loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب دنیای بزرگ هلن (من و مشاهیر جهان)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب دنیای بزرگ هلن نوشته ی دورین راپاپورت و ترجمه ی شهاب الدین عباسی با تصویرگری مت تاوارس توسط انتشارات نخستین به چاپ رسیده است.

این کتاب سعی کرده، به زیبایی سرگذشت زندگی پر فراز و نشیب ” هلن کلر ” بانویی ناشنوا و نابینا را به تصویر بکشد که چگونه از دنیای تاریک و آرام خود که هیچ لطافتی درونش پیدا نمی شد پا به دنیایی فراتر از تصورات همگان بگذارد و زندگی جدید خود را آغاز کند و بر نابینایی و ناشنوایی اش چیره شود تا بتواند با نیرویی درونی، اراده و امید به توانایی های فوق العاده اش دست پیدا کند و به همگان نشان دهد که ” ما با چشم و گوش مان فکر نمی کنیم، و توانایی ما برای فکر کردن، با پنچ حس سنجیده نمی شود. ” هلن در نه ماهگی به بیماری ناشناخته ای مبتلا شد که پس از گذراندن طول درمان باعث شد تا بینایی و شنواییش را از دست دهد و وارد دنیای پوچی شود. تا رسیدن به سن هفت سالگی هیچ وضعیت خوبی برای هلن وجود نداشت و نمی توانست نیازهایش را به دیگران بفهماند و سرانجام با ناکامی به خشم و طغیان می رسید. ناگهان ” آنی سالیوان ” به عنوان معلمی به خانه شان آمد تا به او آموزش دهد. آنی، خود بانویی نابینا بود و پس از چندین عمل سخت روی چشمانش هنوز هم نمی توانست به خوبی ببیند. او آموزش خود را ابتدا با بازی و شناخت اشیاء به هلن شروع کرد. روزی عروسکی به هلن داد و با انگشتانش حروف کلمه ی عروسک را کف دست هلن هجی کرد و کشید. دفعه بعد کیکی به هلن داد و حروفش را کشید و کم کم خیلی چیز های دیر را با هلن آشنا کرد تا هلن را علاقه مند به این بازی کند و سر مشق بگیرد. هلن گاه از رفتار های او سر در نمی آورد و با خود فکری دیگر می کرد و از خود عصبانیت نشان می داد. در دنیایی که او زندگی می کرد همه جا آرام و تاریک بود. پس هیچ لطافتی را حس نمی کرد تا آنا او را با طبیعت آشنا ساخت. کلمه ی آب را چندین بار برای هلن هجی کرد و روح و روان هلن را بیدار کرد و نور و امید به آن بخشید. با گذشت چندین سال و تمرین های صادقانه هلن هزاران کلمه جدید آموخت و توانست با انگشتانش سخن بگوید. آنی به هلن آموخته بود که با انگشتانش ببیند. هیچ احساس شادی و الهامی در وجود هلن پیدا نمی شد که با تماس انگشتانش بیدار نشود و آنی کم کم نوشتن را به هلن آموخت تا او توانست نامه هایی بنویسد. هلن سریع یاد می گرفت. همه او را نابغه می دانستند و در همان سال ها مقاله هایی برایش نوشته شد و زمانی که هشت سال داشت دیگر فردی مشهور شناخته می شد. نوشتن با مداد مورد علاقه ترین کار برای هلن بود و دوست داشت خواندن کتاب ها را هم یاد بگیرد. بنا براین آنی سعی کرد آموزش خط بریل را برای هلن آغاز کند و نام هر شی را به صورت بریل می نوشت و رویشان می چسباند و با لمس دستان هلن کلمات را برایش هجی می کرد تا هلن خط بریل را بیاموزد اما کتاب های کمی برای افراد نابینا به صورت خط بریل نوشته شده بود که کار آنها را سخت تر می کرد. پس از آموختنِ نوشتن و خواندن، هلن تصمیم جدیدی گرفت و خواست لب خوانی را بیاموزد اما...

 


برشی از متن کتاب


هلن وقتی هفت سالش بود، آنی سالیوان آمد تا به او آموزش بدهد. آنی، نابینا بود. او پس از چندین عمل، توانست دوباره ببیند ولی چشم هایش همچنان ضعیف بود. یک روز آنی عروسکی به هلن داد و با انگشتانش حروف کلمه ی عروسک را کف دست هلن کشید. هلن فکر کرد آنی می خواهد عروسکش را بگیرد، به همین دلیل لگد زد و جیغ کشید. آنی مقداری کیک به هلن داد و حروف کلمه ی کیک را کف دست هلن کشید. آنی به هلن چیز های زیادی داد و اسم های آن ها را با انگشتانش هجی کرد. « من به این بازی با انگشت علاقه مند شدم و سعی کردم از آن سر مشق بگیرم. » هلن از حرکت های انگشت آنی سرمشق می گرفت ولی نمی فهمید که او دارد کلمه ها را هجی می کند. و متوجه نمی شد اشیاء اسم دارند.هلن بازی هجی کردن را دوست داشت ولی دوست نداشت آداب دور میز نشستن را یاد بگیرد. او سعی کرد با انگشت هایش از بشقاب آنی غذا بخورد. آنی به او اجازه نداد. هلن جیغ کشید و قاشق را به زمین پرت کرد. آنی هلن را از صندلی اش به زور بلند کرد و وادارش کرد آن را بردارد. هلن قاشق را دوباره روی زمین انداخت. آن ها آن قدر این کار را ادامه دادند، تا این که هلن سرانجام از قاشق استفاده کرد و از بشقاب خودش غذا خورد. « در دنیای آرام و تاریک زندگی می کردم، که هیچ لطافتی وجود نداشت. » یک ماه بعد، روزی آنی با تلمبه روی دست هلن آب ریخت و کلمه ی آب را کف دست او هجی کرد.هلن همین که آن خنک را حس کرد، فهمید که آنی دارد کلمه ی آب را هجی می کند. چهره ی هلن شکفت و کلمه ی آب را بر کف دست آنی چند بار هجی کرد. « آن کلمه زنده، روح و روانم را بیدار کرد و نور و امید و شادی به آن بخشید و آزادش کرد. » هلن تلمبه ی آب را با دستش لمس کرد و آنی کلمه ی تلمبه را روی دست هلن هجی کرد. بعد هلن آنی را لمس کرد و کلمه ی معلم را هجی کرد. با گذشت چند سال، هلن هزاران کلمه ی جدید یاد گرفت. او از لحظه ای که بیدار می شد تا وقتی به خواب می رفت، تمرین می کرد تا با انگشتانش سخن بگوید.

  • زندگی هلن کلر، چیرگی بر ناشنوایی و نابینایی
  • نویسنده: دورین راپاپورت
  • مترجم: شهاب الدین عباسی
  • تصویرگر: مت تاوارس
  • انتشارات: نخستین


نظرات کاربران درباره کتاب دنیای بزرگ هلن (من و مشاهیر جهان)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب دنیای بزرگ هلن (من و مشاهیر جهان)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل