محصولات مرتبط
کتاب رمز داوینچی اثر دن براون و ترجمه ی نوشین ریشهری در انتشارات نگارینه به چاپ رسیده است.
"رمز داوینچی" رمانی بسیار جذاب و پر کشش است که با محتوایی جنایی و رمز آلود از جست و جوهای پی در پی و تلاش برای کشف پاسخ معماهای نهفته در قتل های زنجیره ای، روایت می کند. شخصیت اصلی داستان "رابرت لانگدون" نام دارد؛ او مردی جذاب و فریبنده با موهایی جوگندمی ست که ماه گذشته در مجله ی بستون یکی از ده مرد جذاب، معرفی شد. وی تمام طول عمرش را در راستای تحقیقات وسیعی با موضوعات پیکرشناسی مذهب ها، هنر اشراق، سرهای گروه های مذهبی و مکتب های رمزی صرف کرده است. ماجرای داستان از زمانی آغاز می شود که ریاست دانشگاه امریکای پاریس، از او جهت سخنرانی در رابطه با پژوهش هایش دعوت به عمل آورد؛ "لانگدون" قصد داشت پس از اتمام سخنرانی با جکوز ساونیر، مدیر مشهور موزه ی لوور ملاقات کند اما او بر سر قرار حاضر نشد. دقیقا در همان شب، هنگامی که لانگدون در هتل ریتیس پاریس در حال استراحت بود، ستوان جروم کولت به اتاقش مراجعه کرده و از او در رابطه با مرگ مشکوک جکوز ساونیر که یک ساعت پیش مرده بود، درخواست کمک می کند؛ چرا که احتمال می رفت این مساله مرتبط با زمینه های تحقیقاتی "لانگدون" باشد. این موضوع و هم چنین قتل های مشابه اتفاق افتاده، سبب همکاری های بعدی "لانگدون" با سوفی نی وو، مامور بخش کشف رمز پلیس پاریس شده و در ادامه ی داستان با کوشش فراوان، به کشف رازهای نهفته پرداخته و از حکایت هایی عجیب و وحشتناک سخن می گوید؛ ماجراهایی که به شدت ذهن خواننده را به خود جلب کرده و تا پایان با خویش همراه می سازد.
برشی از متن کتاب
رابرت لانگدون خود را از زیر میله ها بیرون کشید و داخل گالری سر پا ایستاد. در اطراف او، تابلوهای مبهوت کننده ای از نقاشان بزرگ جهان آویزان بود. هر چند گراند گالری لوور حاوی مشهورترین نقاشی های دنیا بود، چشم گیرترین بخش آن کف پارکت شده ی سالن بود که با نقش های هندسی بسیار زیبا، که در هر قدم تغییر شکل می داد، طوری طراحی شده بود که به بیننده این احساس را القاء می کرد که در حال غوطه ور شدن است. در گوشه ای از گالری، تابلوی مشهور "کاراواجیو" روی زمین افتاده بود. فرمانده با گرفتن رد نگاه او گفت: «این نقاشی بیش از ده میلیون دلار ارزش دارد و مثل پوستری بی ارزش روی زمین افتاده است. می دانید آقای لانگدون، این صحنه ی جنایت است و ما به هیچ چیز دست نمی زنیم. آن تابلو را مدیر موزه از دیوار کنده است؛ در واقع او، به این شکل موفق شده است سامانه ی امنیتی را به کار بیندازد.» لانگدون سعی کرد بفهمد که چه اتفاقی افتاده است. مدیر موزه در دفترش مورد حمله قرار گرفته، بعد به گراند گالری گریخته است و با کندن یکی از تابلوها میله ها پایین افتاده اند و راه ورود و خروج گالری را بسته اند. پس پرسید: «در این صورت، مدیر موزه قاتلش را درون گراند گالری به دام انداخته است؟» فاشه سر را تکان داد: «هر چند میله های امنیتی ساونیر را از مهاجم جدا کرده، قاتل بیرون ایستاده و از لای میله ها به او شلیک کرده است. ما پوکه را یافتیم.» لانگدون پرسید: «پس جسد او کجاست؟» فاشه گره ی کراواتش را محکم کرد، به راه افتاد و گفت: «گراند گالری خیلی بزرگ است.» در واقع، وسعت آن به طور دقیق، اگر لانگدون درست به خاطر می آورد، پنجاه متر مربع بود و با مجسمه یا گلدان مسیری درست کرده بودند تا بازدید کنندگان از یک طرف بروند و از سمت دیگر بازگردند. نور کم آن جا، او را به یاد تجربه ای انداخت که سال گذشته در آرشیو واتیکان داشت. دوباره به یاد ویتوریا افتاد. آخرین خبری که از او دریافت کرد کارت پستالی از دریای جاوه بود که در آن جا تحقیق فیزیک انجام می داد. هر چند لانگدون هیچ گاه توقع نداشت که زنی مانند ویتوریا حاضر به زندگی کردن با او باشد، آن آشنایی در اشتیاق به عزب بودنش خدشه وارد کرده و اغلب برای او دلتنگ بود. بعد از مدتی، لانگدون پرسید: «جکوز ساونیر چگونه این همه دور شده است؟» -«آقای ساونیر از زخم گلوله ی معده اش رنج می برد. پانزده تا بیست دقیقه طول کشیده است تا او بمیرد. او قوای بدنی خوبی داشت.» لانگدون سر خورده پرسید: «پانزده دقیقه طول کشیده است تا نیروهای امنیتی به این جا برسند.» -«البته که نه. آن ها بلافاصله به صدای زنگ خطر پاسخ دادند. اما گراند گالری مسدود شده بود. آن ها از لای میله ها می شنیدند که کسی به این طرف و آن طرف می رود، اما نمی توانستند ببینند که چه کسی است. حتی فریاد کشیدند، اما پاسخی نبود. آن ها فرض کردند که ممکن است دزد باشد...
نوشته: دن براون مترجم: نوشین ریشهری انتشارات: نگارینه
نظرات کاربران درباره کتاب رمز داوینچی - دن براون
دیدگاه کاربران