محصولات مرتبط
کتاب تیزپا و سم طلا و چهار داستان دیگر از مجموعهی بهترین داستان های دنیا برای کودکان، نوشتهی اورسولا مور و ترجمهی سید حسن ناصری با تصویرگری ری کرسول توسط انتشارات آستان قدس رضوی به چاپ رسیده است.
تیز پا و دوستش سم طلا اسب هایی هستند که در مزرعهای زندگی می کنند. تیزپا آرزو دارد بیرون از مزرعه برود. او می خواست هر قدر که دلش می خواهد بدود و به هر کجا سر بزند، اما کشاورز دور تا دور مزرعه را حصار کشیده بود و رسیدن به این آرزو غیر ممکن بود. یک روز وقتی تیزپا داشت با سم طلا در مزرعه کار می کرد متوجه شد یکی از چوب های حصار افتاده است؛ وقتی کشاورز از آن ها دور شد، تیزپا و سم طلا با خوشحالی از حصار شکسته بیرون پریدند و به سراغ درخت سیب آن طرف حصار رفته و شروع به خوردن سیب ها کردند. کشاورز وقتی از دور آن ها را دید، با فریاد به سمتشان دوید تا جلوی خوردن سیب ها را بگیرد. اسب ها با دیدن این صحنه پا به فرار گذاشتند و در همین حین به گلهی گاوها رسیدند. گاو ها با دیدن اسب ها که با سرعت به طرفشان می آمدند ترسیدند و هر کدام به سمتی پا به فرار گذاشتند و...
کتاب مصور تیزپا و سم طلا و چهار داستان دیگر، اولین جلد از مجموعهی بهترین داستان های دنیا برای کودکان است. در این کتاب پنج داستان کودکانه و زیبا از دنیای حیوانات انتخاب و تالیف شده که هر کدام پندی برای کودکان به همراه دارد.این داستان ها عبارتند از: اولین گردش بع بعی، نظافت دریاچه، تیزپا و سم طلا، غورغوری زیرک و راسوی سفید. شخصیت های اصلی داستان های کتاب، از بین حیوانات انتخاب شده اند که بر جذابیت قصه ها برای کودکان تاثیر دوچندان گذاشته و نویسنده را در ایجاد خلاقیت و نوآوری در داستان یاری می کند. تصاویر شاد و زندهی کتاب، به راحتی با کودکان کم سن و سال ارتباط برقرار می کند و آن ها را به خواندن کتاب ترغیب می کند.
برشی از متن کتاب
یک روز تمام حیوان های برکه کنار هم جمع شدند تا هرطور شده لک لک را از برکه فراری بدهند. غورغوری گفت: "من نقشه ای دارم. من آرام و بی حرکت روی نیلوفر آبی مینشینم و... غورغوری برای این که کسی از نقشه ی آن ها با خبر نشود، خیلی آهسته حرف می زد و حیوان های کاملا نزدیک غورغوری آمده بودند تا صدای او را بهتر بشنود. یک روز غورغوری آرام و بی حرکت روی نیلوفر آبی نشست. لک لک پرواز کنان آمد و توی آب برکه نشست. حیوان های برکه به سرعت خودشان را پنهان کردند. غورغوری به شدت می ترسید و قلبش تند تند می زد. لک لک به اطراف برکه نگاهی کرد و غورغوری را دید. بعد پایش را بلند کرد و جلوتر گذاشت، حالا به غورغوری نزدیک تر شده بود. حیوان های برکه با احتیاط نگاه می کردند آن ها با خودشان فکر می کردند که اگر نقشهی غورغوری شکست بخورد، چه بلایی بر سر غورغوری بیچاره می آید. لک لک جلوتر آمد. قلب غورغوری تند تر می زد. پاهای غورغوری کاملاً آماده بودند تا با یک جهش از خطر نجاتش دهند؛ اما غورغوری ساکت و آرام باقی ماند. لک لک دهانش را باز کرد تا غورغوری را بگیرد که ناگهان در آب فرو رفت و فریاد بلندی کشید و بعد هم مثل موش آب کشیده وحشت زده از آب بیرون آمد و پرواز کرد. حیوان های برکه با خوشحالی پیش غورغوری آمدند. آن ها او را بر روی دست بلند کردند و فریاد می زدند: هورا، تو قهرمانی غورغوری! نقشهی تو خیلی خوب بود؛ اما غورغوری می گفت: من تنها نبودم ما همه این کار را انجام دادیم. موش خواب آلود ای که از این سر و صدا ها بیدار شده بود، سرش را از لانه بیرون آورد، خمیازه کشید و گفت: مگر شما چه کار کردهاید؟ غورغوری گفت: ما جلوی نیلوفر آبی برکه یک سوراخ بزرگ کندیم، چند تا از خرچنگ ها هم کف سوراخ منتظر بودند. وقتی لک لک توی سوراخ افتاد. خرچنگ ها پای او را محکم دندان گرفتند، لک لک بیچاره با بال و پر خیس از درد ناله و فریاد می کرد. فکر نمی کنم دیگر این طرف ها بیاید. حیوان های برکه دوباره غورغوری را بر روی دست بلند کردند و هورا کشیدند...
فهرست
اولین گردش بَع بَعی نظافت دریاچه تیزپا و سم طلا غورغوری زیرک راسوی سفید
(و چهار داستان دیگر) (بهترین داستان های دنیا برای کودکان 1) نویسنده: اورسلا مور مترجم: سیدحسن ناصری انتشارات: آستان قدس رضوی
نظرات کاربران درباره کتاب تیزپا و سم طلا
دیدگاه کاربران