کتاب جُغد پُر چونه نوشته ی کریستین جونز و ترجمه ی هایده کروبی توسط انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.
لیسی واکر نام جغد کوچولویی می باشد که عاشق صحبت کردن است؛ او می تواند ساعت ها و بدون وقفه حرف بزند مثلا سر میز غذا، موقعی که آقای معلم سرِ کلاس مشغول دادن درس جدید می باشد، زمانی که برادرش تلویزیون تماشا می کند، هنگام مسواک زدن، داخل کتابخانه و خلاصه هر جایی که شما تصورش را بکنید. دیگران همیشه او را به خاطر این همه صحبت کردن های بی موقع سرزنش می کنند و می گویند به جای حرف زدن به کارهای دیگرت برس و بگذار بقیه هم تمرکز کافی برای رسیدگی به کارهایشان را داشته باشند. ولی سرانجام در یک روز دلگیر شنبه، اتفاق عجیبی می افتد؛ لیسی دیگر نمی تواند حرف بزند! او تمام سعی خود را می کند ولی انگار نه انگار هیچ صدایی از دهان او بیرون نمی آید! حتی دیگر نمی تواند آهسته صحبت کند. این اتفاق او را غمگین و دل خور می کند؛ به همین خاطر برخلاف همیشه سرِ میز صبحانه با ناراحتی و خیلی سریع صبحانه اش را تمام می کند. پس از آن به سراغ تکالیفش می رود و خیلی زودتر از چیزی که فکرش را می کرد، آنها را تمام می کند. لیسی با خودش فکر می کند امروز که توانسته به موقع صبحانه بخورد و تمریناتش را به خوبی انجام دهد نسبت به روزهای قبل سرحال تر است. آن روز در راه مدرسه، سرِ کلاس درس، موقع خواب و... اتفاقاتی برای لیسی می افتد که او متوجه می شود همیشه باید به اندازه و به جا حرف بزند، هم چنین او یاد می گیرد که زیاده روی در هیچ کاری خوب نیست. متن ساده، جملات کوتاه و صفحات مصور با رنگ آمیزی شاد از جمله جذابیت های این کتاب برای کودکان می باشد که با مطالعه ی آن علاوه بر سرگرم شدن می آموزند زیاده روی کردن در هر کاری ناپسند بوده و ممکن است مشکلاتی را برای شان به همراه داشته باشد.
برشی از متن کتاب
لیسی واکر خیلی پُر حرف بود. او دوست داشت حرف بزند و حرف بزند و حرف بزند. مامانش با دلخوری گفت: لیسی لطفا آن قدر حرف نزن و غذایت را بخور. معلمش سرزنش کنان گفت: لیسی کم تر حرف بزن و بیش تر گوش کن. برادرش داد زد: لیسی، آن قدر حرف نزن. صدای تلوزیون را نمی شنوم. پدرش اخم کرد: لیسی آن قدر حرف نزن. به جای حرف زدن برو دندان هایت را مسواک بزن. هیچ چیزی نمی توانست جلوی حرف زدن لیسی را بگیرد. او همین طور حرف می زد و حرف می زد و حرف می زد. ولی در یک روز دلگیر شنبه دیگر نتوانست حرف بزند. صدای لیسی واکر در نمی آمد. سعی کردآهسته صحبت کند. سعی کرد فریاد بزند. سعی کرد آواز بخواند. ولی انگار نه انگار. لیسی موقع صبحانه دلخور بود. ولی چون نمی توانست حرف بزند، صبحانه اش را زود تمام کرد. لیسی حتی وقت داشت تا تکلیفش را تمام کند. او فکر کرد: امروز چقدر سرحالم. لیسی موقع مدرسه رفتن متوجه شد که دوستش نادین جوک های خیلی بامزه ای می گفت. لیسی با خودش فکر کرد چطور تا حالا متوجه نشده بودم که نادین آن قدر جوک های بامزه می گوید. آن روز توی مدرسه لیسی خیلی ساکت بود. ولی همه ی تکالیفش را انجام داد. درس را هم خوب گوش داد برای همین هزار آفرین گرفت. فکر کرد: تا حالا هزار آفرین نگرفته بودم. آن شب لیسی دیگر دل خور نبود. او خوراکی اش را برداشت و نشست جلوی تلوزیون و همراه برادرش فیلم هیولا را تماشا کرد. او گفت: برادرم راست می گفت این فیلم چقدر خوبه! و وقتی بابا به اتاقش آمد، لیسی آماده ی خواب بود. دندان هایش را مسواک زده بود، لباس خوابش را پوشیده بود و توی تختش دراز کشیده بود. آنها توانستند دو تا کتاب داستان دیگر را هم بخوانند! صبح روز بعد وقتی لیسی بیدار شد، خیلی سرحال بود! هم می توانست حرف بزند، هم زمزمه کند. تازه می توانست داد بزند و آواز هم بخواند. لیسی گفت...
- مهارت های زندگی
- از سری کتاب های نردبان
- نویسنده: کریستین جونز
- تصویرگر: ریچارد واتسون
- مترجم: هایده کروبی
- انتارات: فنی ایران
نظرات کاربران درباره کتاب جغد پرچونه
دیدگاه کاربران