کتاب چطور باید بچه طلاق زنده بماند؟

کتاب چطور باید بچه طلاق بماند؟ نوشته ی استوان کلرژه و برنادت کاستاپراد ترجمه ی محمد بهفروزی با تصویرگری ژاک ازم توسط نشر ایران بان به چاپ رسیده است.

این کتاب با تفکرات جدید، پیشنهاد هایی ساده و مفید برای بهتر کردن زندگی یک نوجوان بعد از جدایی پدر و مادرش در اختیار او قرار می دهد. نویسنده این کتاب، روانپزشک است و آشنایی کامل به کودکان و نوجوانان و روحیات آن ها دارد.او می داند چطور مسائل را از حالت مصیبت وار خارج کند و راه هایی را برای گزیر از فشار شدید طلاق و مشکلات مربوط به آن ارائه دهد. نویسنده در این کتاب بسیاری از مشکلات و پرسش های بچه ها را شنیده و راه و روش متفاوت کنار آمدن با آن ها را بیان کرده اما انتخاب روش مناسب در برخورد با مسائل با خود مخاطب است آن هم به دلیل این که در همه موارد خانواده ها شبیه به هم نیستند. با مطالعه این کتاب می توانید مشکلات زندگی جدیدتان را پشت سر بگذارید و نیمه پر لیوان را ببیند. زمانی که پدر و مادر از هم جدا می شوند فرزندان بسیار غصه می خورد و در این بین بی تقصیر هستند و تا حدودی ناراحتی این طلاق را تحمل می کنند. گاهی مجبور می شوند با پدر یا گاهی با مادر زندگی کنند و شاید مجبور باشد دیگر یکی از آن ها را نبینند. در این کتاب راهنمایی هایی آورده شده است تا بتوانند با مشکلات زمان جدایی روبه رو شوند و از پس آن بر بیایند و در ضمن این کتاب کمک می کند تا جنبه خوبی به این وضعیت دهند. این کتاب برای کمک به کودک و نوجوان نوشته شده است و همچنین برخی از مسائل ذکر شده عبارت اند از: هر دوی آن ها مرا به فرزندی پذیرفته اند پس حق ندارند از هم جدا شوند، از روزی که مادرم رفته تمام کار های خانه افتاده گردن من، از نگهداری نوبتی کفرم در آمده، چرا پدرم ما را ترک کرده است، مادرم نامزد جدیدش را به من ترجیح می دهد، ، من بیش تر دلم می خواست با پدرم زندگی کنم و مادرم شب و روز گریه می کند تقصیر پدرم است و...

 

برشی از متن کتاب

نمی فهمم چرا آن ها از هم جدا شدند. اوضاع آن قدر ها هم بد نبود. اگر پدر و مادرت تصمیم گرفتند دیگر با هم زندگی نکنند. بی شک دست کم یکی از آن ها به قدر کافی احساس خوشبختی نمی کرده است، حتی اگر هر دو در کنار تو احساس خوشبختی می کنند. بعضی از زن و شوهر ها مدتی طولانی عاشق هم هستند. بعضی دیگر، وقتی لذت با هم بودن کاهش میابد، برای حفظ خاطرات زیبایشان از هم جدا می شوند. بعضی ها با آن که طبق رسم و رسوم ازدواج، می پذیرند که در خوشی و ناخوشی، در کنار هم بمانند، فقط خواستار روز های خوش هستند! این انتخاب آن هاست! ماجراهای عاشقانه ای وجود دارند که تا آخر عمر پایدار می مانند، بعضی دیگر هم فقط چند سال دوام می آورند ولی ارزش عشق، بستگی به مدت آن ندارد. ( در این باره به بخش «من در آینده ازدواج نخواهم کرد، چون عشق پایدار نیست» مراجعه کن. ) می دانی جدا شدن و ترک یک زندگی برای شروع زندگی جدید، به شجاعت نیاز دارد. تصمیم مشکلی است که احتمالاً پدر و مادرت آن را سرسری نگرفته اند. ممکن است متوجه نشده باشی، ولی این تصمیم ناگهان به سرشان نزده است. شاید پدر و مادرت در کنار هم بدبخت نبوده اند، بلکه از هم خسته شده بودند. آن ها نیاز دارند از هم جدا شوند، چون لذت بردن از زندگی مهم است... . همچنین از دیگر کتاب های این مجموعه می توان " چطور باید در مدرسه زنده ماند "، " چطور باید بچه یکی یه دونه زنده بماند "، " چطور باید در خانواده زنده ماند "، " چطور باید یک پسر زنده بماند "، " چطور باید یک دختر زنده بماند " و" چطور باید با این بدن زنده بمانم " و ... را نام برد.

