کتاب مردی که نرفته است برمیگردد اثر سید مهدی موسوی توسط نشر شمشاد به چاپ رسیده است.
سید مهدی موسوی، سال 1355 در تهران به دنیا آمد. او شاعر، داستاننویس، منتقد و ترانهسرای ایرانی است که بسیاری، او را بهعنوان پدر غزل پست مدرن میشناسند. غزل پست مدرن، جنبشی ادبی در شعر فارسی است که در اواخر دهه هفتاد توسط جمعی از شاعران جوان مطرح شد. بازیهای زبانی، تصویر، هیچانگاری، شکستن فرم، جدال با سنت، گسست روایت، چندصدایی، مرگ مؤلف، طنز و ریشخند را از مولفههای اصلی غزل پست مدرن میدانند. غزل پست مدرن، میتواند در قالبهایی مثل مثنوی و قصیده رخ دهد. موسوی، سالیان سال در شهرهای مختلفی مثل کرج، تهران، شاهرود و مشهد کارگاههای شعر و داستانبرگزار میکرد، همچنین او سردبیر نشریهای به نام "همین فردا" نیز بود. زندگی او بسیار پر فراز و نشیب است و این موضوع در شعرهای او نیز صدق میکند.
اشعار مهدی موسوی در دو دهه اخیر توسط بسیاری از خوانندگان به اجرا درآمده است. این شاعر خوشذوق آثار متعددی دارد که از میان آنها میتوان به "فرشتهها خودکشی کردند" ، "آموزش مقدماتی وزن به زبان ساده" غرق شدن در آکواریوم" ، "گفتگو در تهران" و "بعد از باران، قبل از تبعید" اشاره کرد. مردی که نرفته است برمیگردد، شامل 51 رباعی از این شاعر است که همگی آنها قبلا در فضای مجازی منتشر شده بودند و سپس موسوی آنها را در قالب یک کتاب جمعآوری و منتشر کرد. وزن رباعی میتواند شکننده باشد و مفهومش با دیگر قالبهای شعری بسیار متفاوت است؛ مصراعها یکی پس از دیگری برای مقدمه میآیند و مصراع آخر پیام اصلی را به صورت کاملا کوبنده میرساند. در کنار هر رباعی این کتاب، تصویری وجود دارد که تصاویر، خیلی هم مرتبط با رباعیها نیستند. این تصاویر به روایت "محمد صادق یار حمیدی" درون کتاب گنجانده شدهاند. موسوی که در قالب غزل پست مدرن همواره موفق بوده، در رباعی آنچنان که باید نتوانسته انتظارات را برآورده کند. این انتظار بهخاطر سطح توقع مخاطب از غزلهای اوست، اما به هرحال رباعیهای این کتاب حقیقتا خواندنی هستند.
برشی از متن کتاب
شادی یادت رفت که غم یادت رفت
قولی که ندادیم به هم یادت رفت!
مانند عروسکی ته انباری
خوابی بودم که صبحدم یادت رفت
*
یک سمت تویی و عشق: مرگی ساده
یک سمت جهان به قتل من آماده!
می ترسم! مثل بچه گنجشکی که
در دست دو بچه شرور افتاده
*
دارد چشمی که نیست تر میگردد
یک شب که نیامده سحر میگردد
این نامه ننوشته اگر پست شود
مردی که نرفته است برمیگردد
*
با غم، با غم، با غم، با غم، با غم
هر روز زنی جدید را میبینم
هی میروم و دوباره باید برگشت
یک مترو هستم با مشتی آدم
*
آزادی شهر از حصارش پیداست
از کینه چوبههای دارش پیداست
فردای من و تو باز هم تاریک است
سالی که نکوست از بهارش پیداست
*
شب بود و ترافیک و غم سنگینی
شب بود و ترافیک و غم سنگینی
مردی خود را دو بار پایین انداخت
از روی پل هوایی غمگینی
*
در آتش و خون و دود برمیگردد
با چشمانی کبود برمیگردد
دارد دل بیگناه، دریا دریا
از بستر تو به رود برمیگردد
*
قایم شد و هیچچیز بعد از تو ندید
از بازی بچهگانهات میترسید
یک قلب که زیر پای گیجت افتاد
یک بادکنک که توی دستت ترکید
*
میگفت که با سایه خود در جنگم
میخواست که ثابت بکند از سنگم
از سنگم و سنگها مرا میفهمند
دلتنگم، از دوری تو دلتنگم
*
خورشید مردد است، کمرنگ شده
هر چیز که دست میزنم سنگ شده
انگار که حال و روز دنیا خوش نیست
شاید که دلت برای من تنگ شده
*
نه عاشق من بود و مرا عاشق کرد
نه آینه شد… و پای هیچم دق کرد
تنها شب نصفه کاره مردی بود
در زیر پتوی نازکی هقهق کرد
*
من قاتل بودم در دریاچه خون
تو مقتولی نشسته در پای جنون
سرگرمی کودکان قرن نفرت:
تصویر من و تو داخل تلویزیون!
*
سرباز نه کشت هیچ کس را و نه مُرد!
نه دل به شب گلوله و مرگ سپرد
تنها به بغل گرفت عکسی را… بعد
یک پارچه سفید را بالا برد
شاعر: سید مهدی موسوی
به روایت عکسهای: محمدصادق یارمحمدی
انتشارات: شمشاد
نظرات کاربران درباره کتاب مردی که نرفته است برمی گردد - مهدی موسوی
دیدگاه کاربران