loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب رفیق خوب ابر (این همه هدیه از خداست 7)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب رفیق خوب ابر هفتمین جلد از مجموعه ی این همه هدیه از خداست نوشته ی مجید محبوبی با تصویرگری حمیدرضا بیدقی توسط نشر جمال به چاپ رسیده است.

شب شده است و " علی " می خواهد بخوابد امّا یک مشکلی وجود دارد؛ باد تندی می وزد و او از صدای هوهوی آن می ترسد و دلش می خواهد که پدر یا مادر خود را صدا بزند ولی بعد از کمی فکر کردن متوجه می شود که دیگر بزرگ شده و این کار درستی نیست. او اصلا باد را دوست ندارد و در همین فکر و خیال ها به سر می برد تا کم کم خوابش می برد. صبح روز که از خواب بیدار شد متوجه شد باران می بارد. او خوشحال شده و سرو صدا به پا می کند؛ پدر که مشغول مطالعه می باشد به او تذکر می دهد. علی به پدر می گوید: من باران را خیلی دوست دارم ولی از باد می ترسم و دلم نمی خواهد بوزد. پدر کتاب خود را کنار می گذارد و درباره ی ارتباط وزش باد، حرکت ابر و بارش باران برای او توضیح می دهد تا علی متوجه بشود که وجود هر چیزی بی علت نمی باشد...

" رفیق خوب ابر " جلد هفتم از مجموعه ی " این همه هدیه از خداست " می باشد که در چند جلد با عناوینی از جمله چقدر سرده، طوفان دیوانه، عمو سعید بنّا!، گنجشک تشنه، خطر به خیر گذشت، شیر بی مزه و... با هدف آشنایی با انواع نعمت های الهی و اهمیت وجود آنها برای گروه سنی کودک تهیه و به چاپ رسیده است. صفحات مصور، متن ساده و رنگ آمیزی شاد تصاویر یکی از نکاتی است که موجب جذابیت داستان های این مجموعه میان کودکان شده است.

آشنایی با نعمت ها، باعث افزایش ایمان و علاقه ی کودکان به خدای مهربان می شود. هم چنین تامّل در آنها، فکر و اندیشه ی کودکان را رشد می دهد و آنان را در نگاه به جهان و موجودات گوناگون آن دقیق تر می سازد. گفت و گو درباره ی نعمات خداوند یک روش قرآنی برای خدا شناسی است.

 


برشی از متن کتاب


شب بود. باد تندی می وزید. هوهو می کرد و درها و پنجره ها را تکان می داد. علی از خواب بیدار شد. به دور و برش نگاه کرد. اتاق تاریک بود. علی با ترس به تاریکی خیره شد. فقط صدای باد را شنید. آرزو کرد باد آرام بگیرد تا او بتواند بخوابد. اما هوهوی باد بلند بود. او خواست پدر و مادرش را صدا بزند، اما خجالت کشید. توی دلش با خدا حرف زد و گفت: خدایا! من از باد می ترسم! کاش باد را نمی آفریدی! علی سرش رازیر لحاف کرد و کم کم خوابش برد. صبح شده بود. چشم هایش را باز کرد. باران می بارید. با خوشحالی بالا و پایین پرید و گفت: هوووورا! بارووووون! پدر داشت کتاب می خواند. از صدای علی حواسش پرت شد و گفت: علی آقا! یواش تر من دارم مطالعه می کنم! علی گفت: باران می آید، من باران را دوست دارم، اما از باد خیلی بدم می آید! پدر خندید و گفت: اگه باد نبود، باران هم نبود! علی با تعجب پرسید: چرا؟ مگه باد باران را می آورد؟ پدر کتابش را بست و گفت: نه عزیزم! باد ابرها را از روی دریاها می آورد، ابرها بران می بارند! باران کم ترشد.خورشید کم کم خودش را نشان داد. علی به آسمان نگاه کرد: وای، رنگین کمان! چه جالب! کاش می شد روی رنگین کمان سرسره بازی کنیم. پدر و مادر علی از حرف او خندیدند. علی گفت...

نویسنده


" مجید محبوبی " سال 1352 در ملکان تبریز به دنیا آمد. در سال 1369 وارد حوزه ی علمیه ی تبریز شد و در آن جا به جلسات قصه خوانی " عبد المجید نجفی " راه یافت و به آموزش اصول قصه نویسی پرداخت. مجموعه ی چهارده جلدی معصومین علیه السلام و آن روز، آن مهمانی از جمله آثار دیگر ایشان می باشد.

نویسنده: مجید محبوبی تصویرگر: حمیدرضا بیدقی انتشارات: جمال


درباره مجید محبوبی نویسنده کتاب کتاب رفیق خوب ابر (این همه هدیه از خداست 7)


نظرات کاربران درباره کتاب رفیق خوب ابر (این همه هدیه از خداست 7)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب رفیق خوب ابر (این همه هدیه از خداست 7)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل