کتاب خرسی از تاریکی می ترسه (قصه های من و خرسی)

کتاب خرسی از تاریکی می ترسه از مجموعه ی قصه های من و خرسی نوشته ی لیلا خیامی و با تصویر گری ارغوان خسروی توسط انتشارات شهر قلم به چاپ رسیده است.

این مجموعه شامل داستان های ساده و کوتاه برای کودکان 2 تا 5 سال است. در هر جلد یک مشکل تربیتی که والدین با کودکان در این سنین مواجه هستند مطرح شده است. در هر قسمت شخصیت اصلی کار اشتباهی انجام می‌دهد و تقصیر آن را به گردن عروسک خرس کوچکش می‌اندازد. زمانی که والدین داستان را برای فرزندان شان می خوانند می توانند نام کودک خود را بر روی شخصیت اصلی کتاب بگذارند و درباره ی رفتار بدی که در کتاب آمده با کودک خود صحبت و او را راهنمایی کنند که یک کار خوب را جایگزین آن عمل بد کند. والدین می‌توانند جزئیات قصه را تغییر داده و رفتارهای بد کودک خود را جایگزین ماجراهای کتاب کنند و قصه جدیدی بسازند. اما توصیه می‌شود که در مورد بدی یک رفتار بیش از آنچه در کتاب آمده توضیح داده نشود. اگر کودک در حین شنیدن قصه سوالی پرسید سعی کنند از زبان شخصیت کتاب به آن پاسخ دهند. در این کتاب به موضوع ترس کودکان از تاریکی پرداخته می‌شود. زمانی که برق می رود شخصیت کتاب و عروسک خرسش که هر دو از تاریکی می‌ترسند به پیشنهاد مادر به تخت خواب می روند تا بخوابند. اما ترس آنان ادامه دارد و مانع از خوابیدن شان می شود. آن ها از ترس چیزهای وحشتناکی که در اطراف خود می‌بینند، نمی‌توانند بخوابند. کودک از ترس فریاد می کشد. مادر با یک شمع اتاق را روشن می‌کند آن ها متوجه می‌شوند که چیزی برای ترسیدن وجود ندارد و ...کتاب صفحات ضخیمی دارد و کودکان به راحتی می‌توانند صفحات آن را ورق بزنند. ن.

 

برشی از متن کتاب

برق رفت. همه جا خیلی تاریک شد. مامان گفت: «حالا که برق رفته، بهتر بخوابیم!» حتی چراغ خواب هم روشن نبود. اتاق من بدون چراغ خواب، خیلی تاریک بود. خرسی من را بغل کرد و گفت: «من می‌ترسم.» گفتم: «خرسی جان تاریکی ترس نداره، بخواب!» خرسی باز هم می ترسید. با حرف های خرسی من هم یک کم ترسیدم. توی تاریکی همه چیز یک جور دیگر بود. یک عالمه موجود عجیب و غریب تو اتاق راه می‌رفتند. یک دفعه من و خرسی یک چیزی دیدیم. خیلی ترسیدیم و جیغ کشیدیم و بعد گریه کردیم. مامان به اتاقم آمد و گفت: «چی شده؟» گفتم: «خرسی از تاریکی میترسه!» مامان یک شمع روشن کرد. هیچ چیز ترسناکی در اتاق نبود. مامان لبخندی زد، من و خرسی را بوسید و گفت: «تاریکی که ترس نداره!» مامان که رفت خرسی دوباره می‌ترسید. کاش خرسی می فهمید که تاریکی ترس ندارد!

• نویسنده: لیلا خیامی
• تصویرگر: ارغوان خسروی
• انتشارات: شهر قلم