درباره ی کتاب بیهوده می بارد این باران عزیز نسین
کتاب بیهوده میبارد این باران اثر عزیز نسین با ترجمهی مژگان دولتآبادی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. "عزیز نسین"، شاعر و نویسنده معاصر اهل ترکیه، غالباً توسط آثاری که حاوی طنزهای تلخ و انتقادیاند، شناخته میشود؛ اما پرداختن وی به شعر و شاعری مشخص میکند که تا چه حد در این امر موفق بوده است.
پس از انتشار اولین اثر شعریاش با عنوان "ده دقیقه"، در سال 1955 و تجربه ناموفقی که باعث شد تمام آنها را بسوزاند؛ با وقفهای ده ساله، مجدداً به سرودن شعر روی آورد تا آنجا که در سال 1984 باور دستیابی به جایگاه ویژهای در شعر و صاحب سبک خاص شدن، او را به انتشار مجموعه "از پایان به آغاز"، ترغیب نمود.
گفته میشود آثار این نویسنده و شاعر بزرگ تاکنون به بیش از سی زبان مختلف ترجمه شده است و با برگردان "مژگان دولتآبادی"، مخاطب فارسیزبان نیز از آثار "نسین" ، هنرمندی که به کسب جوایز متعددی در خارج از کشورش دست یافت ، بهرهمند میشود. در کتاب "بیهوده میبارد این باران"، 92 شعر برگزیده این شاعر گردآوردی شده و در اختیار علاقهمندان قرار گرفته تا دیگران نیز با اندیشهها، احساس و آنچه در ذهن "نسین" گذشته، به زبان شعر آشنایی یابند. گفتنیست برخی آثار "عزیز نسین"، توسط ثمین باغچهبان، احمد شاملو و صمد بهرنگی به فارسی برگردان شدهاند.
بخشی از کتاب بیهوده می بارد این باران
بیهوده
تو نیستی و
این باران
چه بیهوده میبارد
چرا که خیس نخواهیم شد
با هم
این رود
چه بیهوده میخروشد
چرا که بر کرانهاش نخواهیم نشست
نگاه نخواهیم کرد
با هم
این راه
چه بیهوده میرود به دور دست
چرا که نخواهیم پیمودش
با هم
چه بیهوده است
دلتنگی از دوری
چنان دوریم
که حتا نخواهیم گریست
با هم
بیهوده دوستت دارم
بیهوده
زندهام
چرا که قسمت نخواهیم کرد
زندگی را
با هم.
سحرگاه
در آن شب عریان
تو، تو بودی و
من، من؛
شبهنگام
از بوسههایمان
آفتاب دمید
چه شد که سحرگاه
از سردی ما
برف از آفتاب بارید
هراسم همه این بود که
مبادا تو، تو نباشی.
مدرسه
زندان به من
بسیار آموخت
بیش از همه
صبوری را
در خلوت با جمع بودن و
در جمع خلوت گزیدن
نبردی بیوقفه با خود و
آشتی کردنی دوباره
تحمل خیانتها
در پنج متر
پنج هزار پیمودن
و
در تنگنای دو دیوار
دنیا را گشتن
و
بیش از همه
دوروییها را در قلب انباشتن
و
انسان بودن
انسان بودن را.
آخرین درخواست
قرار باشد اگر گیاه باشم
کاش سبزهای در چمنزار باشم
نه علفی هرز
سنگفرش اگر شوم
کاش ماشین عروس از من بگذرد
نه تانکهای فولادین
کودکان بر رویم بدوند
نه سربازانی در تعقیب و گریز
آجر اگر شوم
برای مدرسه باشد
نه زندان
نفسی اگر باقی ماند
آوای ترانهای باشد
نه سوت پلیس
قلم سازند اگر از من
قلمی با نوک تیز
شعر بنویسند نه فرمان مرگ
پس از مرگ
زندگی خواهم کرد
در برگ درختانی همیشه سبز
نه در سلاحی
هرگز.
