loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب بابای بچه ها

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب بابای بچه ها نوشته ی غلام رضا حیدری ابهری توسط نشر جمال به چاپ رسیده است.

پیامبر اکرم ( ص )، با کودکان بسیار مهربان بود. کودکان را در بغل می گرفت و به آنان احترام می گذاشت. هرگاه در راه با کودکان رو به رو می شد به احترام آن ها می ایستاد، آن ها را در آغوش می گرفت، بر پشت و شانه ی خود سوار می کرد و به اصحاب خود توصیه می کرد که چنین کنند. کودکان در کنار ایشان چنان خوشحال می شدند که خاطره ی آن روز را فراموش نمی کردند. گاه مادری کودک خود را به رسول ( ص ) می داد تا برای او دعا کند و اتفاقی می افتاد که کودک لباس پیامبر اکرم را خیس می کرد و مادر شرمنده و ناراحت می شد. در این هنگام رسول خدا ( ص )، می فرمود: خیس شدن لباس من اهمیتی ندارد تطهیر می کنم. رسول خدا ( ص ) می فرمود: کودکان را به پنج دلیل دوست دارم، اول: آن که بسیار گریه می کنند و دیده ی گریان کلید بهشت است. دوم: آنکه با خاک بازی می کنند.( تکبر در آن ها نیست. )، سوم: آنکه با یکدیگر دعوا می کنتد ولی زود آشتی کرده و کینه به دل نمی گیرند، چهارم: چیزی را برای فردا ذخیره نمی کنند ( طمع طولانی ندارند. )، پنجم: خانه می سازند و سپس خراب می کنند ( وابسته به امور دنیوی نیستند. ). این کتاب با زبانی ساده و تصاویر رنگی و زیبا به روایت 14 حکایت از مهربانی های پیامبر خوبی ها، حضرت محمد ( ص ) پرداخته است. عناوین داستان های آمده در این کتاب عبارت است از: بابا بزرگ مهربان، لباس تو چه زیباست، به کودکت دروغ نگو، بوسه و عدالت، دوازده دانه خرما، بلبلت کجاست؟ ، نوجوان دانا، اول نوبت اوست، حرفی از افطار نزد، پسر جان سنگ نزن، آفرین حسن، حالا درست شد، پدر نامهربان، کاری نداشته باشند.

 


برشی از متن کتاب


به کودکت دروغ نگو آن روز پیامبر به خانه ی عامر رفته بود، عامر یکی از یاران حضرت محمد ( ص ) بود که در مدینه زندگی می کرد. رسول خدا یاران خود را خیلی دوست می داشت؛ برای همین هم گاه گاهی به خانه ی یکی از آن ها می رفت. پیامبر و یارانش خیلی با هم صمیمی بودند. عامر و خانواده اش از آمدن پیامبر خیلی خوشحال شدند. عبدالله پسر عامر نیز از دیدن پیامبر خیلی خوشحال شد. او خیلی کوچک بود و سن زیادی نداشت. عبدالله کمی در کنار پیامبر نشست و بعد تصمیم گرفت به کوچه برود. او هر روز در کوچه با دوستانش بازی می کرد. نمی خواست در بازی از بچه های دیگر عقب بماند. در همین هنگام مادر عبدالله او را صدا زد و گفت: بیا این جا تا یک چیزی به تو بدهم. مادر عبدالله، شاید به این بهانه می خواست کودکش را در آغوش بگیرد و ببوسد. مادرها بچه های خودشان را خیلی دوست دارند و از بوسیدن آن ها خیلی لذت می برند. حضرت محمد ( ص )، از مادر عبدالله پرسید: تو چه چیزی می خواهی به او بدهی؟ او جواب داد...

نویسنده


" غلام رضا حیدری ابهری " متولد یکم فروردین سال 1348 تهران می باشد. وی نویسنده و محقق در حوزه ی تعلیم و تربیت کودکان است. او تحصیلات دوران ابتدایی و راهنمایی خود را در تهران گذرانده و سپس به قم رفته و در حوزه ی علمیه ی قم تحصیل علوم دینی را آغاز کرد.

(14 حکایت از مهربانی های پیامبر با کودکان) نویسنده: غلامرضا حیدری ابهری تصویرگر: منصوره محمدی انتشارات: جمال



نظرات کاربران درباره کتاب بابای بچه ها


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بابای بچه ها" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل