کتاب دوست من قرآن 5 (سوره توحید)

درباره کتاب دوست من قرآن 5 ( سوره توحید)

کتاب جلد پنجم از مجموعه ی "دوست من قرآن" است. در این جلد حفظ و مفاهیم سوره ی "توحید" مد نظر می باشد. در ابتدا کل سوره جهت روخوانی آورده شده است. سپس کودکان درقالب یک شعر کودکانه با ظاهر سوره و تعداد آیات آن آشنایی پیدا می کنند. داستان ، رنگ آمیزی ، اشعار مربوط به آیات سوره، نکات تربیتی، بازی و سرگرمی، کاردستی، آیه ی کاربردی، جمله های نا تمام، معمای قرآنی و نقاشی از دیگر موارد ذکر شده در کتاب است.

در هر جلد از این مجموعه یکی از سوره های کوچک قرآن در قالب شعر، قصه، بازی، کاردستی، سرگرمی، نقاشی و ... به کودکان آموزش داده می شود. در هر سوره علاوه بر آموزش آیات و روخوانی، معنا و محتوای آن سوره متناسب با درک و سن کودکان برای آن ها بیان می شود. همچنین بر روی آیات عذاب و توصیف جهنم تاکید نشده است تا از خداوند چهره ای محبت آمیز برای کودکان ترسیم شود. در این مجموعه سوره ها از آسان به مشکل به کودکان آموزش داده می شود. در کنار آموزش هر آیه تکرار مورد نیاز برای تثبیت آن آیه در ذهن کودک ذکر شده است. پس از اتمام حفظ کل سوره روند تکرار و تثبیت به مدت نهایتاً 5 روز ادامه خواهد داشت که در هر روز فعالیتی در کنار تکرار مانند درست کردن کاردستی، اجرای نمایش، نقاشی و ... انجام می گیرد. کتاب برای گروه سنی الف و ب مناسب می باشد.

برشی از متن درباره کتاب دوست من قرآن 5 ( سوره توحید)

آی بچه ها خبر دار یه خبر داغ داغ بیاین باهم بچینیم بازم گلی از این باغ این گل بازم سوره ای از توی باغ قرآن می خونه اونو هرکی که داشته باشه ایمان یک سوره ی کوچولو که هم خوبه هم آسون توحید یعنی یک هست خداوند مهربون چهاردونه آیه داره سوره ی تازه ما فرستاد این سوره رو تو شهر مکه خدا حالا باهم بچه ها قشنگ و خوب و زیبا این سوره رو می خونیم با نام و یاد خدا فصل ها نزدیک ظهر بود. بچه ها توی مهد در حال بازی بودند، اما سجاد یک گوشه نشسته و توی فکر بود، یک دفعه دستش را بالا برد و گفت: «خانم مربی! من دلم برای زمستون و برف بازی تنگ شده اما حالا بهاره، باید تابستون و پاییز بگذره تا زمستون بیاد، خانم مربی ! چرا همیشه زمستون نیست تابرف بیاد و ما برف بازی کنیم

چرا همیشه فصل ها دنبال هم تکرار می شن؟» خانم مربی خندید و گفت: «بچه ها! سجاد سوال خوبی کرد، تا حالا فکر کردین اگه همیشه برف می اومد چی می شد؟ ممکن بود سرما بخوریم. یا اگه قرار بود فصل ها مرتب تکرار نشن ما نمی دونستیم فصل بعید که از راه می رسه چیه! نمی دونستیم باید خودمون رو برای یک فصل سرد آماده کنیم یا برای یک فصل گرم. خدای مهربون که همه ی ما و این دنیای زیبا رو آفریده همه ی کارهاش با نظم و ترتیبه، تا حالا فکر کردین اگه همیشه روز بود یا همیشه شب بود، زندگی چقدر سخت می شد؟ هر چیزی وقتی سرجای خودش باشه قشنگه. فصل ها هم هر کدوم قشنگی خودشون رو دارن. مثلا بهار ... » رضا گفت: گل های زیبا. عید نوروز. مربی گفت: تابستان. علی دستش رو روی شکمش کشید و گفت: میوه های آب دار و بستنی های خوشمزه.

(واحد کـار حفـظ، روخوانـی و مفـاهیـم ســوره ی توحــید) نویسندگان: مجید غلامی - زهرا حمیدیان تصویرگر: طاووس صدیقی انتشارات: جامعه قاریان قرآن مشهد