درباره کتاب تجریش ناثر زکریا قائمی
«تجریش» زکریا قائمی داستان روزمرگی است. داستان زن و شوهرهایی است که دیگر برای هم عادی شده اند. داستان تکراری شدن آدم ها است. ممکن است عشقی امروز ابدی جلوه کند اما تنها زمان است که واقعیت را نشان می دهد. در تجریش، نویسنده سعی می کند با ایجاد ابهامات و دادن اطلاعات پراکنده به مخاطب با ذهن او بازی کند. زمانی که در کنار همسرمان نشسته ایم، شام می خوریم، تلویزیون می بینیم، گردش می رویم و اما باز هم احساس می کنیم تنهاییم به این کتاب نیاز داریم. زمانی که احساس می کنیم دنیایمان دو پاره شده است. زندگی آنچه فکر کردیم نبوده و در ورطه ی تکرار می افتیم، به این کتاب نیاز داریم. ریتم کتاب شاید در برخی مواقع کند باشد، اما به نظر می رسد نویسنده تلاش داشته تا کرختی زندگی را با ریتم کند کتاب به خواننده منتقل کند. با ساعت هایی که نمی گذرند و کوچه هایی خالی و خانه ای بی صدا. نویسنده ی تجریش خیلی زیبا آن چه در ذهن زن و مرد می گذرد را به تصویر کشیده است. آرامشی در کتاب وجود دارد که ما را به خواندن اثر تشویق می کند. تجریش اثری است که می تواند مخاطبی از هر دو جنس را به خود جلب کند. هم زنانی هستند که با زن داستان همذات پنداری می کنند و هم مردانی که احساس می کنند این کتاب حرف دل آن ها را می زند.
برشی از متن کتاب
خوابم تمام نشده بود. حوصله ی بیداری را نداشتم. صبح دنبال جوراب، ظهر توی ترافیک و عصر سیگار به دست منتظر مشتری. لباس گرمی پوشیدم. داشتم می رفتم که تلفن زنگ زد. «برادرم؟» برنمی دارم. ساعت آن ها الان چند است؟ صبحانه بدون سنگک؟ نهار در شرحی اقیانوس آرام؟ شام با مردی که نمی تواند یک تصنیف ایرانی را با سوت بزند؟! خواستم کفش بپوشم که یادم آمد سیگارم را برنداشته ام. برگشتم. تلفن رفته بود روی پیغام گیر.«لطفا شب از سر کار که برگشتی، قبل از پاک کردن این پیغام، بهش گوش کن. می دونی چه حالی ام؟ تو آلبوم ماه کولی علیقلی رو شنیده ای؟ تهران که بودم خریدمش. یه آهنگ توش هست که من مثل اونم... مثل یه کمونچه.... انگار یکی داره روم می کشه...» بسته ی سیگار را پیدا نمی کنم؛ زیر کاناپه، یخچال، دست شویی، کنار پنجره و هر جایی. قطع می شود. هوا سرد است. فرو رفته ام توی پالتوم و انگار که سرم خیلی شلوغ باشد، به کسی نگاه نمی کنم. صاف می روم آتلیه. امروز پیرمردی می آید تا ازش عکس بگیرم بفرستد آن طرف، نگفت کجا؛ به من چه؟! برفی که دیشب می خواست ببارد و نبارید چند دقیقه ای هم پشت در آتلیه معطل بوده. دانه های برف از زیر در سر خورده اند تو. جلو در خیس بود، بوی خوبی می آمد؛ مثل غریبه ای که از راه برسد و آدرس جایی را که خوب می شناسی از تو بپرسد. آن طرف خیابان پیرزنی زمین خورده. خریدهایش روی زمین ولو شده اند. دانه دانه دارد سیب زمینی هایش را جمع می کند. می روم کمکش. در حال گذشتن از خیابان لیز می خورم و سر زانویم پاره می شود.
خرید کتاب تجریش از نشر چشمه
برای مشاهده و خرید کتاب تجریش نوشتهی زکریا قائمی از نشر چشمه میتوانید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نویسنده: زکریا قائمی انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب تجریش | زکریا قائمی
دیدگاه کاربران