
محصولات مرتبط
کتاب گزیده اشعار ملک الشعرای بهار
محمد تقی بهار، ملقب به ملک الشعرای بهار که اشعار او آوازه جهانی دارد، در 18 آذر 1265 در شهر مشهد به دنیا آمد. بهار کارهای بسیار متنوعی دارد و آثار نظم و نثر بسیاری از او بر جای مانده است که از مهمترین آنها میتوان به "دیوان اشعار" اشاره کرد. این دیوان بهنوعی کارنامه عمر او نیز محسوب میشود، کارنامهای که متاسفانه در زمان حیات او چاپ نشد. محمد تقی بهار علاوه بر شاعر بودن، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار و سیاستمدار نیز بود. او فقط با مطالعه عمیق در آثار گذشتگان و حفظ آنها بدون اینکه برای این مفاهیم آموزش ببینید، در فنون ادبی و تحقیقی به درجهای رسید که بزرگترین محققان زمان، به سخنان و نوشتههای او استناد میکردند. همچنین با زبانهای عربی، فرانسه و انگلیسی هم تا حدی آشنایی داشت.
آثار او بسیار پر تعداد است و او در آثارش اشعاری به زبان محلی و سنتی نیز دارد. برخی از آثار او عبارتند از: منظومه چهار خطابه، بهار و ادب فارسی، دیوان و اشعار، تاریخ سیستان، احوال فردوسی، زندگانی مانی. اوج قدرت شعرهای او بعد از قصیده در مثنوی است، او بیش از هشتاد مثنوی کوتاه و بلند دارد که هر کدام به نوبه خود دنیایی از زیبایی است. مقالات بهار در زمان حیات و بعد از مرگش در بسیاری از مجلهها و جراید چاپ میشد و روز به روز شهرت این شاعر گرانقدر بیشتر از قبل میشد. این مقالهها در مباحث گوناگون زبانی، ادبی، تاریخی، واژهشناسی، دستور، خط، احوال رجال سیاسی و مذهبی، نقد متون و همچنین شامل نقد شعر و مکاتبات است. سرانجام او در تاریخ 1 اردیبهشت 1330 درگذشت، پیکر او را در آرامگاه ظهیرالدوله شمیران به خاک سپردند.
کتاب گزیده اشعار ملک الشعرای بهار شامل برخی از اشعار محمد تقی بهار می باشد که به کوشش مهروش طهوری جمعآوری شده و توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.
فهرست
پیشگفتارنگاهی به زندگی و شعر ملکالشعرای بهارفهرست اشعارگزیدههاقصیدهغزلمثنویمسمطترکیببندچهارپارهرباعی مستزادقطعهتصنیف
برشی از متن کتاب
شبی چشم کیوان ز فکرت نخفت دژم گشته از رازهای نهفت
نحوست زده هاله بر گرد اوی رده بسته ناکامیش پیش روی
دریغ و اسف از نشیب و فراز ز هر سو بر او ره گرفتند باز
سعادت ز پیشش گریزنده شد طبیعت از او اشک ریزنده شد
فرشته خروشان برفته ز جای تبسمکنان دیو پیشش به پای
بجستیش برق نحوست ز چشم از او منتشر کینه و کید و خشم
چو دیوانگان سر فرو برد پیش همی چرخ زد گرد بر گرد خویش
هوا گشت تاریک از اندیشهاش از اندیشهاش شومتر، پیشهاش
درون دلش عقدهای زهردار بپیچد و خمید مانند مار
ز کامش برون جست مانند دود تنوره زنان، شعلههای کبود
بپیچد تا بامدادان به درد به ناخن بر و سینه را چاک کرد
چو آبستنان نعرهها کرد سخت جدا گشت از او خون و خوی لخت لخت
به دلش اندرون بد غمی آتشین بر او سخت افشرده چنگال کین
یکی خنجر از برق بر سینه راند به برق آن نحوست ز دل برفشاند
رها گشت کیوان هم اندر زمان از آن شوم سوزندهٔ بیامان
سیه گوهر شوم بگداخته که برقش ز کیوان جدا ساخته
ز بالا خروشان سوی خاک تاخت به خاک آمد و جان عشقی گداخت
جوانی دلیر و گشادهزبان سخنگوی و دانشور و مهربان
به بالا به سان یکی زاد سرو خرامنده مانند زیبا تذرو
گشادهدل و برگشاده جبین وطنخواه و آزاد و نغز و گزین
نجسته هنوز از جهان کام خویش ندیده به واقع سرانجام خویش
نکرده دهانی خوش از زندگی نگردیده جمع از پراکندگی
نگشته دلش بر غم عشق چیر نخندیده بر چهر معشوق سیر
چو بلبل نوایش همه دردناک گریبان بختش چو گل چاکچاک
هنوزش نپیوسته پر تا میان نبسته به شاخی هنوز آشیان
به شب خفته بر شاخهٔ آرزو سحرگاه با عشق در گفتگو
که از شست کیوان یکی تیر جست جگرگاه مرغ سخنگوی خست
ز معدن جدا گشت سربی سیاه گدازان چو آه دل بیگناه
ز صنع بشر نرم چون موم شد سپس سخت چون بیخ زقوم شد
به مدبر فرو رفت و گردن کشید یکی دوزخی زیر دامن کشید
چو افعی به غاری درون جا گرفت به دل کینهٔ مرد دانا گرفت
نگه کرد هر سو به خرد و کلان به تیرهدلان و به روشندلان
به سردار و سالار و میر و وزیر به اعیان و اشراف و خرد و کبیر
دریغ آمدش حمله آوردنا به قلب سیهشان گذر کردنا
نچربید زورش به زورآوران بجنبید مهرش به استمگران
ز ظالم بگردید و پیمان گرفت سوی کاخ مظلوم جولان گرفت
سیه بود و کام از سیاهی نیافت به سوی سپیدان رخ از رشک تافت
به قصد سپیدان بیفراشت قد سیهرو برد بر سپیدان حسد
ز دیوار عشقی در این بوم و بر ندید ایچ دیوار کوتاهتر
بر او تاختن برد یک بامداد گل عمر او چید و بر باد داد
گل عاشقی بود و عشقیش نام به عشق وطن خاک شد والسلام
نمو کرد و بشکفت و خندید و رفت چو گل، صبحی از زندگی دید و رفت
شاعر: ملک الشعرای بهار
به کوشش: مهروش طهوری
انتشارات: قدیانی
نظرات کاربران درباره کتاب گزیده اشعار ملک الشعرای بهار - قدیانی
دیدگاه کاربران