
کتاب دیداری شگفت با محمدبن موسی خوارزمی (سفرهای پرماجرای داری و ناری)
- انتشارات : نخستین
- تگ : سفرهای پرماجرای داری و ناری
محصولات مرتبط
کتاب دیداری شگفت با محمد بن موسی خوارزمی نوشته ی ابوالقاسم فیض آبادی توسط نشر نخستین به چاپ رسیده است.
کتاب جلد 10 از مجموعه ی " سفرهای پرماجرای داری و ناری " است. " ناری "و " داری " خواهر و برادر نوجوانی هستند که برای دیدار مادربزرگ شان به روستای " ظریف آباد " جایی نزدیک " سبزوار " می روند. آن ها در زیر زمین خانه ی مادربزرگ شان صندوقچه ای قدیمی با وسایل قدیمی و کهنه پیدا می کنند. یکی از وسایل صندوقچه کتابی قدیمی است که سرگذشت دانشمندان و مشاهیر ایرانی را بازگو می کند. در حاشیه ی کتاب دست خط هایی از افرادی وجود دارد که به وسیله ی کتاب به زمان آن دانشمندان و مشاهیر سفر کرده اند و با آن ها آشنا شده و صحبت کرده اند. داری و ناری از فهمیدن این مسئله متعجب می شوند و سعی می کنند تا آن ها نیز به این سفرهای خیال انگیز بروند. در هر جلد از این مجموعه کودکان و نوجوانان با یکی از دانشمندان و مشاهیر ایران زمین، سرگذشت، زندگی، خدمات مهم آنان و دورانی که در آن زندگی می کرده اند، آشنا می شوند. در این جلد این خواهر و برادر به دیدار " محمد بن موسی خوارزمی " ریاضیدان، ستاره شناس، فیلسوف، جغرافی دان و مورخ شهیر ایرانی می روند. خوارزمی در زمان خلافت " مامون "، عضو " بیت الحکمه " شد که مجمعی بود از دانشمندان در بغداد به سرپرستی مامون عباسی. او برای نخستین بار علمی را پایه ریزی کرد که آن را " الجبر و المقابله " نامید. او توانست با این دانش تمام معادلات درجه دوم زمان خود را حل کند و راه را برای حل معادلات درجه بالاتر هموار کند. تصاویر کتاب را میلاد کشتدار تصویرگر آن به اجرا درآورده است.
برشی از متن کتاب
در صحرا ناری کتاب را بست. خواهر و برادر همین طور به هم خیره شده بودند و انگار هیچ کدام مایل نبودند کلامی بر زبان آورند. مدتی گذشت، ناری گفت: «تا به حال به این فکر کرده ای که چرا در ساعت های درس ریاضی از اندیشمندان و ریاضی دانان کمتر صحبت می شود. در صورتی که در ساعت های تاریخ، جغرافی و علوم از شخصیت ها و مورخان واسامی دیگر گفته می شود و باید آن ها را حفظ کنیم. به یاد ندارم در نخستین ساعت شروع درس ریاضی، از ریاضی دانان و زندگی شان و رنجی که برده اند، صحبت شود.» -درست است. افسوس این اتفاق در کلاس های ریاضی من هم نیفتاده. ولی همین الان تصمیم گرفته ام در سال جدید از آموزگار خواهش کنم درباره ی اندیشمندان و ریاضی دانان سرزمین مان که دستاوردهای بزرگ و بی نظیری در علوم ریاضی داشته اند، برای مان صحبت کند. -فکر خوبی است. حالا اگر حاضری به زمان این اندیشمند برویم و ببینیم خوارزمی را کجا ملاقات می کنیم. بچه ها دست در دست هم چشم ها را بستند و به خوارزمی و تلاش های او برای ایجاد رصدخانه ها تمرکز کردند و ناگهان تکان خوردند و آرام شدند. باد شدیدی می وزید. بچه ها تا آمدند چشم باز کنند، خاک بر چشمانشان نشست و دوباره چشم ها را بستند. داری گفت: «نمی دانم کجا هستیم که این قدر باد و خاک است.» -حتما به صحرا یا بیابانی آمده ایم. داری آهسته از گوشه ی چشم نگاهی به اطراف انداخت. باد شدید بود و نمی شد کاری انجام داد. او متوجه شد در کنار کاروانی هستند و کاروانیان همه در پناه شترها خود را از فشار باد حفظ کرده اند. داری دست ناری را گرفت و به سرعت او را به پشت شتری که برزمین نشسته بود کشید. آن جا دیگر باد نمی توانست آزاری برساند. بچه ها چشم بازکردندو دیدند لباس شان تغییر کرده و در کنار پیرمردی نشسته اند. پیرمرد با تعجب به آنها نگاه کرد و گفت: «انتما من این؟ وین تذهبان؟ هل عندکما شخص آخر؟» داری و ناری هاج و واج به او نگاه می کردند. پیرمرد منتظر جواب بود. داری یکباره و با دستپاچگی گفت: «انا ایرانی و انا ...» پیرمرد خندید و نگذاشت حرفش تمام شودو پرسید: «از کجا آمده اید؟ کسی همراهتان نیست؟ در این توفان، چگونه خود را به این جا رسانده اید؟» درای گفت: «ما از همین نزدیکی آمده ایم. تنها هستیم.» -ولی این غیرممکن است. من کاروان سالار هستم و نزدیک این جا یک آبادی هم نیست. شما هم که فارسی حرف می زنید. ناری گفت: «پدر جان مگر ما کجا هستیم؟» -در نزدیکی بغداد بچه ها تعجب کردند. داری آهسته به خواهرش گفت: «دیدار خوارزمی کجا و بغداد کجا؟» ناری گفت: «خوب یادت نیست در زندگی نامه او خواندیم که فعالیت علمی اش در زمان عباسیان بوده است.» -ولی بغداد چرا؟ -خوب بغداد هم مرکز مهم خلافت عباسیان بوده. پیرمرد که گوش تیز کرده بود به زمزمه های بچه ها، تا آمد سوالی بکند، یکی از کاروانیان از سمتی با صدای بلند پرسید: «کاروان سالار فکر می کنی این باد کی تمام شود؟ حکیم خوارزمی در رصد خانه منتظر ماست.» باد کمتر شده بود. کاروان سالار از جا برخاست و به سمت صدا رفت و گفت: «زیاد طول نمی کشد، کم کم آماده شوید.» پیرمرد دوباره به سمت بچه ها آمد و گفت: «در میان گفته های تان نام خوارزمی را شنیدم. شما را با او چه کار؟» درای گفت: «راست ما قصد دیدار خوارزمی را داشتیم، متوجه شدیم که این کاروان نزد ایشان می رود، به همین دلیل در پی کاروان حرکت می کردیم.» ...
نویسنده
" ابوالقاسم فیض آبادی " در سال 1333 در تهران به دنیا آمد. دوران کودکیاش را در محله ی نظام آباد گذراند. و دوران نوجوانی و دورهی دبیرستان را در نارمک طی کرد. او در سال 55 در رشته ی ریاضیات کاربردی از مدرسه عالی ریاضیات و مدیریت اقتصادی کرج فارغالتحصیل شد. نزدیک به چهل سال است در ارتباط با کتاب؛ اعم از آماده سازی، تولید و نشر همکاری می کند. از سال 73 با عنوان نشر نخستین به جرگهی ناشرین کتاب پیوست و در زمینهی کتابهای عمومی و کودک و نوجوان به کار خود ادامه داد. سال 1390 اولین قصهاش را نوشت. قصهی " آرش کمانگیر " که روایتی از دوران کودکی آرش است. همچنین مجموعهای با عنوان " سفرهای پرماجرای داری و ناری " در قالب داستان تخیلی نوشته است. این مجموعه برای آشنایی کودکان و نوجوانان با اندیشمندان و مشاهیر ایران است، و در 20 جلد تاکنون چاپ و منتشر شده است. از دیگر آثار او می توان به " تبر زین نادر " ، " قصه در قصه " ، " قصههای خانوم بزرگ از چله کوچیک تا چله بزرگ " اشاره کرد.
- سفرهای پرماجرای داری و ناری
- نویسنده: ابوالقاسم فیض آبادی
- تصویرگر: میلاد کشتدار
- انتشارات: نخستین
نظرات کاربران درباره کتاب دیداری شگفت با محمدبن موسی خوارزمی (سفرهای پرماجرای داری و ناری)
دیدگاه کاربران