loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب حرفم را باور کنید، گیسو طلا نگو، برق بلا بگو!

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
20,000 تومان
* تنها 2 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب حرفم را باور کنید، گیسو طلا نگو، برق بلا بگو!

کتاب روایتگر داستان گیسو طلا و سه خرس از از زبان بچه خرس است. بچه خرس می گوید که اسمش " سام " است و بر عکس تصور مردم، ریزه میزه است. یک روز صبح سام وقتی می بیند صبحانه اش حلیم است، غرغر می کند و صبحانه اش را نمی خورد. بابا خرسه به مامان خرسه می گوید وقتی بچه خرس گرسنه اش شود، صبحانه اش را می خورد. آن ها برای پیاده روی به جنگل می روند و بچه خرس از آن ها عقب می ماند وقتی بابا خرسه داد می زند که جلوتر برود تا او را ببینند، سام عصبانی می شود و می گوید اسم من سام است. بعد، بچه خرس یواشکی، توی جنگل و از راه میان بر که بلد است، به خانه برمی گردد. بچه خرس به خانه می رسد و صدایی از خانه اشان می شنود و متوجه می شود کسی در خانه اشان است. او نمی دانست چه کار کند. با خودش فکر کرد به پدر و مادرش خبر دهد یا خودش وارد خانه شود و دزد را بیرون کند. او از پشت پنجره ی آشپزخانه، یواشکی نگاه کرد و دید یک دختر مو طلایی با تلفن همراهش از خودش عکس می گیرد.

دختر با خودش می گفت، این عکس ها را به شنل قرمزی نشان می دهم تا بفهمد کی دل و جرأت دارد. بعد، یکی یکی جلوی کاسه های حلیم ایستاد و ادای حال به هم خوردن درآورد و گفت،اه، و از خودش عکس گرفت. گیسو طلا روی صندلی بابا خرسه و مامان خرسه می نشیند و عکس می گیرد. بعد روی صندلی بچه خرس می نشیند و عکس می گیرد ولی صندلی به پشتش گیر می کند و او هر چه تلاش می کند، نمی تواند از صندلی بیرون بیاید و مجبور می شود صندلی را بشکند. گیسو طلا می گوید ای وای تمام پول توی جیبم را باید به خانواده خرس ها بدهم. سامی وقتی این ها را می شنود متوجه می شود گیسو طلا دختر خوبی است. گیسو طلا از پله ها بالا می رود و روی تخت بابا و مامان بچه خرس بالا و پایین می پرد و عکس می گیرد. بچه خرس به شیشه ی پنجره می زند و وقتی گیسو طلا چشمش به او می افتد جیغ می کشد. بلاخره بچه خرس و گیسو طلا با هم دوست می شوند و گیسو طلا از سامی برای بدون اجازه وارد شدن به خانه اشان معذرت خواهی می کند. وقتی آن ها روی تخت خواب بالا و پایین می پریدند، بابا و مامان خرسه برگشتند و....

کتاب حرفم را باور کنید، گیسو طلا نگو، برق بلا بگو! از مجموعه‌ی حالا داستان را من تعریف می‌کنم نوشته‌ی نانسی لویین با ترجمه‌ی زندگینامه محبوبه نجف‌خانی توسط انتشارات گیسا به چاپ رسیده است.

 


برشی از متن کتاب


وقتی به خانه رسیدم، صدایی شنیدم. کسی توی خانمان بود! نمی دانستم چه کار کنم. باید به دو برمی گشتم پیش مامان و بابا و خبرشان می کردم؟ یا این که خودم می رفتم توی خانه و دزد را بیرون می کردم؟ اگر خرس کوچولو بود حتما پا می گذاشت به فرار، اما سام، نه. از پشت پنجره ی آشپز خانه، یواشکی نگاه کردم. دختری داشت با تلفن همراه از خودش عکس می گرفت! دختر زیر لبر غرغر کرد: "آهان! حالا با این عکس ها به شنل قرمزی نشان می دهم کی دل و جرئت دارد! گیسو طلا توی شرط بندی هیچوقت نمی بازد!" بعد، یکی یکی جلوی کاسه های حلیم ایستاد و ادای حال به هم خوردن در آورد و گفت:"اَه!" و.از خودش عکس گرفت. همان موقع ازش خوشم آمد. گیسو طلا روی صندلی بابام نشست و از خودش عکس گرفت. بعد، رفت سراغ صندلی مامانم.... گفت: "مدرک می خواهی، خانم قرمزی؟ بفرما، این هم مدرک!" بعدش رفت روی صندلی من نشست و عکس گرفت. وقتی بلند شد، دید صندلی به پشتش گیر کرده و خودش را این ور و آن ور تکان داد و پایین پرید، اما فایده نداشت. آخر سر، صندلی را محکم کوبید زمین. صندلی شکست و چند تکه شد. گیسو طلا گفت: "ای وای، تمام پول تو جیبی ام به باد رفت!" دیدید؟ می خواست خسارت تمام صندلی را بهمان بدهد. آن صندلی اصلا برایم مهم نبود. چون برایم کوچک شده بود. گیسو طلا اول رفت طبقه بالا و اول کفش هایش را درآورد(که البته کار خیلی درستی کرد). بعد، روی تخت خواب بابام بالا و پایین پرید و در همان حالت از خودش عکس گرفت. بعدش، رفت سراغ تخت خواب مامانم و غش غش خندید و گفت: "باورم نمی شود دارم این کار را می کنم!" راستش، توی خانه ما بالا و پایین پریدن روی تخت خواب ممنوع است. برای من، این بهترین فرصت بود. پس، تق تق به شیشه ی پنجره ی اتاق زدم. گیسو طلا تا چشمش به من افتاد جیغ کشید. با التماس گفتم: "بگذار من هم بیایم! به هیچکس نمی گویم." گیسو طلا پنجره را باز کرد و رفتم تو. خودمان را به هم معرفی کردیم. گیسو طلا معذرت خواهی کرد که بی اجازه وارد خانه ی ما شده. ما راستی راستی مؤدبانه باهم رفتار کردیم.

  • حالا داستان را من تعریف می کنم
  • داستان گیسو طلا و سه خرس از زبان بچه خرس
  • نویسنده: نانسی لوئین
  • تصویرگر: تاتویک آواکیان
  • مترجم: محبوبه نجف خانی
  • انتشارات: گیسا

درباره نانسی لوئین نویسنده کتاب کتاب حرفم را باور کنید، گیسو طلا نگو، برق بلا بگو!


نظرات کاربران درباره کتاب حرفم را باور کنید، گیسو طلا نگو، برق بلا بگو!


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب حرفم را باور کنید، گیسو طلا نگو، برق بلا بگو!" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل