محصولات مرتبط
کتاب آرام نوشته سیمین شیردل توسط انتشارات پرسمان به چاپ رسیده است.
این کتاب رمانی با قصه ای پر فراز و نشیب می باشد که ماجرای آن با سفر "آرام" به تهران آغاز می شود. "آرام" دختری نجیب و تحصیل کرده می باشد که برای تعطیلات از محل زندگی اش یعنی شیراز به تهران سفر می کند و به خانه ی عمه اش می رود. این سفر سرآغاز اتفاقات بسیاری ست که زندگی این دختر را دست خوش تغییرات بزرگی می کند. "آرام" عاشق برادر دوستش "فرید" می شود و این عشق سرنوشت او را عوض می نماید. با وجود علاقه ی زیاد "آرام" به "فرید"، پسرک علاقه ای به او ندارد زیرا قبلاً در دام عشق زنی بیوه افتاده که زن خوش نامی هم نیست؛ اما فرید برای به دست آوردن او هر کاری می کند. همه ی کسانی که به کتاب و رمان های جذاب ایرانی علاقه دارند، حتما قلم زیبا و دوست داشتنی "سیمین شیردل" را نیز می شناسند. نویسنده ای که با شخصیت پردازی و صحنه سازی های خارق العاده اش، در همه ی لحظات داستان، مخاطب را با شخصیت هایش همراه می کند و با خلق دنیایی اعجاب انگیز لحظاتی سرشار از سرزندگی را برای خواننده به ارمغان می آورد. "آرام" برخلاف عنوانش، داستانی پر تلاطم دارد که پیشنهاد می کنیم مطالعه ی آن را از دست ندهید.
برشی از متن کتاب
در گوشه ای از سالن وسیع و پر ازدحام فرودگاه، پدری نگاه نگران و مضطربش را به سوی دخترش، که کمی آن طرف تر ایستاده بود دوخت. دلش تاب نیاورد و مجددا به سوی او رفت تا چیزهایی را گوشزد کند. دختر، برخلاف پدرش، کاملا خونسرد و متین ایستاده بود. و به ظاهر گوش فرا می داد، اما نگاهش تکراری بودن تذکرات پدر را به وضوح نشان می داد. دختر با دستان کشیده و زیبایش بلیت را بازی می داد و در انتظار اعلام شماره پرواز بود. بعد از دقایقی از بلندگوی سالن شماره و ساعت پرواز به گوش رسید؛ نفس بلندی کشید و به سمت مادرش، که زنی کوتاه قد و اندکی فربه به نظر می رسید، خم شد و او را بوسید. سپس پدر را در آغوش گرفت و گفت: " پدر! تمام حرف های شما را به خاطر سپردم؛ خواهش می کنم نگران نباشید! برایتان خوب نیست. می خواهید به این سفر نروم؟" پدر معترضانه گفت: "نه، نه! می دانی که دوری از تو چه قدر برایم دشوار است. فقط مواظب خودت باش!" - چشم پدر! خیال تان راحت باشد. مواظب مادر باشید! دوستتان دارم! خداحافظ! آن زن و شوهر به رفتن دخترشان که در میان ازدحام جمعیت گم شد خیره ماندند. با نشان دادن بلیت و کارت شناسایی اش به مسئول باجه، به سمت درب خروجی به راه افتاد. وقتی پا به درون هواپیما نهاد، به مهماندار سلام کرد. مهماندار با دیدن او که زیبایی و متانتش چشمگیر بود لحظه ای بر او خیره ماند و بی اختیار تبسمی که نشانگر ستایشش بود، زد. به محض جا به جا شدن روی صندلی اش، از پنجره به بیرون نگاهی انداخت. سرش اندکی گیج رفت.به پشتی صندلی تکیه داد و لحظاتی چشمانش را بست. گرمای شیراز طاقت فرسا بود، اما می دانست گرمایی شدیدتر در انتظار اوست. سفر به تهران همواره باعث شور و نشاط در او می شد؛ به خصوص که تعطیلات خوبی را پیش بینی می کرد. در سال های گذشته نیز خاطرات خوبی از سفرهایش داشت. تنها مسئله ای که نگرانش می کرد، دوری از خانواده بود. پدر، ناراحتی قلبی داشت و مادر قند خونش بالا بود. اگر به اصرار آن ها نبود، هیچ گاه راضی به این سفر، تنها و بدون وجود آن ها نمی شد. پدر ومادر رفتن به این سفر را برای او ضروری می دانستند، چرا که پس از پایان امتحانات و فشار بیش از حد درس ها، دخترشان را خسته و عصبی می دیدند. آن ها می خواستند با دور کردن آرام از محیط زندگی اش تنوعی در او ایجاد کنند. ابتدا قرار بود به همراه برادرش به کشوری در آن سوی آب ها بروند، اما مشغله ی فراوان تنها برادرش امیر، اجازه چنین کاری را به آن ها نداد. ناگزیر آرام به تنهایی بار سفر بسته و راهی تعطیلات شد. آرام، دانشجوی سال دوم رشته حقوق، نمونه کامل دختری شرقی و زیبا بود. جسارت و هوش سرشارش زبانزد خاص و عام بود. او دارای روحی لطیف و حساس بود؛ که این را از مادرش به ارث برده بود. پدرش که سرهنگ باز نشسته نیروی هوایی بود طوری او را تربیت کرده بود که مانند یک مرد بتواند بدون هیچ ترس و واهمه ای در اجتماع قدم بردارد. پدر تفاوتی در تربیت دختر و پسر نمی دید و اعتقاد داشت که هر دو باید نجیب و شجاع باشند. صفحه 7
نویسنده: سیمین شیردل انتشارات: پرسمان
نظرات کاربران درباره کتاب آرام - سیمین شیردل
دیدگاه کاربران