دربارهی کتاب کمربند هیپولیتا اثر آگاتا کریستی
کتاب کمربند هیپولیتا یکی از مجموعه کتابهای "ماجراهای هرکول پوآرو" میباشد که شامل چندین داستان کوتاه زیبا، با موضوع جنایی میباشد. کارآگاه پوآرو، شخصیتی تخیلی میباشد که "آگاتا کریستی" آن را خلق کرده است. این شخصیت را میتوان یکی از مشهورترین کاراکترهای دنیای ادبیات دانست؛ چرا که در بیش از سی رمان و بیش از پنجاه داستان کوتاه نقش اول ماجرا را بر عهده داشته است.
ماجراهای اسرارآمیز این کارآگاه، به قدری جذاب است که با اقتباس از آن سریال تلویزیونی مشهوری ساخته شد که چیزی در حدود بیست و پنج سال مهمانِ خانه های انگلیسی ها بود. در این کتاب نیز پوآرو، در پی کشف ماجراهای بسیاری، نقش آفرینی می کند. او در یکی از داستان های کتاب با نام "کمربند هیپولیتا" که عنوان اثر نیز از آن گرفته شده در پی یافتن سارقینی که به یک گالری نقاشی حمله و یک تابلوی نقاشی ارزشمند را دزدیده اند، ماجراهای جالبی را رقم می زند.
"آگاتا کریستی" متخصص ادبیات کارآگاهی می باشد و هنوز هم بعد از گذشت سال های طولانی، آثار جناییِ او حرف های زیادی برای گفتن دارند. او به خوبی سلیقه ی مخاطب را می شناسد و با خلق داستان های اسرارآمیز، توجه بسیاری از علاقه مندان به داستان های پلیسی را به خود جلب کرده است.
بخشی از کتاب کمربند هیپولیتا آگاتا کریستی
آن روز بدون اتفاق خاصی گذشت. خوشبختانه همه چیز در هتل بود. مدیر هتل برای مسافران توضیح داد که جای نگرانی نیست و تدارکات به حد کفایت وجود دارد.
هرکول پوارو تلاش کرد سر صحبت را با دکتر کارل لوتز باز کند اما موفق نشد. دکتر خیلی ساده و صمیمی گفت که روانشناسی حرفه ای است و حاضر نیست درباره این آن با افراد غیر حرفه ای و مبتدی صحبت کند. او گوشه ای نشسته و در حال خواندن یک کتاب بزرگ آلمانی درباره ضمیر نیمه هشیار بود و یادداشت های فراوانی را در حاشیه کتاب می نوشت.
هرکول پوارو بیرون رفت و بی هدف شروع به قدم زدن کرد. آرام آرام به سمت آشپزخانه رفت و با ژاکوب پیر مشغول صحبت شد. همسر پیرمرد، زن آشپز و آینده نگری بود. خوشبختانه او برای پوآرو توضیح داد که مقدار زیادی غذاهای کنسروی از قبل تدارک دیده اما خودش به غذای کنسروی اصلا علاقه ای ندارد. گفت این غذاها خیلی گران قیمت است و به هیچ وجه ارزش غذایی ندارد و خداوند هرگز به مردم توصیه نکرده غذاهای کنسروی بخورند.
موضوع صحبت کم کم به کارکنان هتل کشیده شد. در اواخر جولای، خدمتکاران و گارسون های بیشتری می آمدند اما در سه هفته آینده قرار نبود کسی به آنها اضافه شود. بسیاری از مردم به آنجا می آمدند و بعد از صرف ناهار دوباره بر میگشتند و می رفتند. در این صورت او و ژاکوب و یک خدمتکار می توانستند به راحتی پذیرایی از مسافران را مدیریت کنند.
پوآرو پرسید: قبل از گوستاو، خدمتکار دیگری هم اینجا بود، اینطور نیست؟
-بله، اما اصلا آموزش دیده نبود و تجربه ای نداشت. آدم بی کلاسی هم بود.
-او چه مدت پیش از گوستاو اینجا بود؟
- فقط چند روز، نهایت یک هفته. طبیعتاً عذر او را خواستند. البته ما از این موضوع تعجب نکردیم ولی معلوم بود که این اتفاق می افتد.
- او به خاطر اخراجش گله و شکایت نکرد؟
-نه، آدم آرامی بود. علاوه بر این مگر چه انتظاری می توانست داشته باشد؟ اینجا هتل باکلاسی است. آدم باید خدمات خوبی بدهد.
پوارو با حرکت سر حرف او را تایید کرد و پرسید: او کجا رفت؟
زن گفت: منظورتان رابرت است؟
و بعد شانه بالا انداخت و گفت: حتما به همان رستورانی برگشته که از آنجا آمده بود.
- او با قطار رفت؟
زن با کنجکاوی پوآرو را نگاه کرد و گفت: خوب طبیعی است آقا، مگر راه دیگری هم هست؟
پوآرو پرسید: آیا کسی رفتن او را دید؟
پیرزن و پیرمرد به او زل زدند: یعنی فکر میکنید کسی حالش را داشته موقع رفتن حیوانی مثل او برای بدرقه رفته باشد؟ آدم باید سرش به کار خودش باشد.
هرکول پوارو گفت: درست است.
او آرام آرام از آنها دور شد و در حین قدم زدن به ساختمان که بالای سرش قرار داشت نگاه کرد. آنجا هتل بزرگی بود که در حال حاضر فقط یک طرف آن باز بود و قسمت دیگر آن که اتاق های زیادی داشت بسته بود و کسی نمی توانست وارد شود.
به محض اینکه از گوشه هتل پیچید، نزدیک بود با یکی از آن سه مرد برخورد کند. همان مرد رنگ پریده. او با نگاهی بی احساس به پوآرو نگاه کرد. لب هایش به اندازه ای باز شد که دندان های خرابش مشخص شد.
کتاب کمربند هیپولیتا از مجموعهی ماجراهای هرکول پوآرو، به قلم آگاتا کریستی و ترجمهی سیمین تاجدینی از نشر ویدا به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب کمربند هیپولیتا
کمربند هیپولیتا
گروهی از گریون
سیب های هیپرایدز
اسیر گرفتن سگ سربروس
آهوی آرکادی
گراز نر اریمانت
اصطبل اوجیان
پرندگان استیم فالیایی
گاو نر کرتان
اسب های دیومد
- ماجراهای هرکول پوآرو
- نویسنده: آگاتا کریستی
- مترجم: سیمین تاجدینی
- انتشارات: ویدا
نظرات کاربران درباره کتاب کمربند هیپولیتا | آگاتا کریستی
دیدگاه کاربران