کتاب گرد آفرید جلد 8 از مجموعه ی قصه های تصویری از شاهنامه به روایت حسین فتاحی به تصویرگری مرتضی سهی توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.
کتاب جلد هشتم از مجموعه ی قصه های تصویری از شاهنامه است. زمانی که " سهراب " به همراه سپاهی بزرگ به مرز ایران و به قلعه ی بزرگی که دژ " سپید " نام داشت، رسیدند. از طرف قلعه، سواری به سمت سپاه سهراب آمد که " هجیر " نام داشت. او خود را به سپاه سهراب رساند و از آن ها پرسید که برای چه کاری به ایران آمده اند. سهراب که جوانی مغرور بود به او گفت یعنی تو می خواهی یک نفره جلوی سپاه ما بایستی؟ بین هجیر و سهراب جنگی در گرفت و هجیر از سهراب شکست خورد. در دژ همهمه ای شد و دیگر پهلوانان خواستند به جنگ سهراب بیایند. " گرد آفرید " که دختر یکی از پهلوانان دژ به نام گژدهم بود و امور جنگی را به خوبی می دانست با این تصمیم مخالفت کرد. او به بقیه گفت که به جنگ با سهراب می رود تا دیگران فرصت کنند، نامه ای برای کاووس بنویسند و او را با خبر کنند. اگر گردآفرید سهراب را شکست می داد که دیگران می گفتند او از یک زن شکست خورده و اگر گردآفرید را شکست می خورد، افتخاری برای او نبود که با یک زن مبارزه کرده و او را شکست داده است. به این ترتیب گردآفرید به مبارزه با سهراب رفت و لباس رزم پوشید و موهای خود را زیر کلاه پنهان کرد ...
برشی از متن کتاب
پهلوانی بود به نام سهراب، سهراب پسر تهمینه، دختر شاه سمنگان بود. روزی از روزها سهراب از مادر نام و نشان پدرش را پرسید، تهمینه گفت: «پدرت رستم، پهلوان بزرگ ایران زمین است.» سهراب که دلش می خواست پدرش را پیدا کند و او را ببیند، سپاهی جمع کرد و به طرف ایران به راه افتاد. سهراب و سپاهیانش رفتند و رفتند تا به قلعه بزرگی رسیدند؛ قلعه ای با سنگ های سفید که بالای تپه ای ساخته شده بود. سهراب از پهلوانی پیر پرسید: «اینجا کجاست و نام این قلعه چیست؟» پهلوان پیر گفت: «ما به سرزمین ایران زمین رسیده ایم. این قلعه هم مال ایرانیان است. به آن دژ سپید می گویند.» سهراب و پهلوان پیر مشغول گفت و گو بودند که سواری از قلعه به طرف آنها آمد. او هجیر، رئیس نگهبان های قلعه بود. هجیر که از دور سپاه سهراب را دیده بود، آمده بود تا نام و نشان آنها را بپرسد و علت آمدن آنها را بداند. سهراب، هجیر را دید که به تنهایی به طرف آنها اسب می تاخت. خشمگین شد و گفت: «این سوار کیست که به تنهایی به جنگ ما آمده است؟» هجیر به سپاه سهراب رسید. سهراب پرسید: «تو کیستی که این طور گستاخ به طرف ما آمدی؟» هجیر گفت: «من پهلوانی از سپاه ایرانم و رئیس نگهبان های این دژ. آمده ام بپرسم که شما برای چه به اینجا آمده اید؟» سهراب که جوان و مغرور بود، گفت: «یعنی تو می خواهی یک تنه جلوی ما را بگیری؟» هجیرگفت: «ما ایرانی ها یک تنه هم جلوی دشمن می ایستیم و نمی گذاریم وارد خاک ایران شوند.» سهراب خندید و اسبش را به طرف هجیر تاخت. هجیر که دید سهراب می خواهد با او بجنگد، آماده جنگ شد. هر دو به طرف هم اسب تاختند. هجیر نیزه ای به طرف کمر سهراب انداخت، اما سهراب جا خالی داد و نیزه به او نخورد. بعد، سهراب با نیزه به هجیر حمله کرد. نیزه در کمربند هجیر گیر کرد و هجیر به زمین افتاد، سهراب به پایین پرید، دست و پای هجیر را بست و او را اسیر کرد. خبر اسیر شدن هجیر به گوش پهلوان های دژ رسید. همه با ناراحتی جمع شدند تا راه چاره ای پیدا کنند. در میان نگهبان های دژ، پهلوانی بود به نام «گژدهم» ...
نویسنده
" حسین فتاحی " متولد ١٣٣٦ یزد، و دارای مدرک کارشناسی در رشته حسابداری است . فتاحی در سه حوزه تألیف، ترجمه و بازنویسی آثار کلاسیک فارسی برای کودکان و نوجوانان آثار متعددی منتشر کرده که «آتش در خرمن» و «پسران جزیره» در زمینه ادبیات پایداری است و «عشق سالهای جنگ» رمان دیگر او از سوی نشر قدیانی چندین بار تجدید چاپ شده است. «مدرسه انقلاب» ،«کودک و توفان»، «امیرکوچولوی هشتم» و بازنویسی «قصههای شاهنامه» و «سمک عیار» از دیگر آثار اوست. مجموعه 12جلدی «30 روز با پیامبر» عنوان جدیدترین کتاب فتاحی است که از سوی انتشارات قدیانی راهی بازار شده است. او در این مجموعه که مخاطبان آن کودکان هستند به همه ابعاد زندگی فردی، اجتماعی و اخلاقی خاتم الانبیاء (ص) پرداخته است. این مجموعهشامل 365 حکایت از زندگی حضرت محمد (ص) است.
از سری کتاب های بنفشه به روایت: حسین فتاحی تصویرگر: مرتضی سهی انتشارات: قدیانی
نظرات کاربران درباره کتاب گردآفرید (قصه های تصویری از شاهنامه 8)
دیدگاه کاربران