loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قواعد بازی - لوئیجی پیراندللو

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

محصولات مرتبط

کتاب قواعد بازی نوشته لوئیجی پیراندللو با ترجمه کامران برادران توسط نشر چترنگ به چاپ رسیده است.

این کتاب در بر دارنده ی نمایش نامه ای خارق العاده می باشد که اولین بار در سال 1918 منتشر شد. این نمایش نامه به بیان داستان مردمانی می پردازد که برای رسیدن به آرزوهای شان همواره در حال تلاش اند اما در نهایت خشونت هایی از میان این امیال سر بیرون می آورند و آن ها را از پای می اندازند. در واقع ماجرای اصلی این کتاب در مورد مردی به نام "لئونه" می باشد که همسرش مدت هاست از او دوری کرده و به لئونه خیانت می کند. اما این مرد در مقابل این خیانت سکوت می نماید و به جای این که خشمگین شود، خودش را از همه ی احساسات بشری تهی می کند. لئونه نسبت به خودش و همه ی افراد محیط پیرامونش بی تفاوت می شود و این بی تفاوتی سرآغاز فاجعه ای بزرگ است که همه ی شخصیت های نمایش را تحت تاثیر خود قرار می دهد. "لوئیجی پیراندللو" نمایش نامه نویس و رمان نویس مطرح ایتالیایی که برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات نیز شده است، در کتاب حاضر خشونتی ناب را برای مخاطب به تصویر می کشد. این خشونت در واقع قدرتی است که استمرارش در حفظ حیات سوژه تحقق می یابد و او را کنترل و اداره می نماید.


برشی از متن کتاب


لئونه: احتمالاً از توانایی‌ های سیلیا خبر نداری... فضایل ذهنی و سرزندگی ای که باورت نمیشه ممکنه مال اون باشه. دلیلش هم اینه که تو فقط به یک جنبه از شخصیتش توجه کردی. وجهی که باهاش ایده ت رو از سیلیا ساختی، اون طور که برای تو هست و همیشه خواهد بود. این جنبه برای تو یگانه ترین و حقیقی ترین سیلیارو شکل میده. برای مثال، برای تو تصور این که سیلیا یه روز صبح بیخیال به کارهای خونه ش برسه ممکن نیست، اینکه آرامش داشته باشه و با خوشحالی برای خودش آواز بخونه و زمزمه کنه ولی میدونی، اون این کارها رو میکنه گاهی از این اتاق می رفت به اون اتاق و مثل یک بچه با صدایی لرزون آواز می خوند. صداش رو می شنیدم زن متفاوتی بود. این حرف رو همین  جوری نمی‌زنم واقعاً زن متفاوتی بود  خودش هیچ نمی دونست! وقتی برای چند لحظه از خودش فاصله می گیره، میشه یه بچه آوازه خون. کاش اون وقت هایی رو می دیدی که مفتون می ‌نشست، خیره می ‌شد به دوردست. یه نور مبهم و زنده توی چشم هاش می درخشید و ناخودآگاه دستش راو با تنبلی توی موهاش ول می ‌داد و صاف شون می کرد. این موقع ها اون کیه؟ نه سیلایی که تو می شناسی ، سیلیایی دیگه س. سیلیایی که با خودش بیگانه است، چون هیچکس تا حالا بهش نگفته: «وقتی اینجوری هستی عاشقتم، دوست دارم همیشه همینطوری باشی» اگه همچو چیزی بهش بگی، ازت می پرسه: «می خوای چه جوری باشم؟» جواب میدی: «همین طوری که الان بودی» بعدش می پرسه «الان چه جوری بودم؟ داشتم چیکار می کردم» «داشتی آواز می خوندی.» «آواز می خوندم؟» «آره، موهات رو هم داشتی این طوری صاف می کردی» یادش نمیاد، بهت میگه حقیقت نداره بدون تردید نمی تونه تصویری رو تشخیص بده که تو با دیدنش ازش ساختی. البته اگه می تونستی سیلیا رو این طوری ببینی. چون تو فقط یه جنبه از اون رو می بینی. خیلی غم انگیزه، گوییدو! امکان اینکه سیلیا بتونه زندگی دلپذیر و شیرینی داشته باشه هست ولی اون همچو چیزی رو نداره! [سکوتی تلخ. در این بین، ساعت‌ها مفرغین این زنگ ساعت یازده را می نوازد.] آه، ساعت شده یازده. از طرف من به سیلیا شب بخیر بگو. سیلیا: [به سرعت در شیشه ای را باز می کند.]  وایستا، یه دقیقه وایستا. لئونه: اوه، نه نیم ساعت تموم شد. ‌ سیلیا: خواستم این را بهت بدم. [تخم مرغی تو خالی را با خنده به دست او می دهد.] لئونه: اوه، ولی من که هورتش نکشیدم، بیا... [به سرعت به سوی گوییدو می رود و تخم مرغ را به او می سپارد.] بیا بدیمش به گوییدو! [گوییدو غیر ارادی تخم‌ مرغ را برمی دارد و احمقانه آن را در دست می‌گیرد و همان طور می ایستد. لئونه به صدای بلند می خندد و از در سمت چپ خارج می شود.] سیلیا: حاضرم همه چیم رو بدم که یکی بکشدش! گوییدو: دوست دارم این تخم مرغ رو خورد کنم رو سرش! [به سوی پنجره دست چپ می رود.] سیلیا: [می خندد].  بیا، بدش به من! خودم پرتش می کنم رو سرش. صفحه 32

نویسنده: لوئیجی پیراندللو مترجم: کامران برادران انتشارات: چترنگ


نظرات کاربران درباره کتاب قواعد بازی - لوئیجی پیراندللو


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قواعد بازی - لوئیجی پیراندللو" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل