معرفی کتاب بوی کباب و صدای سکّه
”ملا نصرالدین ” به عنوان شخصیتی داستانی، دانا و شوخ طبع در فرهنگ های عامیانه ی کشور های مختلف شناخته شده است و درباره اش داستان ها و حکایات مختلفی را نقل می کنند ولی این مسئله که آیا ملا شخصیت واقعی داشته یا مردم داستان های بذله گویانه اش را از خود می ساختند هنوز مشخص نیست و برای این که با او بیشتر آشنا شویم باید داستان ها و لطیفه های خنده دارش را که خالی از پند و اندرز نیست را بخوانیم.
برشی از متن کتاب بوی کباب و صدای سکّه
پیرمرد با زحمت چند تکه نان جویده بود. حالا خستگی از تنش بیرون رفته بود. از جا بلند شد. بقچه اش را بغل گرفت و راه افتاد برود. اما هنوز چند قدمی دور نشده بود که یک دفعه صدایی از پشت سرش شنید: _ آهای عمو! کجا می روی؟! مرد کبابی بود که او را صدا می زد. پیر مرد با تعجب برگشت و چشم به او دوخت. کبابی چشمهای خشن و از حدقه درآمده اش را به او دوخت و فریاد زد: پول نداده داری کجا می روی؟! پیر مرد با تعجب گفت: چه می گویی مرد؟! چه پولی باید به تو بدهم؟ من که کبابی نخورده ام! _ چه پولی باید بدهی. هان؟ کور خواندی! یک ساعت نانت را توی دهانت گذاشته ای و آن را با بوی کباب های نازنین من بلعیده ای. حالا باید پولش را بدهی!
از سری کتابهای فندق به روایت: احمد عربلو تصویرگر: سعید رزاقی انتشارات: افق
نظرات کاربران درباره کتاب بوی کباب و صدای سکه
دیدگاه کاربران