
محصولات مرتبط
دربارهی کتاب خواهران باربارن اثر اریک امانوئل اشمیت
کتاب خواهران باربارن که از همان روزهای اولیهی انتشارش با اقبال بسیار خوبی مواجه شد، چهار داستان زیبا را در بر دارد و هر کدام از آنها با استفاده از تعلیق، خشنترین و پر رمز و رازترین احساسات آدمی را به تصویر میکشند. احساساتی که زندگی هر فردی را به سمت فساد، حسد، جنایت و بیتفاوتی نسبت به همنوعانش سوق میدهد و انسانیت را از وجود آدمها دور میکند.
"اریک امانوئل اشمیت" در داستان اول با نام "خواهران باربارن" به زندگی دو خواهر دوقلویی می پردازد که حسادت در میان شان رخنه کرده و این حس سعی دارد همه ی عواطف انسانی و مهر و محبت های خویشاوندی را از بین ببرد. "اشمیت" درون مایه ی داستان دوم را بررسی از خودگذشتگی و ایثار قرار داده، در داستان سوم تقابل انتقام و بخشش را به چالش می کشد و در آخرین قصه ی این مجموعه زندگی پیرمردی را به گونه ای اعجاب انگیز با نویسنده ی مشهور "آنتوان دو سنت اگزوپری" در هم می آمیزد.
او در همه ی این چهار داستان از این مجموعه، سعی دارد انسان ها را به فکر کردن در مورد اعمال شان ترغیب کند. اعمالی که گاهی انسانیت را از بین می برد و روح آدمی را سرشار از کینه و پلیدی می کند. "خواهران باربارن" کتابی تأمل برانگیز است که پیشنهاد می کنیم مطالعه ی آن را از دست ندهید.
بخشی از کتاب خواهران باربارن
وقتی شب قبل، پل به کلبه رسیده بود، ماندین فهمیده بود که او آمده تا پسرش را بردارد و مثل حیوانی وحشی رفتار کرده بود. جیغ کشیده بود، خودش را روی پل انداخته بود، او را کتک زده بود، چنگ انداخته بود، تصمیم گرفته بود او را بکشد. نیرویش پل را غافلگیر کرده بود. اگر پدر زیان نیامده بود من را کشته بود. وقتی پیرمرد دخالت کرده بود تا آن ها را از هم جدا کند، ماندین او را روی زمین انداخته بود، پسرش را گرفته بود، خودش را در اتاق حبس کرده و در را قفل کرده بود.
جیمز گریه می کرد. دعوا می کرد. التماس می کرد که ولش کند اما هیچ چیز ذهن وحشی او را رام نمی کرد. از پشت در داد میزد: نمیگذارم! نمیگذارم! نمیگذارم! زیان عصبانی شد و چند نفر را جمع کرد با کمک چهارتا همسایه در را باز کرد، نوه اش را از دست دختر بیرون کشید و همسایه ها دست های ماندین را با یک جور لباس که شبیه پیش بند یا لباس خواب بود از پشت بستند و مهارش کردند. رفتارش خیلی غم انگیز شد، ماندین سرش را جلو گرفته بود و از دیوار بالا می رفت «بدهیدش به من. بدهیدش به من» سرش خون می آمد، همانطور بینی اش را به دیوار می کوبید. سیل خون راه افتاده بود. پنج نفری، توانستیم بگیریمش تا زمانی که اورژانس برسد به او آرام بخش تزریق کردند.
مقاومت می کرد. بعد از سه بار تزریق، بالاخره با ناله به خواب رفت. پسرش را به هتلی در مرز سوئیس بردم، جایی که دستش به او نرسد. جیمز می لرزید. هرچند از واکنش مادرش خوشش نیامده بود اما از ناراحتی او بدنش می لرزید، از خودش می پرسید نکند کار اشتباهی می کرد که میرفت و آیا مادرش حق نداشت که مانع او شود؟ لکنت گرفته بود، زار میزد، ناله میکرد، به صورتش چنگ می انداخت. من به خودم اجازه دادم به او قرصی بدهم تا بتواند استراحت کند.
پل آهی کشید و دوباره ادامه داد. امروز صبح، دوباره به کلبه رفتم تا وسایلش را بردارم. هوا خیلی سرد بود. ماندین با پای برهنه، با همان لباس های دیشب، روی زمین نشسته بود، پشت در ورودی منتظر من بود. کبود، سیاه، رنگ و روی پریده، چشم هایش قرمز و لب های خشک شده بودند. با آرامش یک مرده به من نگاه می کرد، انگار جای دیگری زندگی می کرد. همه جا دنبالم آمد و به دیوارها تکیه داد بدون این که کلمه ای حرف بزند، نگاهم کرد که لباس های پسرش را تا می کردم، آن ها را در چمدان می گذاشتم و اسباب بازی هایش را در جعبه قرار می دادم.
پدر زیان از گوشه چشم مراقبش بود اما حدس می زدم میترسید، مثل من، از سکوتش بیش تر از خشم دیشبش می ترسید. وقتی دو باربری که گرفته بودم وسایل را از بالای کوه به روستا می بردند، پیشنهاد پدر زیان را قبول کردم و با آن ها تارت آلو خوردم. ماندین گذاشت که روی مبل کنار شومینه بنشینم و رفت بیرون که هوایی بخورد، هیچ حسی در صورتش نبود. ما داشتیم گپ می زدیم و قهوه می خوردیم که صدای پارس دیوانه وار سگ ها را شنیدیم. زیان به سرعت بلند شد.
کتاب خواهران باربارن اثر اریک امانوئل اشمیت با ترجمهی عاطفه حبیبی توسط نشر چترنگ به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب خواهران باربارن
خواهران باربارن
مادموازل باترفلای
انتقام با بخشش
یک هواپیما برایم بکش
- نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
- مترجم: عاطفه حبیبی
- انتشارات: چترنگ

نظرات کاربران درباره کتاب خواهران باربارن | اریک امانوئل اشمیت
دیدگاه کاربران