درباره کتاب بی حسی موضعی
داستان این کتاب در مورد آموزگاری به نام "ابرهارد استاروش" است که چهل سال سن دارد و در برلین زندگی می کند. ابرهارد به خاطر دندان دردش نزد دندان پزشک می رود و داستان اصلی "بی حسی موضعی" از این جا آغاز می شود. هنگامی که پزشک مشغول درست کردن دندان ابرهارد می باشد، او شروع به تعریف کردن ماجرای زندگی بعضی از دانش آموزانش می نماید و تجربیاتش از زندگی را با ماجراهای معنایی و فلسفی بسیاری تشریح می کند. او از یکی از شاگردانش با نام "فیلیپ شربام" می گوید که تصمیم گرفته است به نشانه ی اعتراض به حضور نظامی و دخالت های آمریکا در جنگ ویتنام، سگش را در یکی از پر رفت و آمد ترین و مشهورترین خیابان های برلین به آتش بکشد.
همه ی ماجراهایی که ابرهارد روایت می کند، سرشار از لحظات تأمل برانگیز می باشند و تبحر بالای "گونتر گراس" در نویسندگی را بار دیگر به همگان نشان می دهد. نویسنده ای خلاق که با کتاب هایش روح تازه ای به ادبیات آلمانی پس از جنگ دمید و نام خود را برای همیشه در ادبیات آلمان و البته تمام جهان جاویدان کرد. "گراس" در "بی حسی موضعی" دنیایی را پیش چشم مخاطب ترسیم می نماید که خواننده تا مدت ها درگیر آن خواهد شد.
برشی از متن کتاب بی حسی موضعی
همه چیز را مو به مو برای دندان پزشکم تعریف کردم. با گاله ای پُر، چشم بر صفحه ی تلویزیون که مثل من بی صدا بود و پیام های بازرگانی پخش می کرد: تور نامرئی موی سر، کبریت بی خطر، به سفیدی برف... وای خدا، فریزری که در آن نامزدم، در میان قلوه ی گوساله و شیر، بی صدا سخن پراکنی می کرد: « تو یکی پایت را از این وسط کنار بکش! تو یکی پایت را از این وسط کنار بکش...» ( آپولونیای قدیس برایم دعا کن! ) به شاگردان دختر و پسرم گفتم: « حواستان را خوب جمع کنید. من باید نزد دندان کش شکنجه گر بروم. ممکن است کارم طول بکشد. این فرصتی طلائی برای شماست.» شِربام با لبخندی ملیح و کمی بی ادبانه، معلومات مسخره اش را روی دایره ریخت: « جناب آقای اشتارُوش بسیار گرامی، تصمیمی که آن جناب به هنگام دردی عذاب آور گرفته اید، ما شاگردان دوستدار و همدرد شما را بر آن داشت که مصائب آپولونیای قدیس را به یاد شما بیاوریم. در سال دویست و پنجاه میلادی به هنگام سلطنت دقیانوس دخترک بیچاره را در اسکندریه در آتش سوزاندند. چون اراذل و اوباش با گازانبر تمام دندان هایش را قبلاً کشیده بودند، او بعد از آن فرشته ی نجات همه ی کسانی که دندان درد دارند، شد.
متاسفانه به ناحق دندان پزشکان را هم مورد مرحمت خود قرار داد. بر تصاویر دیواری در میلان و اسپولتو، بر گنبد کلیساهای سوئد و همین طور در اشترسینگ، گِموند و لوبک می شود تصویر او را با کلبتین و دندان آسیاب دید. خوش بگذرد و دست حق به همراهتان باد. ما دانش آموزان سال دوازدهم از آپولونیای قدیس برای شما التماس دعا داریم.» شاگردان کلاس زیر لب به دعا خواندن مشغول شدند من به خاطر مزخرفات معقول و مضحکی که بیان شده بود، سپاسگزاری کردم. ورو لواند بی درنگ از من انتظار جبران محبت داشت. تقاضا کرد که من به ایجاد مکانی برای سیگار کشیدن در کنار محل توقف دوچرخه ها که از مدتها پیش درخواست شده بود، رأی مثبت بدهم. گفت: «شما حتما دوست ندارید که ما یواشکی در مستراح سیگار دود کنیم.» من به کلاس قول دادم که اگر شربام درخواست انجمن دانش آموزان را برای سردبیری روزنامه مدرسه بپذیرد، در جلسه آینده انجمن خانه و مدرسه از دادن حق محدود برای سیگارکشیدن دانش آموزان حمایت کنم: «از مقایسه ای که می کنم معذرت می خواهم اما دندان های من و جفنگ نامه های شما نیازمند کمک هستند.» شربام اجازه گرفت و گفت: «تا وقتی که همکاری دانش آموزان با حق انتخاب همراه نباشد، من هیچ کاری نمی کنم. رفرم در حرف مفت جایز نیست.
یا اینکه شما تصور میکنید می شود حرف مفت را اصلاح کرد؟ در ضمن چیزی که در رابطه با آپولونیای قدیس گفتم معتبر است. میتوانید آن را در تاریخ کلیسا مطالعه کنید.» ( آپولونیای قدیس برایم دعا کن! ) چون تنها التماس دعا داشتن از قدیسین دردی را دوا نمیکند، تنگ غروب به سمت مطب دندانپزشک به راه افتادم. در به زبان آوردن دعا برای بار سوم، این دست و آن دست میکردم و تازه به هوهن سلرن دام وقتی در چند قدمی پلاک منزل نهچندان نوساز و مدرنی که در طبقه دومش در مطب دندانپزشک انتظارم را میکشیدند، رسیدم آن را بر زبان آوردم.
نویسنده: گونتر گراس مترجم: حسن نقره چی انتشارات: نیلوفر
نظرات کاربران درباره کتاب بی حسی موضعی
دیدگاه کاربران