کتاب طوفان دیوانه هجدهمین جلد از مجموعه ی این همه هدیه از خداست نوشته ی مجید محبوبی با تصویرگری حمیدرضا بیدقی توسط نشر جمال به چاپ رسیده است.
همه ی بچه ها سر کلاس نشسته اند و آقای معلم مشغول توضیح دادن درس می باشد. علی هم مانند هم کلاسی هایش به صحبت های معلم به خوبی گوش می کند. فصل بهار است و بوی عطر شکوفه هایی که داخل حیاط مدرسه می باشد فضا را پر کرده است. چند لحظه بعد ناگهان اوضاع تغییر می کند، باد شدیدی شروع به وزیدن می کند و طوفان برپا می شود. از آن جایی که پنجره ی کلاس باز بود، باد به صورت آقای معلم می خورد و عینک و موهای او را به هم می ریزد؛ او می خواهد عینکش را درست کند که پایش لیز می خورد و به زمین می افتد. بچه ها با نگرانی دور او جمع می شوند و هر کدام درباره ی باد حرفی می زنند. علی می گوید: باد همه چیز را خراب می کند و دوستان دیگرَش هم معتقد بودند که باد به جز خراب کاری هیچ فایده ی دیگری ندارد. آقای معلم که صحبت های آنها را می شنید، بعد از بلند شدن از روی زمین درباره ی اهمیت و فواید باد برای درختان، برای بچه های کلاس صحبت می کند. او از آنها دعوت می کند تا به کنار پنجره بیایند تا درباره ی عمل گرده افشانی که باد کمک زیادی به آن می کند، توضیحاتی بدهد...
"طوفان دیوانه" جلد هجدهم از مجموعه ی "این همه هدیه از خداست" می باشد که در چند جلد با عناوینی از جمله چقدر سرده، طوفان دیوانه، عمو سعید بنّا!، گنجشک تشنه، خطر به خیر گذشت، شیر بی مزه و... با هدف آشنایی با انواع نعمت های الهی و اهمیت وجود آنها برای گروه سنی کودک تهیه و به چاپ رسیده است. صفحات مصور، متن ساده و رنگ آمیزی شاد تصاویر یکی از نکاتی است که موجب جذابیت داستان های این مجموعه میان کودکان شده است.
آشنایی با نعمت ها، باعث افزایش ایمان و علاقه ی کودکان به خدای مهربان می شود. هم چنین تامّل در آنها، فکر و اندیشه ی کودکان را رشد می دهد و آنان را در نگاه به جهان و موجودات گوناگون آن دقیق تر می سازد. گفت و گو درباره ی نعمات خداوند یک روش قرآنی برای خدا شناسی است.
برشی از متن کتاب
علی توی کلاس نشسته بود و به درس گوش می داد. بوی شکوفه های درخت ها، از حیاط مدرسه به کلاس می آمد. آقای معلم داشت درس می داد. بچه ها همه به حرف های آقای معلم گوش می دادند. ناگهان باد تندی وزید. در و پنجره ی کلاس را به هم کوبید. موهای آقای معلم به هم ریخت. باد، زد زیر عینک آقا معلم. آقا معلم گیج شد، می خواست عینکش را بگیرد که پایش لیز خورد و به زمین افتاد. همه ی بچه ها نگران شدند. آقا معلم از روی زمین بلند شد. بچه ها دور آقا معلم جمع شدند. علی گفت: آقا نزدیک بود شیشه ها بشکند! هر کدام از بچه ها درباره ی باد چیزی گفت. محمد گفت: من از باد خیلی بدم می آید. دیشب از ترس باد خوابم نبرد. علی گفت: باد همه چیز را خراب می کند. آقا معلم لبخند زد و گفت: بچه ها! باد این قدرهاهم بد نیست. بعد شکوفه ای را که لبه پنجره بود برداشت و گفت: داخل این شکوفه ها گرده های زیای است. گرده ها خیلی ریز هستند. شکوفه ها برای این که بعدا میوه بشوند به باد نیاز دارند. بچه ها همه ساکت بودن و به دقت به حرف های آقای معلم گوش می دادند. علی با تعجب پرسید: میوه شدن شکوفه ها چه ربطی بهباد دارد؟ آقا معلم پنجره کلاس را باز کرد. باد کمی آرام شده بود. آقا معلم درخت پر شکوفه ی حیاط را نشان داد و گفت: خدا باد را آفریده تا گرده ی گل ها را به همه جا ببرد. نگاه کنید باد چه جوری شاخه درختان را به هم می زند و گرده ها را توی هوا جا به جا می کند؟! همه ی بچه های کلاس کنار پنجره آمدند. علی گفت: باد گرد و غبار را با خودش می برد...
نویسنده
" مجید محبوبی " سال 1352 در ملکان تبریز به دنیا آمد. در سال 1369 وارد حوزه ی علمیه ی تبریز شد و در آن جا به جلسات قصه خوانی " عبد المجید نجفی " راه یافت و به آموزش اصول قصه نویسی پرداخت. مجموعه ی چهارده جلدی معصومین علیه السلام و آن روز، آن مهمانی از جمله آثار دیگر ایشان می باشد.
نویسنده: مجید محبوبی تصویرگر: حمیدرضا بیدقی انتشارات: جمال
نظرات کاربران درباره کتاب طوفان دیوانه (این همه هدیه از خداست 18)
دیدگاه کاربران