محصولات مرتبط
معرفی کتاب آینه های دردار اثر هوشنگ گلشیری
کتاب آینه های دردار سفرنامهای است که "هوشنگ گلشیری" در آن به شرح سفر برون مرزی یک نویسندهی معاصر میپردازد. "ابراهیم" نویسندهی میانسالی است که برای حضور در جمع ایرانیان فرهنگی مقیم در خارج از کشور، به اروپا سفر میکند تا در کنار آنها به خواندن شعر و مقاله و داستان بپردازد.
ابراهیم در این جلسات به صورت اتفاقی از وجود شخصی با خبر می شود که از دوستان دوران کودکی اش است و با حضور "صنم" همان دوست قدیمی، جلسات فرهنگی، برایش شکل دیگری به خود می گیرد. "گلشیری" در این کتاب تضادهای فرهنگی ایران و اروپا را زیر ذره بین می برد و لزوم در ایران بودن، برای از ایران نوشتن را به پرسش می گیرد.
او با بیان این سوال که آیا باید به وطن وفادار بود؟ و آیا در وطن ماندن به معنی وفاداری به وطن است؟ ذهن خواننده را درگیر می نماید اما در نهایت هم، با روشن نکردن تکلیف ابراهیم مبنی بر ماندن یا برگشتن به ایران، پاسخ این سوال را نمی دهد و قضاوت را بر عهده ی مخاطب می گذارد.
این کتاب اولین بار در سال 1370 نوشته شد و یک سال بعد، به طور هم زمان در انتشارات "نیلوفر" و یک انتشارات آمریکایی به چاپ رسید و از همان روزهای اولیه ی انتشار توجه بسیاری از علاقه مندان و منتقدان را به خود جلب کرد.
بخشی از کتاب آینه های دردار؛ انتشارات نیلوفر
تکه چوبی برداشت، بر خاک میان دو سنگ خطی کشید، گفت از این کلیات هیچ کسی چیزی نمی فهمد. در دادگاه هم همش به همین کلیات پرداختند، یا حتی توی کمیته مشترک، وقتی مرا با طاهر رو به رو کردند تا به او بقبولانم که ما، من و فرج، بهش خیانت کرده ایم. خوب من مثلا می بایست شرح بدهم که خانه مان چه شکلی است، چند تا اتاق دارد. طاهر البته می دانست ولی وقتی یکی مدام توی خانه باشد سخت است. من حتی حمام هم نمی توانستم بروم. ببین ما فقط دو تا اتاق داشتیم، یکی این جا و یکی هم این جا.
دو مربع بر خاک کشید و بعد سرسرا را کشید. گفت در حمام و دستشویی و آشپزخانه و حتی اتاق به همین سرسرا باز می شد، طوری که اگر کسی توی سرسرا بود، مثلاً این جا می نشست حتی گوشه تخت توی اتاق خواب را می دید یا در کمد را که این جاست.
فرج - چطور بگویم؟ یک پسر بچه بود، قدش به شانه من می رسید، جنوبی بود با چانه ی گرد و کوچک و گونه های تو رفته. همان فردا عصر که آمد هم دیدم نشسته با سیمین بازی می کند. وقتی برگشت دیدم سبیلش را زده است. یک لحظه فکر کردم سه تا بچه دارم که این یکی پسر است و 15 یا 16 ساله است. گفتم ببینم سبیلت را چرا زدی؟ گفت همین طوری فکر کردم بهتر است. بعد گفت که در پرونده دانشجویی اش سبیل دارد.
از طاهر هم گفت. گوش نداد، یا می شنید و فراموش می کرد. باز از فرج گفت که روزها، وقتی مینا سر کار بود بچه را عوض می کرده، شیرش را م یداده ظرف می شسته و خانه را هر روز جارو می کرده. گفت با آن پیشبند و آن را دست سیاه پر مو قیافه خنده داری پیدا می کرد.
با دسته ی کیفش بازی می کرد و گاهی به دو انگشت دست چپ بر پل بینیش می کشید. گفت وقتی ریختند توی خانه اینجا توی این اتاق پیدایش کردند.
با چشم اشاره کرد به یکی از دو مربع. تا مینا به زبان نگوید پرسید:
- پس کو این پاییز که میگفتی؟
مینا سرش زیر بود، گفت بله، پاییز بهانه بود. خواستم تا این ها را برایت بگویم. چیزهایی که با تلفن نمی شد ولی آن روز که گفتم واقعا جشن برگ ریزان بود. همیشه اول بادهای می وزد، انگار که بخواهد گرما را بروید، اواسط مهر یکی دو نم باران می زند باز انگار که بخواهند گرمای زمین را هم بشویند. آن وقت اگر دقت کرده باشید تک تک برگ هایی می ریزند، اما هنوز پاییز نیست. در تابستان هم گاهی برگ ها از شدت گرما می ریزند، مچاله می شوند، یک جورغم انگیزی روی خودشان جمع می شوند و می ریزند.
مقصود من آن وقتی است که برگ ها اغلب جمع شده اند، قهوه ای شده اند، یا قهوه ای سوخته یا حتی گاهی سبز یشمی اند اما جمع شده اند، انگار که بترسند. دم برگ های شان سیاه می شود.
صفحه 76
خرید کتاب آینه های دردار هوشنگ گلشیری
کتاب آینه های دردار اثر هوشنگ گلشیری از انتشارات نیلوفر، به همراه سایر کتاب های رمان ایرانی را از فروشگاه اینترنتی کتابانه خریداری نمایید.
- نویسنده: هوشنگ گلشیری
- انتشارات: نیلوفر
نظرات کاربران درباره کتاب آینه های دردار | هوشنگ گلشیری
دیدگاه کاربران