کتاب دیداری شگفت با رودکی (سفرهای پرماجرای داری و ناری) - 0
کتاب دیداری شگفت با رودکی (سفرهای پرماجرای داری و ناری) - 1
کتاب دیداری شگفت با رودکی (سفرهای پرماجرای داری و ناری) - 2

کتاب دیداری شگفت با رودکی (سفرهای پرماجرای داری و ناری)

5 / _
star offstar offstar offstar offstar off
5 / _
star offstar offstar offstar offstar off
1دیدگاه
/
comment
like
share
bookmark
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن
توضیحات محصول
مشخصات
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران

کتاب دیداری شگفت با رودکی نوشته ی ابوالقاسم فیض آبادی توسط نشر نخستین به چاپ رسیده است.

در این داستان داری و ناری به دیدار " روکی " پدر شعر فارسی می روند. " ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم "، متخلص به " رودکی " شاعر، موسیقی دان و مشهور به استاد و سلطان شاعران، زاده ی 244 هجری قمری، رودک است. او نخستین شاعر مشهور ایرانی - فارسی در دوره ی سامانی در سده ی سوم و چهارم هجری قمری است. سادگی و روانی کلام، رواج حماسه سرایی و داستان سرایی، آوردن تشبیه های زیبا در قصیده ها و مدح ها از مهارت شاعران و نویسندگان این دوره است که به آن سبک خراسانی یا ترکستانی می گویند. رودکی در روستایی به نام بنج رودک در ناحیه ی رودک در نزدیکی نخشب و سمر قند به دنیا آمد. او را نخستین شاعر بزرگ پارسی گوی و پدر شعر پارسی می دانند، چون تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشته است. این کتاب با زبانی ساده و تصاویر زیبا که به صورت سیاه و سفید می باشد به روایت داستان زندگی این شاعر بزرگ از زبان این خواهر و برادر کنجکاو می پردازد. مطالعه ی داستان آمده در این کتاب تا حدود زیادی کمک به درک و شناخت بیش تر کودکان و نوجوانان درباره ی بزرگان تاریخ این سرزمین می کند..

 


برشی از متن کتاب


داری و ناری همان طور که در باغ نشسته بودند، خبر شدند پیک به همراه رودکی می آید. آن ها سرک کشیدند و دیدند پیر مردی به همراه پیکی که رفته بود از در باغ وارد شد و یک سر به سمت تخت زرین شاه سامانی رفت. شاه با دیدن رودکی شاد شد و از او دعوت کرد در جایی نزدیکش بنشیند و گفت: آیا می توانی شادی امروزمان را کامل کنی؟ رودکی نشست و بعد از گفت و گوهای اولیه از شاه اجازه خواست قصیده ای را که آماده کرده بود، بخواند. او چنگش را در دست گرفت و بعد از نواختن آهنگی که شادی شاه را افزون کرد، قصیده اش را با نوایی خوش و دل انگیز خواند: بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی های او زیر پایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا، شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی امیر با شنیدن نوای موسیقی و اشعار، انگار از خوابی سنگین بیدار شده باشد، نخست در جایش نیم خیز شد و در حالی که سر از پا نمی شناخت، بدون اینکه پاپوشش را به پا کند راه در باغ در پیش گرفت و به سمت بخارا دوید. ملازمان و فرماندهان که از این حرکت شاه شوکه شده بودند، بلافاصله بر اسب نشستند و اسب شاه را زین کرده و در پی شاه رفتند و او بدون کلامی بر اسبش سوار شد و به سمت بخارا راند. و رودکی شاد و خرم از انجام سفارش در گوشه ای نشست و به زدن چنگش ادامه داد. بچه ها فرصت را از دست نداند و آهسته به رودکی نزدیک شدند و سلام کردند. رودکی همان طور که چشمانش بسته بود و در حال و هوای آن لحظه غوطه می خورد و می نواخت، پاسخ داد و یک لحظه دست از زدن و خواندن دست کشید و چشم باز کرد و او با دیدن دو کودک در مقابل خود، گفت: باورم نمی شود، جای شما این جا نیست چگونه وارد شدید؟...

  • سفرهای پرماجرای داری و ناری
  • نویسنده: ابوالقاسم فیض آبادی
  • تصویرگر: سمیه رحمتی خواه
  • انتشارات: نخستین

مشخصات























نظرات کاربران درباره کتاب دیداری شگفت با رودکی (سفرهای پرماجرای داری و ناری)