کتاب اتوبوس انرژی

درباره‌ی کتاب اتوبوس انرژی

کتاب اتوبوس انرژی داستانی شیرین و تاثیرگذار در مورد راننده اتوبوسی است، که زنی بسیار پر انرژی است. وی به همه مسافران اش انرژی می دهد و انرژی دریافت می کند. تا اینکه یک روز، با فردی موفق مواجه می‌شود که زندگی اش یک چیز کم داشت و آن شادی بود زیرا قلبش را مدیریت نمی کرد.

انرژی مثبت، واژه ای است که بارها در موردش شنیده ایم. پژوهش‌ها نشان می ‌دهد، هنگامی که افراد در: ارتباطات، عمل متقابل، کار و کنش های تیمی مثبت باشند، نتایج ساطع شده از آنها نیز مثبت می شود. در واقع، همه ما در زندگی آزموده می‌شویم. یعنی، تا آزموده نشویم از زندگی عبور نمی کنیم.

حال، برای رسیدن به پاسخ این آزمون ها نیازمند انرژی مثبت هستیم. انرژی مثبت، همان کنش های ماست از قبیل: خوش بینی، اعتماد، اشتیاق، عشق، هدف، شادی، در نتیجه دادن روح به زندگی مان است؛ که باید به جای انرژی های منفی در کارمان، خانواده مان جمع های گروهی و حتی فردی مان، انرژی مثبت را جایگزین اش کنیم. این مجموعه، حاوی ده قانون است؛ که به کارگیری آنان انرژی مثبت مان را در زندگی، شغل و کار گروهی بالا می برد و آن را تقویت می کند. همچنین، راه های جنگیدن با دشمن مان (افکار منفی) را نشان مان می دهد. پس بیاییم سوار بر اتوبوس انرژی شویم و روش های مدیریت انرژی مثبت را بیاموزیم تا احساس خوشبختی کنیم!

بخشی از کتاب اتوبوس انرژی

جورج دلش می خواست بداند منظور جویی از اینکه می گفت او قلب ندارد، چیست. او در حالی که به قلبش اشاره می کرد، پرسید: منظور از این که من قلب ندارم، چیست؟ قلبم درست اینجا ست. من گم اش نکردم! شوخی نکن جورج. می دانم تو قلب داری. ولی قلب تو سرد و منفی است و مدت هاست که کرخ شده. تو دریچه قلبت را به روی دیگران بسته ای. کارمندان ات هر کاری می کنند تا قلب را به دست بیاورند، ولی نمی توانند. ضرب المثلی هست که می گوید خدا قلبت را میشکند تا گشاده شود. ولی این حقیقت ندارد. درباره اش فکر کن. هر سختی، هر چالش و هر مصیبتی قلب تو را تنگ تر می کند و خود واقعی ات را نشان نمی دهد.

گاهی آنقدر از پا در می آیی که برای شناخت قدرت حقیقی و نهایی ات احساس ضعف می کنی. من این را در تو دیدم ام. به همین دلیل تو سوار اتوبوسم شدی. چون اکنون زمان آن است که به خود واقعی، مثبت و قدرتمندت دست یابی. جورج درباره پنچری لاستیک اتومبیلش، مشکلات ازدواجش، بحران کاری و ملاقاتش با خوزه و جیمی فکر کرد. میدانست حق با جوی است. همه چیز سبب شده بود که او از مقصر قلمداد کردن دیگران دست بکشد و شروع به شناخت خودش کند. او قبلا هرگز درباره این که قلبش گشوده است یا نه، فکر نکرده بود؛ فقط خوشحال بود که هنوز دچار حمله قلبی نشده است.

جوی گفت: و حالا وقتش است تو پیش بیفتی، نه این که اداره کنی. من درباره ی رهبری مثبتی صحبت می کنم که مسری است. این همان چیزی است که تیمت آرزوی آن را دارد. آن ها می خواهند تو با قلب ات مدیریت کنی. این قطعه ی گمشده ای است که تو به دنبال اش هستی!

کتاب اتوبوس انرژی به قلم جان گوردون و ترجمه ی فیروزه مهرزاد در انتشارات لیوسا به چاپ رسیده است.

• ده قانون برای بالا بردن انرژی مثبت در زندگی، شغل و کار گروهی
• مهارت های زندگی
• نویسنده: جان گوردون
• مترجم: فیروزه مهرزاد
• انتشارات: لیوسا