کتاب ولفگانگ موتسارت چه کسی بود؟

کتاب ولفگانگ موتسارت از مجموعه ی چه کسی بود؟ نوشته ی یونا زلدیس مکدونا  و ترجمه ی نیکو زرفشان توسط انتشارات فاطمی به چاپ رسیده است.

" ولفگانگ آمادئوس موتسارت " نابغه ی موسیقی دنیا در سال 1756 میلادی در سالزبورگ اتریش به دنیا آمد. او در سه سالگی آموختن ساز " کلاویه " را از پدرش که موسیقی دان بود، فرا گرفت و زمانی که تنها 9 سال داشت اولین سمفونی اش را نوشت. او به همراه پدر، و مادر و خواهرش که او نیز دارای استعداد موسیقی بود برای اجرای موسیقی به دربار پادشاهان، ثروتمندان و بزرگان کشورهای مختلف اروپایی می رفتند و در این سفرها او موفق شد دیگر سرشناسان موسیقی قرن هجدهم اروپا را از نزدیک ببیند. او در سن ده سالگی یک موسیقدان باتجربه و حرفه ای محسوب می شد و در سیزده سالگی اولین اپرایش را نوشت. او به همراه پدرش سه بار به ایتالیا سفر کرد و توانست با سبکی از موسیقی آشنا شود که سبک تر و ملایم تر از موسیقی ای بود تا به حال شنیده بود. او در هفده سالگی یک موسیقی دان بزرگ بود و توانست در عمر کوتاه خود که سی و پنج سال بیشتر طول نکشید بیش از ششصد اثر از خود به جای بگذارد. آثاری که تا به امروز بدون هیچ تغییری اجرا می شوند و نشان دهنده ی دقت او در ساختن قطعات موسیقی است. در این کتاب خواننده علاوه بر آشنایی با زندگی موتسارت با انواع سازهای صفحه کلید دار قرن هجدهم، لباس ها و ارکستر در این قرن آشنا می شود. تصویرگر کتاب  " کری رابینز " است و این اثر برای گروه سنی نوجوان مناسب می باشد.  " چه کسی بود؟ " نام مجموعه ای است که در هر یک از جلدهای آن به شیوه ای جدید و متفاوت سعی شده است که یکی از مشاهیر علم و ادب دنیا برای نوجوانان معرفی شود. در این مجموعه در کنار معرفی شخصیت، دوران کودکی و بزرگسالی، زندگی خانوادگی، اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی آن دوران، فعالیت ها و آثار مربوطه، قسمت های  دیگری در کادرهای مستطیل شکل گنجانده شده که اطلاعات بیشتری به خواننده درباره ی دیگر شخصیت ها و یا حوادث مهم تاریخی آن دوران که با موضوع اصلی کتاب در ارتباط هستند، می دهد که این خود به افزوردن اطلاعات و بینش خواننده نسبت به درک دوران زندگی شخصیت کتاب، موثر است.

 

فهرست

  ولفگانگ آمادئوس موتسارت چه کسی بود؟ پسری کوچک با استعدادی بزرگ دیدن دنیا نابغه بزرگ می شود استقلال مرد خانواده پایان زود هنگام زندگی موتسارت در یک

