loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب تنهاترین حامی - مرضیه قنبری

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :
                                    

کتاب تنهاترین حامی نوشته مرضیه قنبری توسط انتشارات آرینا به چاپ رسیده است.

داستان این کتاب زندگی دختری به نام "مهنا" را روایت می کند که در خانواده ای کاملاً سخت گیر رشد کرده است. خانواده ای که گویی دختر در آن حق زندگی کردن ندارد و ناچار است از اوامر پدر و برادرانش اطاعت محض نماید. بالاخره روزی مهنا از سخت گیری های برادر بزرگش به ستوه می آید و درست زمانی که قصد دارند او را به زور به خانه ی بخت بفرستند، از خانه فرار می کند. از طرفی دیگر، "کسری" پسر جوانی که شریک "حاج رسول" پدر مهنا می باشد، از مدت ها قبل به دخترک دل بسته است اما جرأت ابراز این علاقه را ندارد. با فرار مهنا از خانه تمام آرزوهای کسری نابود می شود، اما وقتی یک سال بعد از این ماجرا، مهنا با او تماس می گیرد و از وی درخواست کمک می کند، ماجرا به سمتی کشیده می شود که کسری می خواهد. "تنهاترین حامی" داستان عشقی را روایت می کند که در عین زمینی بودن، پاک و آسمانی است و دنیایی پر از زیبایی را برای عاشق و معشوق به ارمغان می آورد. "مرضیه قنبری" با قلم زیبا و روانش، مخاطب را لحظه به لحظه با داستان همراه کرده و کاری می کند که خواننده درد عمیق مهنا، حامی بودن کسری و غم پنهان حاج رسول را با تمام وجود درک کند و خودش را جای شخصیت ها بگذارد.


برشی از متن کتاب


کسری همین طور که سرش پایین بود و توی سررسید چیزی می نوشت زیر چشمی هوای دختر حاج رسول را داشت. -آقا جون چرا اجازه نمی دین برم؟ حاج رسول تسبیحش را دور دست چرخاند. -واسه این که خوبیت نداره بابا. آخر هفته به حامد سفارش می کنم ببردت. -آخه دلم می خواد با دوست هام برم، سینما که جای بدی نیست قول میدم دو ساعت نشده برگردم. این بار عوض حاج رسول، پسرش جاهد توپید به دختر. -مگه حرف حالیت نمی شه، یه بار گفت نه! همین مونده تو درو همسایه خیابون گز کنی و سر از پارک وسینما در بیاری. مهنا که بغض کرده بود و جرات اعتراض به برادرش را نداشت ، با چهره ای در هم نگاهش را پایین آورد که صدای جاهد خشمگین تر از قبل او را از جا پراند. -وایسادی چی کار؟ حرفی داری بگو اگه نه راتو بکش و برو. مهنا این بار هم بدون مخالفت اطاعت کرد و مظلوم تر از قبل رو به حاج رسول کرد. -من برم خونه؟ شاید هنوز کورسوی امیدی داشت که پدرش از در مساعدت وارد شود ولی وقتی صدای آمرانه ی او را شنید که : -آره بابا، خوبیت نداره این جا وایسی، برو خونه. چانه اش لرزید و لب های خوش فرمش را به دندان گزید و با خداحافظی کوتاهی به سمت در رفت که جاهد بلافاصله از جا بلند شد. -صبر کن خودم می رسونمت. و متعاقب او از در بیرون رفت. با رفتن شان کسری که به ظاهر کارش تمام شده بود دفتر را بست و رو به حاج رسول گفت : -طفلی خیلی دمغ شد، می ذاشتی بره حاجی زیادی داری سخت می گیری. -چیکار کنم آقا کسری؟ تو این جامعه که خودت می بینی چه وضعیه ، نمی تونم به حال خودش رهاش کنم. همین حالا هم کلی گرفت و گیر با جاهد داریم. کسری بی حوصله نفس عمیقش را بیرون فرستاد و به پشتی صندلی تکیه داد.   -بدت نیاد حاجی، ولی برای جاهد زمان تو صد سال پیش متوقف شده. فقط تعجبم چطور زن و بچه اش با این اخلاق هاش کنار می یان. حاج رسول لبخندی از سر رضایت زد و گفت : -اتفاقا عروسم معصومه از جاهد مقید تره. بچه هاش رو هم همین طور تربیت کرده. پدر و مادر خیلی تو تربیت بچه هاشون تاثیر دارن آقا کسری خوشحالم که معصومه نه تنها اعتراضی به جاهد نمی کنه که خودش هم بیش تر از اون حواسش به حسین و زهراست. هرچقدر اون ها باعث افتخار و سربلندی من هستند فکر و نگرانی از مهنا و آینده اش راحتم نمی گذاره. نمی خوام طوری بشه که سرکشی هاش تو خانمی و سر به زیری زهرا به چشم بیاد. جاهد هم همین فکر ها رو می کنه که نمی تونه آروم بگیره. آهی کشید و ادامه داد: خدا بیامرزه طوبی رو، خیلی زود پیمونه ی عمرش سر اومد و ما رو تنها گذاشت تا وقتی هم بود، هم و غمش مهنا بود و بس. می گفت حامد و جاهد باید مرد بار بیان، اول و آخر هم می رن سر زندگیشون و این دختر واسه ما می مونه. صفحه 9

نویسنده: مرضیه قنبری انتشارات: آرینا

مشخصات


نظرات کاربران درباره کتاب تنهاترین حامی - مرضیه قنبری


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب تنهاترین حامی - مرضیه قنبری" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل