
کتاب تو برای من عزیزترینی
-
انتشارات :
مهرسا
- مترجم : دکتر غلامعلی افروز | لیلا کاشانی وحید
محصولات مرتبط
کتاب تو برای من عزیزترینی نوشتهی مکس لوکیدو، تصویرگری سرجیو مارتینز، ترجمهی لیلا کاشانی وحید و مقدمه ای از دکتر غلامعلی افروز توسط انتشارات مهرسا به چاپ رسیده است.
پانچلو در دهکدهی آدمک های چوبی که "وِمی کی" نام دارد زندگی میکند، همه چیز طبق روال عادی بود تا این که تاک، یکی از اهالی دهکده، جعبهی جدیدی خرید. جعبهی جدید بسیار زیبا و پر زرق و برق بود و تاک آن را با غرور به همهی اهالی دهکده نشان می داد. او خیلی به جعبهی جدیدش می نازید و فکر می کرد به خاطر داشتنش، از ومی کی های دیگر بهتر است. نیپ یکی دیگر از اهالی دهکده، با تاک رقابت داشت. برای همین با جعبهاش که بزرگ تر از جعبهی تاک بود پُز می داد و حرص تاک را در می آورد. ناگهان فکری به ذهن تاک رسید! او به فروشگاه رفت و یک جعبه و یک توپ خرید. حالا او بیشتر از نیپ جعبه و توپ داشت و به او فخر می فروخت. اما نیپ کم نیاورد. او هم به فروشگاه رفت و جعبه و توپ های بیشتری خرید تا بتواند حال تاک را بگیرد. کم کم این رقابت بین بقیهی اهالی دهکدهی ومی کی هم در گرفت و آن ها شروع به خریدن جعبه و توپ کردند. هر کسی جعبه و توپ بیشتری با خود داشت، از نظر اهالی، از همه بهتر بود؛ تا جایی که همه سعی می کردند توپ و جعبه های زیادی با خودشان حمل کنند تا ومی کیِ بهتری به نظر برسند. پانچلو هم دلش می خواست مثل بقیهی اهالی ومی کی باشد بنابراین شروع به خریدن جعبه و توپ کرد. او پول زیادی نداشت، بنابراین کم کم وسایلش را فروخت تا بتواند برای بهتر بودن توپ و جعبهی بیشتری بخرد اما...
برشی از متن کتاب
تاک خیلی به جعبهی جدیدش می نازید، فکر می کرد به خاطر داشتن آن، بهتر از وِمی کی های دیگر است. "نیپ"، یکی دیگر از آدم چوبی ها، با تاک رقابت داشت. او میگفت: "جعبهی من هم به اندازهی جعبهی تاک قشنگ است." او نیز در قسمت دیگر دهکده جعبه اش را به ومی کی ها نشان می داد. جعبهی نیپ جدید نبود، اما چون بزرگ تر بود، حرص تاک را در می آورد. تاک سکوت کرد و با عصبانیت نگاهی به نیپ انداخت. سپس فکر جدیدی به ذهنش رسید. به فروشگاه رفت و یک توپ خرید. حالا او بیشتر از نیپ داشت؛ یک جعبه و یک توپ! نیپ از کار تاک عصبانی شد. فکر کرد او هم باید کاری انجام دهد. پس به فروشگاه رفت و دو توپ خرید و در حالی که لبخند موزیانه ای به لب داشت، پیش تاک رفت و به او گفت: "با دو توپ و یک جعبه، حالا من بیشتر از تو دارم." تاک خیلی سریع به فروشگاه رفت و جعبهی دیگری خرید. بعد نیپ دوید و توپ دیگری خرید. سپس تاک یک توپ دیگر خرید و نیپ یک جعبهی دیگر؛ آن ها پشت سر هم توپ می خریدند، جعبه میخریدند، توپ، جعبه، توپ، جعبه، تاک، نیپ، تاک، نیپ و... رقابت همین طور ادامه یافت. در آن شرایط، باید کسی پیدا می شد و همان موقع جلوی این چشم و هم چشمی تنگاتنگ و بیهوده را می گرفت. آقای شهردار سعی کرد همین کار را انجام دهد. او به نیپ و تاک گفت: "شما دوتا عقلتان را از دست داده اید، چه فرقی می کند که کدامتان جعبه و توپ بیشتری داشته باشد؟" نیپ و تاک پاسخ دادند: "این را میگویید چون خودتان هیچ وسیله ای ندارید و به ما حسادت می کنید!" شهردار با تعجب گفت: "حسادت به شما دوتا، خیلی خنده دار است!" اما چند دقیقه بعد آقای شهردار هم به فروشگاه رفت و تعدادی جعبه و توپ خرید. بقیهی مردم دهکده نیز همین کار را انجام دادند. آقای قصاب، آقای نانوا، آقای کابینت ساز، آقای دکتر بالای خیابان و آقای دندانپزشک پایین چهارراه. در مدت کوتاهی همه ومی کی ها در تلاش بودند تا بیش از دیگران توپ و جعبه داشته باشند. بعضی از جعبه ها بزرگ بودند، بعضی درخشان و... بعضی از توپ ها سنگین و بعضی سبک بودند. همهی اهالی، چه افراد بلند قد و چه افراد کوتاه قد، وسایل خود را به این طرف آن طرف می بردند و فقط در این فکر بودند که یک ومی کی خوب باید تعداد بسیاری جعبه و توپ داشته باشد و ومی کی هایی که وسیلهی کمی دارند، مقبول نیستند! تا جایی که وقتی یک ومی کی با تعداد بسیاری توپ و جعبه که ارتفاع آن ها از قدش هم بلندتر بود راه می رفت، مردم می ایستادند و او را تحسین میکردند و با خود می گفتند: "این یک ومی کی خوب است." اما وقتی کسی که تنها یک توپ و یک جعبه داشت از کنارشان رد می شد،سرشان را تکان میدادند و پچ پچ کنان می گفتند: "ومی کی بیچاره!"...
- نویسنده: مکس لوکیدو
- مترجم: لیلا کاشانی وحی
- با مفدمه ای از: غلامعلی افروز
- انتشارات: مهرسا
نظرات کاربران درباره کتاب تو برای من عزیزترینی
دیدگاه کاربران