنههای بههمچسبیده، سرها جدا. کلاه لاکی هم در همانجا قرار دارد. درخت چهار یا پنج برگ دارد. ولادیمیر با حالتی آشفته وارد میشود. میایستد و مدتی طولانی به درخت نگاه میکند، بعد ناگهان تندتند اطراف صحنه حرکت میکند، بالا و پایین، جلو و عقب. کنار پوتینها میایستد. یکی از آنها را برمیدارد. وارسی میکند. بو میکشد. حالش بههم میخورد. آن را به دقت سر جایش میگذارد. میآید و میرود. در انتهای سمت راست میایستد و به دوردست نگاه میکند. دستهایش را سایبان چشمهایش کرده است. میآید و میرود. در انتهای چپ صحنه میایستد، مانند قبل ناگهان میایستد و با صدای بلند شروع به خواندن میکند.
ولادیمیر: آشپز ما یه سگ .. [چون با صدای بلند شروع به خواندن کرده است از خواندن دست میکشد، گلویش را صاف میکند و دوباره از سر میگیرد.]
آشپز ما یه سگ داشت
اون سگو خیلی دوس میداشت.
یه روز یه تیکه گوشت خرید
گوشتو روی تاقچه گذاشت.
سگه اومد گوشته رو برد
سر پا نشست گوشته رو خورد.
[از خواندن دست میکشد، به فکر فرو میرود. دوباره از سر میگیرد.]
آشپز اومد با ضربه مشت
زد تو سر سگ اونو کشت.
سگه رو چال کرد تو زمین
رو قبر اون نوشت چنین:
آشپز ما یه سگ داشت
اون سگو خیلی دوس میداشت.
یه روز یه تیکه گوشت خرید
گوشتو روی تاقچه گذاشت.
سگه اومد گوشته رو برد
سر پا نشست گوشته رو خورد.
[از خواندن دست میکشد. مانند قبل.]
آشپز اومد با ضربه مشت
زد تو سر سگ اونو کشت.
[از خواندن دست میکشد. مانند قبل. با صدای ملایم.]
زد تو سر سگ اونو کشت...
[لحظهای ساکت میشود و بیحرکت باقی میماند، بعد با بیقراری دور صحنه شروع به حرکت میکند. دوباره نزدیک درخت میایستد، میآید و میرود، جلوی پوتینها میایستد، میآید و میرود، در انتهای سمت چپ میایستد، به دوردست نگاه میکند. استراگون از سمت راست وارد میشود، پابرهنه، و با سر خمیده. آهسته عرض صحنه را طی میکند. ولادیمیر برمیگردد و او را میبیند.]
ولادیمیر: بازم تو! [استراگون میایستد، ولی سرش را بلند نمیکند. ولادیمیر به سمت او میرود.] بیا اینجا بغلت کنم...
کتاب «در انتظار گودو» یک نمایشنامه عمیق و پیچیده است که به بررسی مسائل فلسفی و وجودی انسان میپردازد. این اثر با ساختار شکنی، مضامین عمیق و زبان منحصر به فرد خود، مخاطب را به تفکر و تأمل وا میدارد. برای خرید کتاب می توانید در سایت کتابانه ثبت سفارش کنید.
نظرات کاربران درباره کتاب در انتظار گودو
دیدگاه کاربران