کتاب وگی یک شب که خوابید توی خواب دوچرخه دید

کتاب وگی یک شب که خوابید توی خواب دوچرخه دید پنجمین کتاب از مجموعه ی وَگی ورجه نوشته ی جاناتان لاندن سروده ی ناصر کشاورز با تصویرگری فرانک رمکیه ویچ توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

این کتاب با سروده ی آهنگین و دل نشینی که دارد سعی کرده به مشکلات پیرامون " وگی ورجه " کوچولو و بامزه که یک قورباغه بازیگوش است، بپردازد و به کودکان آموزش دهد که مشکلات منحصرا فقط برای آن ها نمی باشد و  مطمئناً خیلی های دیگر با مشکلی شبیه مشکل او دست و پنجه نرم می کنند. همچنین خواندن این کتاب به افزایش مهارت های فردی و اجتماعی کودکان نیز کمک می کند. مثلا در این داستان موقع خواب وگی است اما او خوابش نمی برد و هی توی رخت خوابش غلت می زند. آخرش هم حوصلش سر می رود و از کنار پنجره یک دفعه چشمش به یک دوچرخه ی نو می خورد و از شادی با همان لباس های خواب می پرد بیرون از خانه و سوار دوچرخه می شود. تند رکاب می زند و سرعتش را زیاد می کند و یک دفعه مثل عقاب ها توی آسمان می پرد. از آنجا به زمین نگاه می کند که می بینند بابا صدایش می زند و وگی تا ترمز را می گیرد از اون بالا می افتد پایین و یک دفعه از خواب بیدار می شود و متوجه می شود همه این ها را در خواب دیده است. ولی وقتی که بیدار شد دید...

 

نویسنده

ناصر کشاورز پرکار ترین شاعر کتاب های کودک، در 20امین روز اردیبهشت ماهِ سال 1341 در تهران متولد شده است. او در پنج سالگی خویش به همراه خانواده به دامغان کوچ کرده و دوره ی راهنمایی و متوسطه خود را در آن جا گزرانده است. سپس در رشته ی صنایع در دانشگاه قبول شده و بعد از گزراندن ترم اول انصراف داده است و پس از آن به ادبیات کودک پرداخته است. وی کار خود را در مجله ی کیهان بچه ها شروع کرد و نخستین سروده اش را در سال 1362 در همان مجله به چاپ رساند و اولین کتابش نیز با عنوان ” من و مرغابی ها ” چاپ شد. ناصر کشاورز شاعر برجسته ای است که تا به حال چندین جایزه ی بزرگ دریافت کرده است و از مهم ترین آنان نشان ماه طلایی برای برگزیده شدن به عنوان بهترین شاعران 20 سال اخیر را می توان نام برد. همچنین از ناصر کشاورز تا به حال 160 عنوان کتاب به چاپ رسیده است که عبارتند از: مجموعه ی ترانه های می می نی و مامانی، مجموعه ی شعر های نی نی کوچولو، تلخ و شیرین، رنگ های گمشده، گنجشک و پروانه و...

برشی از متن کتاب

وَگی خوابش نمی بُرد غلت می زد هی توی جاش رفت کنار پنجره یهو خیره شد چشاش _ وای خدا! چی می بینم؟ اون چیه رو چمنه؟ یه دوچرخه، نوی نو اُه! چه برقی می زنه! وَگی با لباس خواب اومد از خونه بیرون خیلی حرفه ای پرید روی زین نرمِ اون تند و تند رکاب می زد مثل برق و مثل باد تا یه میلیون کیلومتر سرعتش می شد زیاد حواسش نبود وگی داره سرعت می گیره می پره مثل عقاب توی آسمون می ره وَگی ورجه از هوا یه نگاه کرد به زمین باباش هی داد می کشید: آی وگی بیا پایین! وَگی ترمز که گرفت جیغ کشید توی هوا چپه شد دوچرخه هه افتاد از اون بالاها

• تقویت مهارت های فردی و اجتماعی
• از سری کتاب های فندق
• نویسنده: جاناتان لاند
• شاعر: ناصر کشاورز
• تصویرگر: فرانک رمکیه ویچ
• انتشارت: افق
•