معرفی کتاب به سوی مانیفست نو
با توجه به معنای «مانیفست» که شامل متن و نوشتهای میشود که در بردارنده نظریات گروه یا حزبی در زمینههای سیاسی، مذهبی، اجتماعی، فلسفی یا حتی ادبیست، این کتاب نیز شامل گفتوگوی دو اندیشهمند قرن بیستم است که پس از شکلگیری جنگ جهانی دوم، از تغییر جهان به سمت بهتر شدن ناامید شده بودند؛ از اینرو نظریات خود را در زمینههای یاد شده به بحث و گفتوگو نهادند. این گفتوگوها که طی سال 1956 م. به مدت سه هفته و بین ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو صورت گرفتهاند، از طریق گرته ،همسر آدورنو ثبت و تقریر شدهاند.
گفتنیست هورکهایمر، از فیلسوفان سده بیستم آلمان و آدورنو از جامعهشناسان، فیلسوفان و آهنگساز نئومارکسیست آلمانی بوده و هر دو جزء سردمداران مکتب فرانکفورت محسوب میگردند. در این کتاب شاهد ایدهها و بیانات این دو متفکر هستیم که ضمن بحث و مجادلههایشان با یکدیگر عنوان میشوند. این ایدههای محوری که گاه شفافیت لازم را ندارند، در برخی موارد به عنوان پرسش و پاسخی دو طرفه بیان شده و مواقعی بیربط به آنچه طرف مقابل گفته است، اما به اذعان مترجم از آنجا که تقریباً در تمام جملات، کلمه «باید» به کار رفته، با «مانیفست» مرتبط میشود تا روایتی معاصر باشد از مانیفست کمونیست.
برشی از متن کتاب به سوی مانیفست نو
نقش نظریه مارس 1956
- جامعهشناسی هرگز مانند امروز با ایده بدل ساختن از جهان، ورشکسته نبود.
- همه چیز روبهراه خواهد بود (حتی اگر دیگر حزب وجود نداشته باشد.)
- از کار خواسته میشود تا جایگزین این اعتقاد شود که همه چیز روبهراه خواهد بود.
افزوده یک [جامعهشناسی هرگز مانند امروز، با ایده بدل ساختن از جهان، ورشکسته نشده بود.] هورکهایمر: آنچه امروز شاهد هستیم بدل ساختن از جهان است. آدورنو: این درست معرفتشناسی مارکس است. او میگفت رسالت و وظیفه نظریه، بازتاب واقعیت است. هورکهایمر: به واقع، نظریه، بازتاب شیوهای است که از موقعیت پرولتاریا میبیند. پیشرفتها در این نیمکره بهاصطلاح غربی به گرایشی فزاینده منجر شدهاند که اندیشه را به گزاره علمی برمیگرداند. این به چیزی بیش از چند کلیشه، نظیر آزادی یا دین نمیانجامد. عامل دیگر این است که ما دیگر بورژوازی یا پرولتاریا نداریم که میتوانست جای آن را بگیرد. از منظری معین، بورژوازی باید برای خود بدل بسازد. برعکس کارگران هنوز اتوپیا داشتند.
سپس مارکس آنها را همراهی کرد و با کمک روند بدل ساختن، اتوپیا را از آنها کسر کرد. از جهتی، مارکس کارگران را به واقعیت نزدیکتر کرد؛ اما سپس تنش با واقعیت را نادیده گرفت. آدورنو: درونمایهسوبژکتیویسم. رابطهاش با پوزیتیویسم . هورکهایمر: شکلی را که فلاکت پدید آورد، دستخوش تغییرات بزرگی شده. آدورنو: باید گفت که حتی چنین آگاهی سوبژکتیوی اصلاً نمیتواند به امری بیاهمیت و ناچیز تقلیل داده شود. این کاری است که نوعی از مارکسیسمی انجام داده که سخت جزمگرا و به واقع به ایدئولوژی شرایط موجود بدل میشود.
اگر کارگر دیگر متوجه نباشد که کارگر است، این امر معانی ضمنی مهمی برای نظریه دارد. هورکهایمر: به نظر میرسد که کل پایه عقلانی برای نظریه محو شده است، زیرا از یکسو، بورژوازی، تفکر را به فاکتها بدل میکند و از طرف دیگر، حزب دیگر وجود ندارد. آدورنو: روسها هم دیگر هیچ نظریهای ندارند، جز حرفهای قلنبهسلمبه و پوزیتیویسم. افزوده دو [ Sub specie aeternitatis : همه چیز روبهراه خواهد بود (حتی اگر حزبی وجود نداشته باشد).] آدورنو: عقل که برای تداوم حرکت ماشینآلات، امری اساسی است، ضرورتاً حامل سویه دیگرش است.
وقتی شروع میکنی به فکر کردن، نمیتوانی یک دفعه در سرحد تفکر کاملاً خلاق و مولد متوقف شوی؛ نه به این معنا که چیزها واقعاً شبیه آن از آب درمیآیند، بلکه بدون فکر کردن به سویه دیگر بودگی، نمیتوانی فکر کنی. امروز ملالتهای عمومی، نتیجه مستقیم کنار گذاشتن اتوپیاست. وقتی اتوپیا را رد میکنی، خود تفکر به تدریج پژمرده میشود. تفکر در فرآیند صرف بدل ساختن نابود میشود. هورکهایمر: زبان، شهریّت است. نقش شهرها. هر آنچه پیرامون جامعه انسانی صادق است، در زبان حک میشود - این تصور که همه چیز روبهراه خواهد بود. وقتی دهانت را باز میکنی تا حرف بزنی، همواره همین را میگویی.
آدورنو: ایده حقیقت از ایجابی بودن فراتر میرود. هورکهایمر: و برای اینکه چیزی حقیقی باشد، باید چنان شکل گرفته باشد که هر کسی آن را تصدیق کند. آدورنو: اوضاع درام امروز ناشی از سوبژکتیویتهای است که از خود بیخبر است، خودش را با ابژکتیویته اشتباه میگیرد. ایده خیر که در نظریه تلویحاً فرض شده، ناشی از این واقعیت است که تفکر ضرورتاً شامل سویه تأمل است. این مسئله از تأثیر کنشهای ما میکاهد. درست همانطور که تخیل از جمله از جرایم دیرین زیستشناسی سربرآورد و کمک کرد که آنها از وجه اهریمنیشان خلاص شوند، به همین طریق نیز نظریه واجد ساحتی ضد اساطیری است.
فهرست کتاب به سوی مانیفست نو
یادداشت دبیر مجموعه توضیح مترجم مقدمهای بر آدورنو و هورکهایمر
- نقش نظریه
- کار، وقت فراغت و آزادی
- کار، وقت آزاد و آزادی
- ایده نوع بشر
- الغای کاذب کار
- انضمامی بودن سیاسی
- نقد برهان
- مفهوم پراتیک
- نه به آرمان شهرباوری
- تضاد امر سیاسی
- فردگرایی
- تغییر تاریخی در رابطه بین ایستایی و پویایی
نظرات کاربران درباره کتاب به سوی مانیفست نو
دیدگاه کاربران