کتاب آواز کرگدن مجموعه شعری از لیلا کردبچه می باشد که توسط نشر نیماژ به چاپ رسیده است.
حدود چهل قطعهشعر سپید با مضامینی که از «خود» و «خویشتن» محزونی میگوید و در فضایی فلسفی و گاهاً عاشقانهای سعی داشته است که مخاطبان سختگیر شعر را نیز راضی نماید و البته تا حد زیادی نیز در این امر موفق بوده است . این شاعر جوان و پژوهشگر ادبی، در این مجموعه با شعرهای بلند و نسبتاً بلندی به تجربهای متفاوت نسبت به سایر کارهایش دست یافته که با دقت و وسواس زیادی آنها را آمادهی چاپ نموده است. شاعر بعد از انتشار موفق آثار پیشین خود، انتظار بیشتری در میان مخاطبان ایجاد نموده و امیدوار است اثر «آواز کرگدن» نیز جای خود را میان خوانندگان باز کند. از او همچنین مجموعهاشعار دیگری همچون: «موی سفیدم اتفاقی نیست»، «کلاغمرگی»، «بریده بریده دوستت دارم»، «صدایم را از پرندههای مرده پس بگیر» و «چرا که نبودی» به چاپ رسیده است. گفتنی است لیلا کردبچه - دانشآموختهی دورهی دکتری زبان و ادبیات فارسی (ادبیات معاصر)- در زمینهی پژوهشگری ادبیات نیز مقالاتی در نقد و تحلیل تاریخ ادبیات نیز نگاشته است.
برشی از متن کتاب
سنگ شدن: چند سال است که وقتی میگویم باران، واقعاً منظورم باران است وقتی میگویم پاییز، واقعاً منظورم پاییز است و وقتی به تو فکر میکنم واقعا، منظوری ندارم چند سال است که پاییز چسبیده به پنجره غمگینم نمیکند از خواندن «عقاید یک دلقک» گریهام نمیگیرد و از عقب انداختن چیزی نگران نمیشوم دیر است دیگر آنقدر مردهای که نگاهم از تو عبور میکند و برای دوباره دیدنت باید آنقدر به عقب برگردم تا نسلم منقرض بشود باید برسم به روزهایی که جایی میان خون و خفا شروع به تپیدن کردم من یک قلب قدیمیام از آنهایی که سخت عاشق میشوند از آن ساختمانهای عجیبی که هر چه بیشتر میلرزند محکمتر میشوند و یک روز میبینی به سختی میخندم به سختی گریه میکنم و این، ابتدای سنگ شدن است بی هیچ منظوری به تو فکر میکنم و بی هیچ دلیلی متشکرم که دوباره پاییز است متشکرم که هوا بارانیست و با این حال حرفهای دوبارهای با تو ندارم مثل دلقک بیدلیلی با سنگی نهصد هزار ماهه در سینه که رقتانگیزترین هقهقاش را بر چهره کشیده است در پیادهروهای پاییزهای دوباره نشسته است و برایش مهم نیست سکههایی که در کلاهش میاندازند، تقلبیست تسلسل: تو بیشتر از من عمر خواهی کرد و با زبان نارنجی برگهایت به ساکنان بعدی این خانه خواهی گفت: روزی زنی کنار همین پنجره ایستاد و به من گفت: تو بیشتر از من عمر خواهی کرد و با زبان نارنجی برگهایت به ساکنان بعدی این خانه خواهی گفت: روزی زنی کنار همین پنجره ایستاد و به من گفت: تو بیشتر از من عمر خواهی کرد... کرگدن: نمیخواهم نگرانت کنم اما هنوز زندهام و این روزها هربار حواسم را پرت کردهام در خیابان بوق اولین ماشین، عقب عقبم رانده است نمیخواهم نگرانت کنم اما این شبها هر بار نا امیدی مرا به پشت بام خانه رسانده است احتیاط پله، پله، پله پایینم کشانده است با اینکه میدانسته در من دیگر چیز زیادی برای شکستن نمانده است این شبها روی پیشانیام جای روییدن شاخ میخارد و پوستم این روزها زبر و خشن شده است و تو از شکوه کرگدن شدن چه میدانی؟ (و بر این سیارهی خاکی موجوداتی هستند که سرانجام فهمیدهاند بیعشق میشود زنده ماند؛ موجودات عجیبی که بیآنکه کسی جایی نگرانشان باشد با احتیاط از خیابان عبور میکنند و صبحها در پارک میدوند موجودات باشکوهی که اگر خوب به سختجانی چشمهایشان خیره شوی میفهمی هنوز نسل دایناسورها منقرض نشده است) نمیخواهم نگرانت کنم نمیخواهم نگرانت کنم اما... اما... نداشتنت را بلد شدهام و مثل کودکی که سرانجام فهمیده است تمام آنانچه درتاریکیست همانهاست که درروشناییست به خیانت دستهای تو فکر میکنم که تمام این سالها چراغها را خاموش نگه داشته بودند.
فهرست
سنگ شدن تسلسل کرگدن نگاهم کنید کابوس کلمات کوری دشمن، دروغ خشکسالی زنی دیگر آغاز یک شب طولانی دست شستن ریشه بی هیچ واژهای گاو دیدن ملاقاتی پنج حرف ساده شببیداری اسبها بیرحماند ساعت شنی سرزمین دیگری کافی نبودم فراموشی آکواریوم تبر خداحافظ غریبهها پشیمانی دستهایش افسانه 1900 زوووزه رنگهای دیگر کفشهای کتانی زمستان تمام ستارهها اعتراف نیمهها گریستن پل روزهای دوری
(پازل شعر امروز) شاعر: لیلا کردبچه انتشارات: نیماژ
نظرات کاربران درباره کتاب آواز کرگدن - لیلا کردبچه
دیدگاه کاربران