فهرست

  پدر و مادرم برای یک روز بیشتر نگهداری از من، غر می زنند هر دوی آنها مرا به فرزندی پذیرفته اند، پس حق ندارند از هم جدا شوند برادرهای ناتنی ام تمام اسباب بازی هایم را خراب می کنند و کسی هم چیزی به آن ها نمی گوید مادرم می گوید که بچه کوچولوی پدرم، برادرم نیست نامادری ام به من محل نمی گذارد! از این که مادرم اجازه نمی دهد به پدرم بگویم که با کسی نامزد شده است، اذیت می شوم پدر و مادرم دائم با یکدیگر تماس دارند، انگار نه انگار که از هم جدا شده اند! مادرم می گوید نامادری ام احمق است، ولی من این طور فکر نمی کنم از روزی که مادرم رفته، تمام کارهای خانه گردن من افتاده است این که جیب های ما خالی است، تقصیر پدرم است نامادری ام فقط به بچه های خودش توجه می کند به نظر من، پدرم بی اراده است. همه ی مردها این طوری هستند؟ مادرم می گوید او یکی از همکارانش است، ولی من نمی دانم که آن ها قصد ازدواج دارند اگر آن ها از هم جدا شده اند، تقصیر من است! پدرم به بچه ی همسر جدیدش بیش تر از  من توجه دارد از نگهداری نوبتی، کفرم در آمده است دائم وسایلم را در خانه ی پدر و مادرم جا می گذارم ناپدری ام رفتار خوبی با برادرم ندارد می ترسم مبادا بچه ی نوزاد را بیشتر از من دوست داشته باشند بعد ها من هرگز از همسرم جدا نمی شوم مادرم به من سرکوفت می زند که شبیه پدرم هستم مادرم به خاطر من، قصد ازدواج مجدد ندارد پدرم برای زندگی کردن به خانه ی پدر و مادرش بازگشته است پدرم بیش تر از مادرم به من هدیه می دهد پدرو مادرم از هم جدا شده اند، ولی همچنان در یک مجتمع مسکونی زندگی می کنند برادر بزرگم با پدرم زندگی می کند و من با مادرم دیگر کفرم در آمده است! پستچی پدر و مادرم شده ام! مادرم نامزد جدیدش را به من ترجیح می دهد از نامزد پدرم خوشم نمی آید ناپدری ام خود را پدرم می داند مادر و پدرم دائم به خاطر من با هم دعوا می کنند خجالت دارد! آن ها آدم های خودخواهی هستند فقط به خودشان فکر می کنند وقتی خانه ی پدرم هستم به مادرم فکر می کنم، در خانه ی مادرم به فکر پدرم هستم از وقتی پدرم رفته است، دیگر پدربزرگ و مادربزرگم را نمی بینم خوشحالم از این که پدرومادرم از هم جدا شده اند ناپدری ام خیلی دوست داشتنی تر از پدرم است دوست ندارم با خانواده ی نامادری ام رفت و آمد کنم من بیش تر دلم می خواست با پدرم زندگی کنم در کلاس، از درس ها چیزی نمی فهمم دلم نمی خواهد پیش روان پزشک بروم مادرم شب و روز گریه می کند. تقصیر پدرم است پدرم دائم از من چیزهایی درباره ی نامزد مادرم می پرسد این کارش کفرم را در می آورد خیلی دلم می خواهد که آن ها با هم آشتی کنند همیشه یا سرم درد می کند یا دلم یا... من در آینده ازدواج نخواهم کرد، چون عشق پایدار نمی باشد پدرومادرم از هم جدا شده اند، چون شبیه یک دیگر نبوده اند. من ناپدری ام را خیلی دوست دارم، ولی مادرم او راترک کرده است مادرم دوباره ازدواج کرده است و دیگر غم و اندوهی ندارد پدرم شب و روز از زن ها بد گویی می کند در خانه ی پدرم، جایی مخصوص خودم ندارم مادرم اجازه نمی دهد وسایلم را به خانه ی پدرم ببرم نمی فهمم چرا آن ها از هم جدا شده اند. اوضاع آن قدرها هم بد نبود مادرم صبح تا شب از پدرم بدگویی می کند مادر بزرگ وقت و  بی وقت از مادرم ایراد می گیرد پدرم را دیر به دیر می بینم آن ها را ترک می کنم، این طوری خوشحال خواهند شد مادرم تنهای تنهاست، به نظر من این درست نیست مجبورم به خانه ی پدرم بروم. اصلا دلم نمی خواهد

• نویسنده: استفان کلرژه - برنادت کاستا - پراد
• مترجم: محمود بهفروزی
• تصویرگر: ژاک - ازم
• انتشارات: ایران بان