کتاب وقتی فلیکس خواب می بیند...

کتاب وقتی فلیکس خواب می بیند نوشته ی آنت لنگن و ترجمه ی منیژه نصیری توسط انتشارات زعفران به چاپ رسیده است.

مادرِ " سوفی " هر شب قبل از خواب برای بچه ها قصه می خواند، امشب هم نوبت داستان بامزه ی دزد دریایی، میمون کوچولو، طوطی و اسبی که ترسیده است، می باشد. او بخشی از قصه را می خواند و ادامه ی آن را برای فردا شب نگه می دارد. بچه ها و " فلیکس " خیلی سریع به خواب می روند اما خرگوش کوچولو در خواب می بیند: کنار ساحل دریا ایستاده و آب با خود بطری می آورد که داخل اَش یک نامه قرار دارد. او بعد از گرفتن بطری و در آوردن نامه متوجه می شود؛ سوفی بهترین دوست اَش توسط " زیبن بارت " که یک دزد دریایی می باشد، دزدیده شده است. فلیکس تصمیم می گیرد برای نجات او تمام تلاش خود را بکند اما از آن جایی که کشتی ندارد تا بتواند با آن برای نجات برود، بادکنک قرمز بزرگی را از داخل چمدان قرمزاَش بیرون می آورد و آن قدر بادش می کند تا با کمک او به پرواز در می آید و در آسمان شب بالا می رود ...

شما هم می توانید به کمک نامه هایی که از طرف سوفی برای فلیکس می آید با او در این عملیات نجات همراه شوید، نامه ها به صورت مهر شده داخل صفحات کتاب قرار دارند. در کنار صفحه ی انتهایی یک خط کش موزیکال چسبانده شده است که بر روی آن چند تصویر از طوطی، میمون، اسب، فلیکس، نامه، سواری کردن و سوفی قرار گرفته که به این تصاویر در متن هم اشاره شده، شما می توانید از کودک خود بخواهید زمانی که به تصویر خاصی می رسد عکس آن را با دست بر روی خط کش فشار بدهد.

این کتاب جلد دیگری از مجموعه داستان های یک خرگوش عروسکیِ باهوش، کنجکاو و زرنگ به نام " فلیکس " است. او به همراه صمیمی ترین دوست خود " سوفی " خالق این داستان های زیبا هستند. فلیکس عاشق ماجراجویی، سفر و کشف اتفاقات جدید است او دلش می خواهد به همراه چمدان قرمز مخصوص اش به دور دنیا سفر کند و با سرزمین های مختلف، مکان های ناشناخته و فرهنگ مردمان شان آشنا شود. از آن جایی که مطالب آموزنده در قالب داستانی جذاب بیان شده است و جنبه ی کسل کننده ندارد، کودکان و نوجوانان به راحتی با آن ارتباط برقرار کرده و از مطالعه ی آن لذت ببرند. عناوین برخی از جلدهای دیگر این مجموعه عبارت است از: فلیکس در سرزمین پرسش ها، فلیکس به سیرک می رود، فلیکس ساعت چنده؟، پست شیشه ای فلیکس، دور دنیا با فلیکس، فلیکس به گذشته سفر می کند، فلیکس و گنج های فراموش شده، نامه ی شگفت انگیز فلیکس و...

 

برشی از متن کتاب

سوفی کنار فلیکس می خوابد و آرام در گوشش می گوید: فلیکس! خوب بخوابی و خواب های خوب ببینی! سوفی مطمئن است که خرگوش کوچولوی عروسکی اش گوش هایش را تکان می دهد. چون هر دوی آن ها خیلی خوب همدیگر را می شناسند؛ از وقتی که توی یک گهواره می خوابیدند. سوفی خمیازه ای می کشد. کمی بعد اتاق ساکت ساکت است. فقط نور ماه از پنجره توی اتاق می تابد...می خواهی بدانی فلیکس چه خوابی می بیند؟ پس داستان را بخوان! هر وقت به شکل چیزی رسیدی، روی همان شکل کنار کتاب فشار بده! ماه ساحل را روشن کرده است. برگ های درخت نارگیل آرام توی باد تکان می خورند. جنگل پشت ساحل تاریک تاریک است. به نظر نمی آید کسی توی ساحل خوابیده باشد. فلیکس با خودش فکر می کند: من چطوری از این جزیره سر درآوردم؟ و به دریای بی انتها نگاه می کند. یک دفعه فریاد می زند: اوووووه! چون موج ها چیزی را به ساحل می آوردند که شبیه نامه دریایی است! باد بطری را به طرف ساحل می آورد و کمی بعد، فلیکس نامه ی لوله شده را از توی آن در می آورد. فلیکس می گوید: اوه! این نامه از طرف سوفی بهترین دوستم است. و با تعجب نامه را می خواند. فلیکس خشکش می زند و با خودش فکر می کند: این زیبن بارت چطور جرات می کند بهترین دوستم سوفی را بدزدد؟ با عصبانیت بلند می شود و می گوید: صبر کن زیبن بارت! نمی توانی از دست من فرار کنی! فلیکس بدون آنکه چیزی بگوید، به دریا نگاه می کند. فکرهای زیادی توی کله اش است: چه طور می توانم به سوفی کمک کنم؟ من که کشتی ندارم...

نویسنده: آنت لنگن تصویرگر: کنستانزا دروپ مترجم: منیژه نصیری انتشارات: زعفران