کتاب شفای کودک درون

درباره ی کتاب شفای کودک درون

لوسیا کاپاچیونه نویسنده‌ی کتاب شفای کودک درون، کاشف اقتدار نوشتن و نقاشی با دست غیرمسلط؛ روانشناسی و درمانگر و هنرمندی بلند آوازه، و مشاور بخش پرورش تخیل سازمان «والت دیسنی» است. این کتاب به ما کمک می‌کند تا شادمانه گذشته را رها کنیم و هوشیارانه در این لحظه حضور یابیم.

تا به حال پیش آمده که وقتی به پارکی سر می زنیم، دلمان می خواهد سوار تاب شویم تاب بازی کنیم، اگر کسی هم نباشد شاید یواشکی این کار را کردیم. این کودک درون ما است که ما را به این کار وا می دارد. بعضی از افراد کودک درون شادابی دارند و برخی نیز در تلاشند تا آن را کنار بگذارند و نقش والد را داشته باشند. آن چه مهم است این است که همه‌ی ما در درونمان کودکی داریم که بخش احساسی و عاطفی وجود ماست.

این کودک بازیگوش، شاد و شهودی و خلاق و خودانگیخته است. اگرچه اغلب اوقات زیر نقاب بالغانه و جدی که به چهره می‌زنیم پنهان می‌ماند. کلید انس و الفت در روابط، شادابی و طراوت و تندرستی، کشف گنیجنه‌های درون و آگاهی از ضمیر نورانی خویشتن، جملگی در دست های او است. بادا به شفای او بشتابیم. این کودک عزیز بخش ارزشمند و نازنین وجودمان منتظر توجه هوشیارانه ی ما است.

کتاب شفای کودک درون نوشته ی خانم دکتر لوسیا کاپاچیونه می باشد که گیتی خوشدل آن را به فارسی ترجمه کرده و توسط نشر پیکان به چاپ رسیده است.

برشی از متن کتاب شفای کودک درون

با فراخواندن بخشی از وجودمان که «والد درون» خوانده می شود، از کودک درونمان مراقبت و حمایت می کنیم. والد درونمان شیوه انجام این گونه پرستاری را از والدین یا پرستاران دوران کودکی خویش می آموزد. اگر آن ها الگوهای نیکو و مناسبی برای پدری و مادری کردن سالم می بودند، ما نیز در درونمان «والدی» نیرومند و مهرآمیز را پرورش می دهیم.

اما اگر در دوران کودکی توجه پدرانه و مادرانه ی مناسب و مکفی را دریافت نکرده باشیم، نمی دانیم رابطه ی سالم «والد و کودک» به چه معنا است. به این دلیل، اشخاصی که در خانواده های ناهنجار بزرگ شده اند، مشکل می توانند پاسخگوی نیازهای کودک درونشان باشند. کودک درون چنین بزرگسالانی اغلب بسیار غمگین یا خشمگین است.

وقتی کودک درونمان ناگزیر باشد که مدام از خودش دفاع کند، از این که در درونش والدین خردمند و مهرآمیز ندارد که او را کمک و هدایت کنند، احساس انزجار خواهد کرد. زیرا وقتی حمایت و پشتیبانی می جوید، در خانه کسی نیست. عاقبت - کودک درون- وحشتزده و غمگین یا خشمگین، با احساس تنهایی و تهی بودن به گوشه ای می خزد. تناقض در این است که بزرگسالانی که کودک درونشان وانهاده مانده است، از توانایی های چشمگیری برای مراقبت و حمایت برخوردارند.

اما بدبختانه این تونایی ها را به بیرون - به سوی دیگران - معطوف کرده اند. در نتیجه، هرکس را که سر راهشان قرار بگیرد - از اعضای خانواده گرفته تا دوستان و همسایگان و کارمندان و همکاران و مشتریان و مراجعان - مورد مراقبت و حمایت قرار می دهند، مگر خودشان را! همه ی افراد در درجه ی اول اهمیت قرار می گیرند. تنها کسی که همیشه آخر از همه می آید «کودک درون» خودشان است.

• نویسنده: لوسیا کاپاچیونه
• مترجم: گیتی خوشدل
• انتشارات: پیکان