سکوت
سخنی نمانده
که نگفته باشیم در روشنای روز
پس
شبها میگویمت که دوستت دارم
سخنی نمانده
که نگفته باشیم
نه در شب، نه در روز
پس دوباره میگویمت
به شیوهای نو
شیوهای نمانده که نیازموده باشیم
من سکوت میکنم و عشقم را درونم پنهان
میشنوی فریاد سکوتم را؟
عشق من
بسیارند که با سکوت خود بیان میکنند عشق را
اما سکوت هیچ عاشقی
چون سکوت من نیست.
وقتی درد دیوارها را میشکافد
خاک را نمیشکافد
بذری که خود را نشکافد
از مرزهای شوربختی گذشتم و
چنان شوربختم که درک آن سخت است
دیگر این درد را حس نمیکنم
چرا که خود همان دردم
از مرزهای عشق گذشتم و
حالا با تمام وجود همان عشقم
بدان سان که چشم خود را نمیبیند
در پی خود میگردم و پیدا نمیکنم
تعظیم بر مرگ
به خواب نه
که به رؤیا میروم
آنجا که زندگی خواهم کرد به دلخواه
نه آنگونه که در زندگی هیچ نتوانستم
چه جوان بودند، چه زیبارو
دوستشان داشتم شاید دوستم داشتند شاید
آخرین تصویرهایم خواهند بود
پس از این همه سال که از عشق سیراب نشدم
به سوی مرگ نه
که به بینهایت میروم
آنجا که خواهم آسود به دلخواه
پس از آنکه هیچ نیاسودم در زندگی
قلمم دوباره در دستانم و
کاغذهایم پیش رو
سر به زیر میافکنم برای خواب آخر
سری که هرگز فرود نیامد در بیداری
ترانهها
آدمها میروند
ترانهها میمانند
ترانههایی گاه بلند
در گردش سالیانی دراز
ترانههایی گاه کوتاه
در حصار یک جا
ترانههایی هم
چون ترانههای من
که پروای ترنم ندارند
مگر در درونم
فهرست
فهرست کتاب بیهوده می بارد این باران
پیشگفتار
یادداشت مترجم
متن ترجمه مجوز بنیاد عزیز نسین
بیهوده
سحرگاه
مدرسه
آخرین درخواست
سکوت
تو نگفته میدانم
وقتی درد دیوارها را میشکافد
تعظیم بر مرگ
ترانهها
بازگردان
در نبود تو
همسان
آفتاب صدایت
وقتی معشوقم به ابرها نگاه کند
نشانی قلبم
ابریشم
فریب
شبی از شبهای تابستان
گریه
نگاشتهها
ایستگاه عشق
جشن مقدس
دلتنگی
جماعت سایهها
اصل اما ....
زیاده خواهی
انکار یک شعر
در آیینه خواهی ماند
شبی از شبهایم
پندی به خود
شاهد
پیچک
توانگر
یکی شدن با مرگ
باز بماند درها
دنیای تنگ
بیش از این چه میخواهی؟
انسانی
در این میان
سرزمین
گم شده
باهم
مزار عشق
جاذبه ژرفنا (1)
جاذبه ژرفنا (2)
وسوسه
افزون شدن
اشتباه
دعوت
آلونک
سرما
شب هنگام
پیانو
ببخش
اکنون
گویا که زندهام
زندگی بدون زیستن
با من
بار دیگر با خود زیستن
تنها مرگ است، تنها
رمان
هنرهای کوچولو
آخرین شهود
به تنهایی
از دوردست
عادت
آنچه را که نمیفهمم
آخرین شب
صداها
به آنکه نیست
ایدهآل
گردهمایی
در شهر او
وعدهای دارم
در خواب
به جا مانده
دوست دارم تنهاییام را، کهنسالیام را
طرح
زندگی من
برجهای شنی
جدایی
حیرت
بیتنهایی
نخواهی شناخت
به کسی
ناشناس
ناممکن
دیار تنهایی
استانبولم در سپیدهدمی مهآلود
نفسنفس
ترانه
روز تولد
- نویسنده: عزیز نسین
- مترجم: مژگان دولتآبادی
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب بیهوده می بارد این باران | عزیز نسین
دیدگاه کاربران