محصولات مرتبط
کتاب ازبه تألیف رضا امیرخانی توسط انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است.
این کتاب که اولین بار در سال 1380 خورشیدی منتشر شد، به عقیده ی بسیاری از صاحب نظران، هم به لحاظ فرم و هم از حیث نوع نگاه نویسنده، متفاوت ترین کتاب با موضوع دفاع مقدس است. این کتاب مجموعه ای از نامه هاست، به طوری که ماجرای اصلی داستان، طی نامه های رد و بدل شده، اتفاق می افتد و در نهایت پایان می یابد. در میان این نامه نگاری ها شخصیت های متعددی پای به داستان می گذارند اما اصلی ترین شخصیت کتاب، خلبان جانبازی به نام مرتضی مشکات می باشد که هر دو پای خود را از دست داده است. او با وجود این که دیگر توانایی لازم را برای پرواز کردن ندارد، همواره در فکر و خیال پرواز است. مرتضی هم چون پرنده ایست که او را بعد از پروازهای بسیار در آسمان، درون قفسی تنگ و تاریک انداخته اند؛ دلش می خواهد بار دیگر پرواز کند و در این بین کسانی هستند که احساسی به قضیه نگاه می کنند و موافق نظر مرتضی هستند اما عده ای دیگر کاملاً قانون مدارند و معتقدند او دیگر توانایی لازم را برای شغل مهم خلبانی ندارد. "رضا امیر خانی" یکی از نوابغ داستان نویسی در دوره ی معاصر است، که در هر اثرش، حرف های تازه ای برای گفتن دارد. او در نگارش داستان هایش خلاق عمل می کند و با ابداع سبک های مختلف داستان نویسی، نام خود را در میان بزرگانِ داستان نویسی قرار می دهد. جالب است بدانید که نام کتاب "ازبه" فرمت نامه های نظامی است و در نامه های این کتاب نیز همه ی نوشته ها با یک "از" و "به" آغاز می شود و تکلیف خواننده را برای شناسایی فرستنده و گیرنده مشخص می نماید.
برشی از متن کتاب
از سرگرد خلبان آرش تیموری، پایگاه شکاری دزفول به سرگرد خلبان رحیم میریان، پایگاه شکاری تبریز جناب سرگرد رحیم میریان! مصدع تان شدم تا حضورتان عارض شوم که متاسفانه تا امروز که در طلیعه ی نوروز71 هستیم، جناب سرهنگ مرتضی مشکات نامه اینجانب مورخ 1 دی ماه 70 را بی پاسخ باقی گذاشته اند. البته بنده از ایشان توقع ندارم، هر چه باشد مدیون ایشان هستم اما به فرموده ی خواجه حافظ: دیریست که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد به نظر بنده اگر چه ریشه های افسردگی ایشان روشن است اما ایشان باید برای مشکلات با اراده پولادین فائق بیایند و به زندگی عادی بازگردند. اگر ایشان واقعا به پرواز علاقه دارند باید دریابند چنین امکانی دیگر برایشان وجود ندار.د خیال کنند از همان ابتدا مثلا به دلیل دندان پر کرده در مدیکال چک رد شده اند. شرط موفقیت پذیرش واقعیت ها است. گذشته از این مگر چه کاری از دست سایرین برمی آید حتی این بنده که بیش ترین تاثیر را در وضعیت امروز ایشان دارم، چگونه میتوانم به ایشان کمک کنم؟ همین دیروز بود که یک دانشجو را به بنده دادند تا از او چک پیشرفت بگیرم. روی هوا گیج می زد میگفتم 12 هزار پا را بگیر، با ارتفاع سنج بالا می رفت تا 11 هزار و 500، تا می آمد خودش را جمع کند، فلایت لول سیزده را رد کرده بود. بهش گفتم این چه وضعی است؟ - مادرم سرطان دارد، از بیمارستان جوابش کرده اند... خوب یک برخورد غلط این بود که من روی پیشرفت او صحه بگذارم و هندلینگس را ا - کی کنم بفرستمش برای ادامه پرواز. اما بنده بر حسب وظیفه او را گراند کردم. دو هفته. بهش گفتم تا این وضعیت روحی را دارد پشت هواپیما ننشیند. اتفاقا هفته بعدش مادرش فوت کرد. بنده خودم اولین استاد خلبانی بودم که به او تسلیت گفتم. اگر دزفولی بود، حتما مجلس ختم هم می رفتم. برخورد واقعی، به زندگی جهت میدهد. به نظر من دوست مشترک مان، جناب مرتضی باید بدانند که وضعیت می توانست از این بدتر هم بشود. ایشان باید در فکر زندگی نوین باشند، با توجه به مقتضیات موجود شان به فرمایش خواجه که بی مناسبت با نوروز هم نیست: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم اصلا خود این حقیر. من اگر می خواستم مدام به فکر آن حادثه باشم، هرگز نمی توانستم وظایف محوله را به درستی انجام بدهم. من در آن واقعه جانم را مدیون جناب سرهنگ مرتضی مشکات هستم. کیست که نداند؟ اما آیا من هرشب بایستی بنشینم و به آن واقعه فکر کنم؟ نه من آن را به صورت عقلانی توجیه کرده ام و بدون هیچ نگرانی به ادامه زندگی ام پرداخته ام... شاید شما ندانید قضیه سال 63 را می گویم. سر آن قضیه، جناب سرهنگ مرتضی مشکات (سرگرد آن موقع) اصلش خلبان رزرو بود. کنار باند که داشتند هواپیما را لود می کردند، بنده به ایشان گفتم: - سرگرد مشکات! شما رزرو هستید بیش از آنکه به خط آتش دشمن برسیم شما برگردید. صفحه 63
نویسنده: رضا امیرخانی انتشارات: کتاب نیستان
نظرات کاربران درباره کتاب ازبه - رضا امیرخانی
دیدگاه کاربران