معرفی کتاب قصههایی از کلیله و دمنه
انتشارات قدیانی با انتشار مجموعه داستانهای کلیله و دمنه، این اثر ارزشمند ادبی را به نسل جدید معرفی کرده است. این مجموعه با زبانی ساده و روان و تصاویری جذاب، حکایتهای آموزنده حیوانات را برای کودکان و نوجوانان امروز قابل فهم کرده است.
مجموعه داستانهای کلیله و دمنه انتشارات قدیانی، یک انتخاب عالی برای والدینی است که میخواهند به کودکان خود کتابهای ارزشمند و آموزندهای هدیه دهند. این کتابها علاوه بر سرگرم کردن کودکان، به رشد و توسعه آنها در زمینههای مختلف کمک میکنند.
بخشی از کتاب 10 قصه از کلیله و دمنه
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. مردی بود به نام سلمان که همه او را می شناختند. او مرد پرهیزکار و خدا پرستی بود و به مردم کمک می کرد. آن قدر نیکوکار بود که خداوند او را دوست داشت و دعاهایش را قبول می کرد. سلمان همیشه به دعا و عبادت مشغول بود.
بعضی وقت ها هم به کوه و جنگل می رفت. گوشه ای می نشست و با خداوند راز و نیاز می کرد. یک روز او کنار جوی آبی نشسته بود. به صدای آب گوش می داد و به قدرت های خداوند فکر می کرد. ناگهان صدای بال زدن پرنده ای را شنید. پرنده ی بزرگی را دید که بچه موشی را به نوکش گرفته بود. پرنده نزدیک جویبار که رسید، بچه موش را همان جا انداخت و رفت.
بچه موش خیلی کوچولو بود. گیج و سرگردان بود. این طرف و آن طرف می دوید و نمی دانست چه کار کند و به کجا برود. سلمان دلش برای بچه موش سوخت. به آرامی آن را از زمین برداشت و در برگی پیچید تا به خانه ببرد. ولی در راه با خود گفت: « زنم با دیدن این بچه موش حتماً ناراحت می شود. کاش خداوند به جای او یک دختر به ما می داد. »
نظرات کاربران درباره کتاب 10 قصه از کلیله و دمنه
دیدگاه کاربران