کتاب مومو اخمو (فسقلی ها 8)

کتاب مومو اخمو جلد هشتم از مجموعه کتاب های فسقلی ها نوشته ی تونی گراس، ترجمه ی محمدرضا مهرافزا و بازنوشته ی شکوه قاسم نیا توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

" مومو " یک دختر بچه ی اخمو بود که مدام قهر می کرد. همین رفتار نادرست او باعث شده بود که با دوستان و همسالان خود متفاوت باشد. او زمانی که اجازه نداشت کار مورد علاقه اش را انجام دهد بهانه گرفته و قهر می کرد. اما این قهر کردن زمان زیادی طول نمی کشید. یک روز بخاطر موضوعی او قهر کرده و این قهر ساعت ها طول می کشد. این موضوع کم کم پدر و مادر او را نگران می کند و برای پی بردن به علت این اتفاق دکتر را خبر می کنند. دکتر بعد از انجام معاینات می گوید که او دچار یک بیماری فکری به نام افسردگی شده است....

به نظر شما چرا این مشکل برای مومو پیش آمده است؟ راه حل درمان مشکل او چه می باشد؟ آیا او اخم هایش را از هم باز خواهد کرد یا تا مدتی طولانی به این حالت خواهد ماند؟

داستان های این مجموعه با زبانی ساده و قابل فهم، اشاره به مسائل تربیتی و اجتماعی کودکان دارد. شخصیت اصلی هر یک از داستان های این کتاب دختر یا پسر کوچولویی است که یک رفتار زشت و یا عادت منفی در خود دارد که در پایان داستان متوجه رفتار اشتباه خود می شود. چهار جلد از این مجموعه داستان ها در پایان کتاب فارسی دوره ی دبستان به عنوان کتاب مناسب برای کودکان معرفی شده است. مجموعه ی 30 جلدی فسقلی ها برگزیده ی کتاب برتر ششمین، هشتمین، دهمین و یازدهمین دوره ی جشنواره ی کتاب آموزشی رشد می باشد.

 

برشی از متن کتاب

" مومو " با دخترهای هم سن خودش یک فرق داشت: اخمو بود و زود قهر می کرد. او بیشتر وقت ها به بهانه های مختلف اخم می کرد. اخم می کرد، چون همه چیز آن طور که او می خواست نبود. اخم می کرد، چون اجازه نداشت قبل از شام شکلات بخورد. اخم می کرد، چون بزرگترین و گرانترین عروسک را برایش نمی خریدند. یک روز مومو فکر کرد و دید دلش یک سگ می خواهد. به مادرش گفت: مامان، می شود برایم یک سگ به خانه بیاورید؟ مادر گفت: نه، دخترم نمی شود! مومو اخم کرد و داد زد: چرا نمی شود؟ چرا هرچه من می گویم قبول نمی کنید؟ شما خیلی بدید!... بعد هم قهر کرد و خودش را روی مبل انداخت. او تمام بعد ظهر را به همین حالت باقی ماند. حتی تا وقت خواب هم از جایش تکان نخورد و با کسی حرف نزد. کم کم پدر و مادرش نگران شدند. چون تا آن زمان قهر دخترشان این قدر طول نکشیده بود. البته آن ها هنوز امیدوار بودند که اخم های مومو از هم باز شود. اما این طور نشد! شب گذشت و مومو همان طور اخمو و بی حرف باقی ماند. صبح روز بعد مادر بی طاقت شد و گفت: حالا باید چه کار کنیم؟ پدر جواب داد: نمی دانم! بهتر است دکترش را خبر کنیم! دکتر آمد و مومو را معاینه کرد. با چراغ، دست ها، چشم ها، گوش ها و توی گلوی او را دید. با گوشی ضربان قلبش را گوش داد. بعد هم گفت : بدنش سالم است. فقط فکرش بیمار است. یعنی دچار افسردگی شده. تنها راه چاره این است که فکر او را تغییر دهید...

• برای پیش دبستانی ها و سال های اول و دوم
• از سری کتاب های بنفشه
• نویسنده: تونی گراس
• بازنوشته: شکوه قاسم نیا
• ترجمه: محمدرضا مهرافزا
• انتشارات: قدیانی