loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آستین نو، بخور پلو!

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب آستین نو، بخور پلو! نوشته ی چومی پارک و ترجمه ی حسین شیخ رضائی با تصویرگری هریانگ چان توسط انتشارات فاطمی به چاپ رسیده است.

این کتاب دربردارنده ی داستانی کلاسیک است که با اندیشه های فلسفی و اخلاقی گره خورده است و خواننده را به سفر در جهان فلسفه و روابط انسانی دعوت می کند و افکار را به چالش می کشد تا خوب و بد را از هم تشخیص دهیم و نوع نگرش عمیق و نقادانه را بیاموزیم. گاه رویداد هایی در زندگی توجه ما را جلب می کند و ما را به فکر وا می دارد. خیلی وقت ها هم چیزی که برای زندگی ما رخ می دهد در مقابل چیزی که برای دیگران اتفاق می افتد بی رنگ است و در نتیجه دوست داریم از زندگی دیگران هم بدانیم تا از تجارب آن ها استفاده کنیم و موضوعاتی تازه برای فکر کردن به آن داشته باشیم. اگر که اتفاقات پیش آمده داستان سرزمین ها و فرهنگ های دیگر هم باشد می تواند چشم ما را به دنیایی دیگر باز کند. برای همین هم این کتاب برای رویارویی مخاطب با انواع تفکرات داستانی درباره ی تبعیض برایمان تعریف می کند که متعلق به دیگر فرهنگ ها می باشد و بر اساس قصه ای از کشورهای خاورمیانه نوشته شده است. حالا داستان از این قرار است که حاکم شهری در ترکیه قصد می کند جشن تولدی برای خودش برپا کند و همه ی مردم تصمیم می گیرند تا بهترین لباس های خود را پوشیده تا بتوانند به این مهمانی بروند. همه ی مردم به غیر از ملا نصرالدین، او مردی عاقل و کشاورزی سخت کوش بود و گاه کارهایی می کرد که مردم را شگفت زده کند. او نمی توانست با لباس های آراسته به جشن برود چون همان روز باید انجیرهای شیرینش را می چید و اگر دیر می کرد انجیر هایش خراب می شدند. برای همین هم با همان لباس های کهنه اش مشغول کار شد و بعد از اتمام آن به سمت قصر حاکم رفت. اما نگهبان ها که سر و وضع و لباس پوشیدن او را دیدند اجازه ی ورود به او ندادند و نصرالدین مجبور شد به خانه برگردد. او در راه نقشه ای با خود کشید و با رسیدنش به خانه بهترین لباس و کفشی با پوست اسب به پا کرد و همراه همسرش راهی شد تا دوباره به قصر برگردد. اما این بار نگهبان ها بدون اینکه بدانند این مرد همان مرد کهنه پوشی بود که اجازه ی ورودش را نداده بودند، با نگاه کردن به لباس هایش او را با احترام پیش حاکم دعوت کردند و هنگام صرف غذا نصرالدین خواست نقشه ای که کشیده بود را عملی کند و برای همین...

 


برشی از متن کتاب


قرار بود چهار روز دیگر برای حاکم شهر میهمانی تولد بگیرند. یکی از روستاییان می گفت: من بهترین لباس هایم را برای این میهمانی می پوشم. دیگری می گفت: من هم کفش های جدیدم را به پا می کنم. وقتی نصرالدین به خانه رسید، ماجرای میهمانی را به زنش گفت. زن که هیجان زده شده بود گفت: خیلی خوب است که ما هم به میهمانی برویم. همه جور غذای خوشمزه در آنجا پیدا می شود. خب حالا من برای میهمانی چه بپوشم؟ زن چنان شروع به امتحان کردن لباس های مختلف کرد که انگار میهمانی همان روز بود. اما نصرالدین در این فکر بود که برای حاکم چه هدیه ای ببرد. بالاخره روز تولد رسید. همه در روستا مشغول آماده شدن بودند. اما نصرالدین همان لباس های همیشگی اش را پوشیده و آماده شد که مثل هر روز به مزرعه برود. زنش پرسید: چرا امروز به خودت استراحت نمی دهی و لباس های قشنگت را نمی پوشی؟ « اگر امروز انجیر ها را نچینم، فردا دیگر خراب خواهند شد. » زن که ناراحت شده بود گفت: پس امشب زودتر به خانه بیا. من منتظرت می مانم. همسایه ها وقتی دیدند نصرالدین مشغول کار است گفتند: نصر الدین چه کار می کنی؟ مگر نمی خواهی به میهمانی بروی؟ زود باش، دیر شد! نصر الدین جواب داد: نمی توانم بیایم. اگر امروز محصولم را نچینم، زحمت یک سال کارم به هدر می رود. همسایه ها خندیدند و گفتند: معلوم است نصرالدین نمی داند اگر امروز سر کار برود، چه کلاهی سرش خواهد رفت! نصرالدین همه ی میوه های رسیده را چید و به سمت قصر به راه افتاد. از صبح چیزی نخورده بود و شکمش قاروقور می کرد. وقتی به قصر نزدیک شد، بوهای خوبی که از میهمانی می آمد دماغش را غلغلک داد. او که دیگر نمی توانست جلوی خودش را بگیرد، به سمت قصر رفت. اما وقتی نصر الدین می خواست از در وارد شود، نگهبانان به او اجازه ی ورود ندادند. « چطور جرئت می کنی با این لباس ها به قصر بیایی؟ » نصرالدین خواست توضیح دهد: من تازه همین الان از مزرعه برگشته ام. خواهش می کنم بگذارید به داخل بروم. اما گوش نگهبان ها به حرف او بدهکار نبود. بعد از چند دقیقه حاکم هم که از این سر و صدا ها کنجکاو شده بود به آنجا آمد. حتی حاکم هم با دیدن لباس های کهنه ی نصر الدین سرش را به علامت مخالفت تکان داد نصرالدین چاره ی دیگری نداشت جز این که به خانه برگردد...

(براساس قصه ای غامیانه از خاورمیانه) نویسنده: چومی پارک مترجم: حسین شیخ رضائی تصویرگر: هریانگ چان انتشارات: فاطمی


نظرات کاربران درباره کتاب آستین نو، بخور پلو!


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آستین نو، بخور پلو!" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل