
محصولات مرتبط
کتاب سگ نگهبان و گرگ چمنزار نوشته ی یونا پارک و ترجمه ی حسین شیخ رضایی با تصویرگری سیلوانا اویلا توسط انتشارات فاطمی به چاپ رسیده است.
گاه اتفاق ها و رویدادهای زندگی توجه ما را به چیزهایی جلب می کند که ممکن است در حالت عادی متوجه آن ها نباشیم. اتفاقاتی مانند تولد، دوستی، قهر، آشتی، پیر شدن و... که ما را به فکر وا می دارد. اکثر اوقات آنچه برای ما در زندگی شخصی اتفاق می افتد در مقابل آن چه برای دیگران رخ داده بی رنگ است. این کتاب جلد دیگری از مجموعه ای با عنوان " داستان هایی برای فکر کردن " می باشد. این کتاب با هدف فکر کردن و تامل ما پیرامون اتفاقاتی که برای مان در زندگی شخصی و اتفاقاتی که برای دیگران رخ می دهد، به چاپ رسیده است. " فکر کردن " یکی از مهارت های مهمی است که باید از دوران کودکی به کودکان آموزش داده شود تا در بزرگسالی بتوانند از فواید ارزشمند این مهارت به درستی استفاده کنند. این کتاب داستان سگ پیری است که در مزرعه ای نگهبان مرغ ها می باشد. اما او دیگر پیر شده و مثل گذشته نمی تواند به خوبی از مرغدانی محافظت کند. یک شب که سگ پیر در خواب بود، گرگ وحشی به مرغدانی حمله می کند و بعد از شکستن تعدادی تخم مرغ به همراه یک مرغ که به دندان گرفته بود فرار می کند. مرد کشاورز با دیدن این صحنه بسیار عصبانی شده و با لگد ظرف غذای سگ را خالی می کند و به او می گوید دیگر خبری از غذا نیست. صبح روز بعد هنگامی که سگ پیر در صحرا به دنبال غذا بود، صدای زوزه ی گرگ چمنزار را می شنود که تمام تیغ های کاکتوس در بدنش فرو رفته است. سگ پیر به او کمک می کند و تیغ ها را از بدن او جدا می کند اما موقع انجام این کار تمام صورتش زخمی و قرمز می شود، او ماجرای خود را برای گرگ چمنزار تعریف می کند و گرگ تصمیم می گیرد با کشیدن نقشه ای زحمات این سگ را جبران کند و ...
برشی از متن کتاب
شبی از شب ها کشاورز با شنیدن سر و صداهایی که از مرغداری می آید، از خواب بیدار می شود. ترق، توروق! شلپ، شولوپ! او تفنگش را بر می دارد و از خانه بیرون می آید. در دور دست ها گرگی وحشی را در حال فرار می بیند. در زیر نور مهتاب، مرغی را هم می بیند که بین آرواره های گرگ گیر افتاده است. در حیاط مرغداری تخم مرغ ها شکسته است و مرغ های وحشت زده این طرف و آن طرف قدقد می کنند. سگ پیر بالاخره چشمانش را باز می کند. کشاورز عصبانی است و سر سگ فریاد می کشد: دست و پا چلفتی تنبل! مثلا قرار است تو نگهبان مرغ ها باشی، آن وقت گرفته ای خوابیده ای؟ ببین دیگر به تو غذا می دهم یا نه! کشاورز لگدی به ظرف غذای سگ می زند و با سر و صدا در را باز می کند و به خانه بر می گردد. سگ پیر زوزه ای می کشد و با دمی آویزان از حیاط خانه بیرون می خزد. فردا صبح سگ پیر گرسنه است. در صحرا چه چیزی برای خوردن پیدا می شود؟ او گرگ چمنزاری را می بیند که دنبال مارمولکی کرده است. من هم باید مثل این گرگ چمنزار چیزی برای خوردن شکار کنم. سگ پیر به دنبال غذا زیر بوته های کاکتوس می رود. ناگهان سر و کله ی مارمولکی لاغر و کوچک از پشت کاکتوس ها پیدا می شود. سگ پیر روی مارمولک می پرد و سعی می کند آن را بگیرد. اما مارمولک سریع است و به سرعت برق از بین پاهای سگ فرار می کند. سگ پیر گرسنه از نفس افتاده است. مارمولک به جایی میان کاکتوس ها پناه می برد. سگ پیر دوباره به سمت مارمولک ها می پرد، اما به کاکتوس ها می خورد! آخ! دماغم! خارهای کاکتوس دماغش را زخم می کند و از شدت درد اشک در چشمانش جمع می شود. ناگهان سگ از آن سوی کاکتوس ها صدای زوزه ی عجیبی می شنود. آخ آخ! عجب دردی داره!...
- براساس قصه ای عامیانه از مکزیک
- نویسنده: یونا پارک
- مترجم: حسین شیخ رضائی
- تصویرگر: سیلوانا ا ویلا
- انتشارات: فاطمی
مشخصات
- مترجم حسین شیخ رضایی
- انتشارات فاطمی
نظرات کاربران درباره کتاب سگ نگهبان و گرگ چمنزار
دیدگاه کاربران