دربارهی کتاب بدجنسها اثر رولد دال
کتاب بدجنسها نوشتهی رولد دال، داستان تخیلی و طنز زن و شوهری به نام آقا و خانم بدجنس را روایت میکند و متشکل از چندین داستان کوتاه است که زنجیرهوار به یکدیگر متصل میباشند. آقای بدجنس مردی است بسیار کثیف که به هیچ عنوان به نظافت شخصیاش اهمیت نمیدهد و سالهاست که حتی ریشهایش را کوتاه نکرده و تمام لباسهایش کثیف میباشد. با کمی دقت میتوان ته مانده تمام مواد غذایی که او استفاده کرده را در لابهلای ریشهای بلند، سیاه و دندانهای کثیفش به وضوح دید.
خانم بدجنس هم دست کمی از شوهرش ندارد، او یک چشمش را از دست داده و چشم مصنوعی دارد و با عصا را ه می رود اما نه به خاطر این که در راه رفتن مشکلی داشته باشد بلکه با عصایش سگ ها، گربه ها و بچه ها را می زند. بزرگترین خصوصیت این زن و شوهر این است که همیشه در حال کشیدن نقشه برای اذیت و آزار یکدیگر هستند.
روزی خانم بدجنس تصمیم می گیرد تا چشم مصنوعی اش را در لیوان ماءالشعیر آقای بدجنس بیاندازد و وقتی همسرش به انتهای لیوان نوشیدنی اش می رسد به ناگهان می بیند که چشم مصنوعی از درون لیوان به او زل زده است، و به این ترتیب یکی از دعواهای همیشگی آن ها شروع می شود. آقای بدجنس برای تلافی می خواهد قورباغه ای را در رختخواب همسرش بگذارد و ... . تصویرگری کتاب را " کوئنتین بلیک " بر عهده داشته و این اثر برای گروه سنی ب و ج مناسب می باشد.
بخشی از کتاب بدجنسها؛ نشر افق
فصل 5
چشم مصنوعی
شما می توانید با یک چشم مصنوعی یک عالمه مسخره بازی در بیاورید، چون می توانید آن را از جایش در آورید و هر وقت خواستید دوباره زود بگذارید سرجایش. مطمئن باشید که خانم بدجنس تمام این کلک ها را بلد بود.
یک روز صبح، او چشم مصنوعی اش را درآورد و وقتی آقای بد جنس حواسش پرت بود، آن را توی لیوان ماءالشعیر او انداخت. آقای بدجنس نشسته بود و آرام آرام ماءالشعیرش را می خورد. کف روی ماءالشعیر، حلقه ی سفیدی دور لبش درست کرده بود. اما پشت آستینش کف سفید را پاک کرد و آستینش را هم مالید به شلوارش.
خانم بدجنس که پشتش را به آقای بدجنس کرده بود تا شوهرش متوجه نشود که او چشم مصنوعیش را درآورده، گفت: «نقشه ای توی کله ات داری. خوب می دانم که هر وقت این طور ساکت می شوی، داری نقشه می کشی.»
حق با خانم بدجنس بود. آقای بدجنس داشت مثل دیوانه ها نقشه می کشید. او سعی داشت کلک جانانه ای پیدا کند و آن را روی زنش سوار کند. خانم بدجنس گفت: «بهتر است مواظب باشی. چون اگر بفهمم می خواهی کلکی سوار کنی، عین یک خرس می پامت.»
آقای بدجنس گفت: «اوه، دهنت را ببند، عجوزه!»
و مشغول خوردن ماءالشعیرش شد. ذهن شیطانی اش مدام در تلاش بود و به تازه ترین کلک وحشتناکی فکر می کرد که خیال داشت روی آن پیرزن سوار کند. و همین که آقای بدجنس آخرین قطره ی نوشیدنی اش را توی گلویش خالی کرد، یکدفعه چشمش به چشم مصنوعی زشت خانه بدجنس افتاد که از ته لیوان به او زل زده بود. وحشت زده از جا پرید.
