دربارهی کتاب مثلها و قصههایشان (قصههای آبان)
مثل در ادبیات ما جایگاه ویژهای دارد. هر مثلی به خودی خود تاریخ نهفتهای است که مردم امروز را به ریشههای فرهنگی گذشته پیوند میزند. مثلها بسیار ارزشمندند، زیرا عمری به درازی عمر انسان دارند. کتاب مثلها و قصههایشان (قصههای آبان) دربرگیرندهی 30 مثل است و چگونگی به وجود آمدن هر یک از آنها به صورت داستانی کوتاه و بسیار شیرین بیان شده؛ در واقع برای هر شب از آبانماه یک مثل بازگو شده است.
به عنوان مثال در داستان "یک فوت و یک صبر" می خوانیم که؛ مرد مهمان نوازی بود که در خانهاش به روی همه باز بود و عقیده داشت مهمان حبیب خداست. روزی مرد غریبه ای که از راهی دور آمده بود به خانه ای او آمد . از آنجایی که هم گرسنه و هم تشنه بود مرد دستور داد غذایی برای او بیاورند. خدمتکاران گفتند جز آش چیزی در منزل ندارند. مرد مهماننواز گفت ایرادی ندارد برای وعده ای دیگر غذای بهتری به او خواهیم داد. سفره پهن شد و کاسه های آش گذاشته شد.
میزبان دست به کاسهاش زد و دید داغ است قاشقی در آن گذاشت و مشغول خنک کردن آش شد ولی میهمان قاشق هم در کاسه نگذاشت؛ کاسه را در میان دستانش گرفت و آش را بالا کشید. از داغی آش گلویش سوخت و اشک از چشمانش جاری شد و وقتی دید میزبان به او نگاه می کند به سقف چشم دوخت که پر از نقش و نگار بود و از صاحبخانه پرسید این سقف را در چه مدت ساختید؟ صاحبخانه که متوجه همه چیز شده بود گفت در مدت چند فوت و کمی صبر. از آن به بعد برای آدم های عجول این مثل استفاده می شود.
مجموعه ی هر شب یک قصه دربرگیرنده ی چند جلد کتاب می باشد و هر کتاب مختص یک ماه از سال است. داستان های کوتاه روایت شده در این مجموعه نه تنها سرگرم کنندهاند بلکه همگی پندآموز نیز هستند هر مثل تاریخ و قصه ی شیرینی دارد که از نوع زندگی، باورها و آداب و رسوم اجدادمان پرده بر می دارد تجربیات آنها را در اختیارمان قرار می دهد. هر چند که داستان ها برای کودکان و نوجوانان روایت شده اما به قدری جالب و شنیدنیاند که خواندن آن ها برای همه ی گروه های سنی جذاب و دلنشین است.
کتاب قصههای آبان از مجموعهی مثلها و قصههایشان، به قلم مصطفی رحماندوست و تصویرگری رودابه خائف توسط انتشارات محراب قلم به چاپ رسیده است.
فهرست
فهرست کتاب مثلها و قصههایشان (قصههای آبان)
آب اینجا و نان اینجا کجا بروم بهتر از اینجا؟
یک فوت و یک صبر
هر رنگ که می خواهی بکن اما این رنگ را نکن
کلاغی می خواست راه رفتن کبک را یاد بگیردراه رفتن خودش را هم فراموش کرد
گوساله ی بسته ی ملانصرالدین شده
هر کی به فکر خویشه کوسه به فکر خویشه
من که نمی خورم اما برای هر کسی که کشیده اید کم است
قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید
آهنگری که کاری ندارد، پهنش کنی بیله، دمش را بکشی میله
آب در شیر می کند
آخرش معلوم شد توی سبد یارو چی بود
من آن روزی کشته شدم که گاو سفیدرا کشتی
میان همه ی پیغمبرها جرجیس را پیدا کرده
با توکل زانوی اشتر ببند
با همین پرو پاچین می خوای بری چین وماچین؟
برای آنچه گذشته افسوس نخور
پل را نشانش بدهید
پی به گربه گم می کند
اگر فضول نبو کسی چه می دانست که «خم بدره» کجاست؟
اگر گوشتش کم است، آبگوشتش زیاد است
هرکه ارزان خرد انبان خرد
من خیک را ول کرده ام، اما خیک مرا ول نمی کند
انگشت انگشت نبر، تا خیک خیک نریزی
این شتر را جای دیگری بخوابان
ارزن عثمانی، خروس ایرانی
تیری در تاریکی
دست بده ندارد
ناخوش خر خورده
نیامده ام که آمده باشم
نان خودش از گلویش پایین نمی رود
حرف اول و آخر
- هر شب یک قصه
- نویسنده: مصطفی رحماندوست
- تصویرگر: رودابه خائف
- انتشارات: محراب قلم
نظرات کاربران درباره کتاب مثلها و قصههایشان (قصههای آبان)
دیدگاه کاربران