کتاب چرا بترسم

کتاب چرا بترسم نوشته ی نوریا روکا ترجمه ی هستی سعادت توسط انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

این کتاب راهکارهای مناسب برای برخورد با ترس و مقابله با آن ها ارائه داده است. کودکان می توانند با خواندن این کتاب با ترس هایشان و ریشه ی آنها آشنا شده و با آن مواجه شوند. ترسیدن گاهی بسیار خوب است و مانع از آن می شود که ما به سراغ خطرات محیط اطرافمان برویم. ولی گاهی بر عکس است و خیلی چیزها اصلا ترسناک نیستند و این ترسو بودن مانع از رسیدن ما به هدف هایمان می شود و مانع کارهای ما می شود. ممکن است کودک از کسانی مثل دکتر، دندانپزشک، آرایشگر و دیگران بترسند و والدین باید بدانند چطور با این ترس کودک برخورد کنند، مثلا کودک را به آرایشگاه برده و او را با ابزار و وسایل آرایشگر آشنا کنیم و بگذاریم او به صورت آرایشگر دست بزند و با وسایلش کمی بازی کند. گاهی ممکن است کودک از جانورانی مانند گربه و سگ بترسند، در این زمان باید کودک را با آرامش به آنها نزدیک کرده و به او بگوییم که این حیوانات نرم و پشمالو هستند و بگذاریم او آرام آرام به آن ها نزدیک شده و حیوانات را در آغوش بگیرد و این مورد را به او متذکر شویم در نزدیک شدن به جانوران محتاط باشد و به همه ی جانوران نزدیک نشود. گاهی ترس کودک از شرایط طبیعت است مثلا از تاریکی و صدای رعد و برق بترسد. والدین می توانند به او بیاموزند با گرفتن گوشهایش به رعد و برق نگاه کند، آن وقت چیزی جز زیبایی در برق و روشنایی آسمان نمی بیند. گاهی ممکن است کودک از سایه ها و نور بترسند والدین می توانند با بازی سایه و ایجاد شکل های مختلف می توانیم به او بیاموزیم که سایه و نور و تاریکی ترسناک نیست. همچنین از راهکارهای مقابله با ترس این است در به کودکان بیاموزیم در بازیهایشان همزاد پنداری کنند و خود را جای افرادی که از آن ها می ترسند قرار دهند. مهم ترین پیام این کتاب برای والدین این است که ترس های کودکان شان را بشناسند و راهکارهای متناسب برای رو به رو شدن او با آن ها را به او بشناسانند. کتاب رویکردی روان شناسانه و روان کاوانه دارد و برای رده ی سنی " ب " و " ج " مناسب است.

 

 

برشی از متن کتاب

مامان سام امروز خیلی عصبانی شد. او داد می زد و می گفت که امروز چند ساعتی بیرون می رود چون حال و حوصله ندارد. سام با پدرش در خانه ماند... و خیلی ناراحت شد. او نگران بود که مبادا روزی پدر و مادرش بروند و مدت طولانی تنها بماند. گاهی اوقات پدر و مادرت مجبورند مدتی از تو دور باشند! ولی حتی اگر پیس تو نباشند، به فکر تو هستند. آن ها هرگز تو را فراموش نمی کنند! هیولا چه شکلی است؟ پشمالو یا کچل است؟ هر چه هست، ترسناک است. هیولایی است که در گوشه ای، در تاریکی، یا در کابوس هایت، یا زیر آب پنهان شده است. ترسناک ترین و وحشتناک ترین هیولای روی زمین است. اما این هیولا فقط ساخته ی ذهن تو است! گاهی اوقات گول خیالاتت را می خوری و دوباره ی هیولاهای وحشتناک فکر می کنی، ولی نباید از آن ها بترسی چون خیالی اند و آسیبی به تو نمی رسانند. نمی توانم حرف بزنم! اگر در اتاقی تاریک یا در جایی باشی که پر از آدم است و هیچ کس را نمی شناسی چکار می کنی؟ گاهی وقت ها آدم های نا آشنا تو را می ترسانند. مگر نه؟ نمی توانی حرف بزنی، نمی دانی چه بگویی، و به کجا نگاه کنی.... کاش می شز ناپدید شوی! شاید اگر می گفتی: " سلام. اسم من ساراست! " ترست می ریخت. چیزهای دیگر هم می توانی بگویی. سر و صدای ترسناک وای! مهمانی است و کلی سر و صدا. ناگهان بادکنکی می ترکد. از صدای ترکیدن بادکنک و ترقه و موسیقی بلند می ترسی...! آن قدر از سر و صدا می ترسی که وقتی بادکنکی را می بینی، فرار می کنی، دوست نداری صداهای بلند را بشنوی و از جایت بپری؟ خب برای شروع، با صداهای ملایم تر شروع کن. باید عادت کنی و نترسی. وقتی عادت کردی می بینی که بعضی از این سر و صداها برایت جالب است.

• مهارت های زندگی - از سری کتاب های نردبان
• نویسنده: نوریا روکا
• مترجم: هستی سعادت
• انتشارات: فنی ایران