برشی از متن کتاب

ولفگانگ آمادئوس موتسارت چه کسی بود؟ بیش از دویست سال پیش، پسرکی سه ساله نواختن سازی به نام کلاویه را آموخت. کلاویه، سازی زهی و قدیمی بود که صفحه کلید هم داشت. در پنج سالگی پسرک به تنهایی آهنگ زیبایی ساخت و در هشت سالگی به جز کلاویه، ویولن و ارگ را هم یاد گرفت. پدرش نوازنده بود و دوست داشت همه به استعداد پسرش پی ببرند؛ اما برای بسیاری از مردم باور چنین استعدادی دشوار بود. همه فکر می کردند کلکی در کار است، پدرش آهنگ ها را برایش می نویسد یا که اصلا بچه نیست، بلکه بزرگسالی کوچک اندام است. وکیلی که موسیقی دان هم بود؛ تصمیم گرفت به این راز پی ببرد. وکیل ساعت ها از پسر امتحان گرفت؛ از او خواست تا قطعه های دشواری را بنوازد؛ پسر خوب و راحت آن ها را نواخت. بعد از او خواست یک قطعه موسیقی بسازد، پسر به خوبی از پس کار برآمد. در همین وقت گربه ای توی اتاق آمد، پسرک از نواختن دست کشید و دنبال گربه دوید. دیگر شکی نبود؛ به جز وقتی که موسیقی می نواخت یا آهنگ می ساخت؛ او واقعا یک کودک بود و در درجه ی بعدی یک نابغه فصل اول پسری کوچک با استعدادی بزرگ پدرش لئوپولد موتسارت در سالزبورگ اتریش، آهنگ ساز و نوازنده ویولن بود و بسیار سخت گیر. هر روز بعد از کار، وقتی به خانه می آمد به پسر و دخترش موسیقی درس می داد. آن ها درس پدر را بارها و بارها می نواختند؛ هر روز ساعت ها تمرین می کردند، هر دو نوازندگان خوبی شده بودند؛ اما ولفگانگ بسیار با استعداد تر از خواهرش بود. ولفگانگ در 27 ژانویه ی سال 1756 در سالزبورگ اتریش به دنیا آمد. پدر و مادر ولفگانگ پیش از او صاحب شش فرزند شده بودند، ولفگانگ کوچک ترین فرزند خانواده بود؛ اما فقط او و خواهر برزگ ترش ماریا آنا زنده مانده بودند. در آن زمان، متأسفانه بیماری و مرگ نوزادان و کودکان عادی بود و مثل امروز دارو و امکان درمانی وجود نداشت. ولفگانگ اسمی طولانی داشت، خانواده اش او را والفرل یا ولفی و ماریا آنا را نانرل صدا می کردند. نام سگ خانواده هم بامپرل بود. زمانی که نانرل هفت ساله بو، آموختن ساز کلاویه را پیش پدر آغاز کرد. ولفی که فقط سه سال داشت از این آموزش بی بهره نمی ماند. تمام مدتی که خواهرش آهنگی می نواخت، گوش می داد و سعی می کرد آن را یاد بگیرد؛ اما این کار راضی اش نمی کرد. او دلش می خواست خودش آهنگ بنوازد. بعد از تمام شدن درس های نانرل، ولفی به سوی کلاویه می رفت. او آن قدر کوچک بود که برای رسیدن به کلید های باید روی انگشتان پایش می ایستاد و نت ها را یکی یکی امتحان می کرد. ولفی صدایی را که از کلاویه بیرون می آمد دوست داشت. آن ها او را می خنداندند؛ اما وقتی دو نتی را می نواخت که دوست نداشت، گوش هایش آزرده می شدند، آن قدر که ممکن بود ناراحت شود و گریه کند؛ حتی به عنوان یک بچه کوچک، ولفی می دانست چه نت هایی کنار هم مناسب و صدای کدام نت ها نامناسبند. در این زمان، پدرش شروع کرد به درس دادن و خیلی زود ولفی توانست تمام نواهای دفتر موسیقی نانرل را بنوازد. همین که ولفی نوایی را می شنید، می توانست آن را بنوازد و این برای پدرش باورکردنی نبود. قدرت درک موسیقی ولفی بسیار بالا و سریع بود. پدر لئوپولد در این باره یادداشت هایی نوشت. یک بار زمانی که ولفی چهار ساله بود، پدرش نت هایی را که او رویشان کارکرده بود، دید. اول خندید و فکر کرد آهنگی الکی است؛ اما وقتی با دقت نگاه کرد، فهمید یک قطعه ی موسیقی است؛ آن هم یک قطعه ی پیچیده، بیش تر نت ها پاک شده بود و دوباره روی آن نوشته شده بود. او دیگر نخندید و درباره ی آن از ولفی سوال کرد. ولفی موافق بود که قطعه ی دشواری است و گفت: «باید تمرین کنی تا بتوانی درست بنوازی». سپس به پدرش نشان داد که چگونه باید آن را اجرا کند. ...

نویسنده: یونا زلدیس مکدونا مترجم: نیکو زرفشان انتشارات: فاطمی