خانه بدجنس قهقهه ای زد و گفت: «بهت گفتم که می پامت. من همه جا چشم دارم، پس بهتر است مواظب باشی.»
فصل 6
قورباغه
آقای بدجنس به تلافی چشم مصنوعی خانم بدجنس توی لیوان نوشیدنی اش، تصمیم گرفت توی رختخواب او یک قورباغه بگذارد. او قورباغه ی بزرگی از توی حوض گرفت و یواشکی را توی جعبه گذاشت.
آن شب، وقتی خانم بدجنس قبل از خواب به دستشویی رفت، آقای بدجنس قورباغه را لای ملحفه رختخواب او گذاشت. بعدت به تخت خودش برگشت و منتظر شد تا تفریح شروع شود.
خانم بدجنس از دستشویی برگشت و رفت روی تختش و چراغ را خاموش کرد. او در تاریکی دراز کشید و مشغول خاراندن شکمش شد. شکمش می خارید. عجوزه های کثیفی مثل او همیشه شکمشان می خارد.
بعد، یکهو احساس کرد چیز سرد و لیزی روی پاهایش وول می خورد. از ترس جیغ کشید.
آقای بدجنس گفت: «چه مرگت شده؟»
خانم بدجنس که بالا و پایین می پرید، فریاد زد: «به دادم برس! یک چیزی توی رختخواب من است!»
آقای بدجنس گفت: «همین الان یکی از این جک و جانورهای گنده را روی زمین دیدم، حتم دارم خودش است.»
خانم بد جنس فریاد کشید: «چی؟»
آقای بدجنس گفت: «سعی کردم بکشمش، اما در رفت. دندان هایش مثل گاز انبر بود!»
خانم بدجنس فریاد زد: «به دادم برس! نجاتم بده! دارد روی پاهایم راه می رود!»
آقای بدجنس گفت: «الان انگشت های پایت را گاز می گیرد و می کََنَد.»
خانم بدجنس از ترس غش کرد.
آقای بدجنس از تخت پایین آمد و رفت و یک لیوان آب سرد آورد و پاشید روی سر خانم بدجنس تا به هوش بیاید. قورباغه از زیر ملحفه بالا آمد تا خودش را به آب برساند.
کتاب بدجنسها اثر رولد دال با ترجمهی محبوبه نجفخانی و تصویرگری کوئنتین بلیک توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب بدجنسها
صورت های پشمالو
آقای بدجنس
ریش های کثیف
خانم بدجنس
چشم مصنوعی
قورباغه
ماکارونی کرمو
عصای مسخره
خانم بدجنس مرض آب رفتن می گیرد
خانم بدجنس کش می آید
خانم بدجنس به هوا می رود
خانم بدجنس فرود می آید
آقای بدجنس حسابی غافلگیر می شود
خانه، درخت و قفس میمون ها
چسب مایع محکم گیر
چهار پسر بچه ی چسبناک
سیرک بزرگ میمون های سر و ته
پرنده ی تپل مپل به کمک می آید
از کوکوی پرنده ی آقای بدجنس خبری نیست
هنوز هم از کوکوی پرنده ی آقای بدجنس خبری نیست
آقا و خانم بدجنس می روند تفنگ بخرند
فکر بکری به ذهن مشنگ می رسد
چسب مالی بزرگ شروع می شود
فرش به سقف می چسبد
مبلمان بالا می رود
کلاغ ها شیرجه می زنند
بدجنس ها سر و ته می شوند
میمون ها فرار می کنند
بدجنس ها آب می روند
- از سری کتابهای فندق
- برندهی جایزهی تصویرگری هانس کریستین آندرسن
- نویسنده: رولد دال
- مترجم: محبوبه نجف خانی
- تصویرگر: کوئنتین بلیک
- انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب بدجنسها | رولد دال
دیدگاه کاربران