کتاب اجازه بگیریم! جلد سوم از مجموعه کتاب های جولیا، نوشته ی جولیا کوک و ترجمه ی عرفانه ی جوادپور، از سوی انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.
کودکان در سنین پایین وقتی کاری را بدون اجازه انجام می دهند یا جایی بدون اجازه و اطلاع والدین می روند، شاید به نظر خودشان کار نادرستی مرتکب نشده اند؛ اما این موضوع در اغلب موارد سبب خشم و ناراحتی پدرو مادرها می شود؛ بنابراین والدین از سر خشم و عصبانیت تصمیمات نادرستی می گیرند و در بیشتر مواقع تنبیه هایی که انجام می دهند نه تنها موثر نیست بلکه گاهی مخرب نیز می باشد. والدین آگاه می کوشند تا با ابزار آموزشی مناسب کودکشان را دراین زمینه راهنمایی کنند. کتاب اجازه بگیریم در این راستا کمک شایانی می کند. نویسنده، داستان پسری به نام آرجی را تعریف می کند که بدون اجازه کارهایی انجام می دهد که باعث نگرانی و ناراحتی پدرو مادرش می شود. مثلا: به جای این که سوار سرویس مدرسه شود، با دوستش پیاده به خانه برگشته، برای استفاده از اینترنت هم از مامان و بابا اجازه نگرفته است؛ به این ترتیب دردسرهای فراوانی را برای خودش و اطرافیان به وجود می آورد، اما در نهایت متوجه اشتباهش می شود... مطالعه ی این کتاب برای کودک علاوه بر سرگرمی نکات آموزنده ی فراوانی در پی دارد. نقاشی های زیبا و رنگی، ورق های گلاسه بر جذابیت این مجموعه می افزاید.
برشی از متن کتاب
وقتی به خانه رسیدم، مامانم خیلی نگران بود. من را که دید با خوشحالی به طرفم دوید و محکم بغلم کرد. اما وقتی دید دور دهانم به خاطر خوردن یخ در بهشت کثیف شده، با عصبانیت اخم کرد و گفت: «کجا بودی؟ می دانی چقدر نگرانت بودم؟ بدون سرویس برگشتی؟» «بله، تازه توی راه یک مسابقه سنگ اندازی هم...» «آرجی، نمی شود که همین طوری برای خودت تصمیم بگیری که بدون سرویس به خانه برگردی! باید اجازه می گرفتی! ما دو ساعت تمام دنبالتان می گشتیم! مامان و بابای سا نگران شده بودند. معلمتان نگران شده بود. راننده ی سرویس مدرسه هم نگران شده بود. من و بابایت هم داشتیم از نگرانی می مردیم!» «آخر چرا این قدر عصبانی هستی مامان؟ ما که کار بدی نکردیم! فقط پیاده به خانه برگشتیم!» «آرجی، من ناراحتم چون تو بی اجازه این کار را کردی. ما نمی دانستیم شما کجا هستید.» «ببخشید، یادم رفت اجازه بگیرم.» مامان گفت: «بعضی وقت ها گفتن ببخشید کافی نیست.» بعد، گفت بروم روی صندلیم بنشینم و به کارهایم فکر کنم. صبح روز بعد، سام به خانه ی ما آمد. من و او مشغول یک بازی ویدیویی شدیم. برای برنده شدن در بازی لازم بود یک رمز را از اینترنت پیدا کنیم. مامان و بابا همیشه از من می خواهند که همیشه برای استفاده از اینترنت از آن ها اجازه بگیرم. اما آن موقع بابا داشت ماشینش را می شست و مامان داشت با خاله سیلویا تلفنی حرف می زد. سام گفت: «عیبی ندارد، تندی از توی اینترنت رمز را پیدا می کنیم!» برای همین هم به اتاق بابا رفتیم و یارانه را روشن کردیم... درست همان لحظه، مامانم تلفنش را قطع کرد. «آرجی، تو که می دانی برای استفاده کردن از اینترنت باید اجازه بگیری!» «مگر چی شده مامان؟ ما فقط می خواستیم رمز بازی را از توی اینترنت پیدا کنیم!» «تو مقررات خانه ی ما را می دانی و آن را رعایت نکرده ای. سام، لطفا به خانه تان برگرد... آرجی.»
- مهارت های زندگی
- از سری کتاب های نردبان
- نوسنده: جولیا کوک
- مترجم: عرفانه جوادپور
- انتشارات: فنی ایران
نظرات کاربران درباره کتاب اجازه بگیریم! (کتاب های جولیا)
دیدگاه کاربران