دربارهی کتاب عقل و احساس جین آستین
کتاب عقل و احساس که اولین بار در سال 1811 منتشر شد، یکی از آثار نویسندهی مطرح انگلیسی میباشد که از همان روزهای اولیهی انتشار با اقبال بسیار خوبی روبهرو شد و اکنون بعد از گذشت دو قرن هنوز هم مورد توجه علاقهمندان به کتاب میباشد. داستان کتاب عقل و احساس روایتی از سرگذشت زندگی دو خواهر دارد که به یک خانه جدید نقل مکان میکنند و درگیر ماجراهای عاطفی عجیبی میشوند.
یکی از این دخترها احساساتی و تابع تصمیمات لحظه ای است اما دیگری دختری عاقل و خویشتن دار می باشد که قبل از انجام هر کاری فکر می کند و به عواقب کارهایش می اندیشد. "عقل و احساس" دو مقوله ای هستند که نویسنده با شرح زندگی این دو خواهر، اهمیت ویژه ی هر کدام را بیان می کند. او تقابل "عقل و احساس" را در موفقیت ها و شکست های این دو شخصیت به تصویر می کشد و نشان می دهد که استفاده از هر کدام از این دو نعمت، در موقعیت های متفاوت چه سرنوشتی را برای انسان ها رقم می زند.
"جین آستین" که کتاب هایش رکوردار پرخواننده ترین آثار در ادبیات جهان هستند، در کتاب حاضر، دو شیوه ی تفکر و رفتار را در جریان های فلسفی مورد بررسی قرار می دهد. "عقل و احساس" آن قدر دوست داشتنی و متفاوت است که با اقتباس از داستان آن تاکنون فیلم های سینمایی و سریال های متعددی ساخته شده اند.
بخشی از کتاب عقل و احساس؛ ترجمهی رضا رضایی
سر صبحانه نه چیزی خورد و نه خواست چیزی بخورد. الینور هم کاملا حواسش بود که نه به ماریان اصرار کند نه دلسوزی کند و نه کاری کند که دیگران تصور کنند او زیاد به ماریان توجه دارد، بلکه نهایت سعی خود را کرد تا تمام هوش و حواس خانم جنینگز را متوجه خودش بکند.
وعده غذای مورد علاقه خانم جنینگز صبحانه بود و به همین علت صبحانه طولانی شد. بعد از صبحانه، داشتند دور میز کارشان جا به جا می شدند که نامه ای برای ماریان آوردند. ماریان زود نامه را از خدمتکار گرفت، رنگش مثل گچ سفید شده و بلافاصله از اتاق بیرون رفت. الینور، انگار که نام فرستنده را روی نامه دیده باشد، دانست که نامه را باید ویلوبی فرستاده باشد. بلافاصله چنان دلش به درد آمد که دید نمی تواند سرش را بالا نگه دارد. در همان حال که نشسته بود چنان سراپایش به لرزش افتاد که ترسید بادا خانم جنینگز هم متوجه شود اما خانم جنینگز مهربان فقط فهمید که ماریان نامه ای از ویلوبی دریافت کرده است و همین موضوع خوبی برای شوخی بود. با همین تصور، با خنده اظهار امیدواری کرد که نامه باب طبع باشد. در ضمن، چنان مشغول اندازه گرفتن نخ پشمی برای قالیچه اش بود که اصلا متوجه حال الینور نشد. آرام به حرف خود ادامه داد و به محض بیرون رفتن ماریان گفت:
«راستش هیچ وقت در عمرم ندیده بودم که زن جوانی اینطور عاشق شده باشد. دخترهای من اصلا به پای ماریان نمی رسیدند، با این حال کلی حماقت کردند. دوشیزه ماریان اصلا موجود دیگری است. از صمیم قلب امیدوارم طرف زیاد منتظرش نگذارد. چون خیلی غم انگیز است که او را اینقدر ناخوش و محزون می بینیم. خوب، چه موقعی قرار است ازدواج کنند؟»ٍ
الینور که در آن لحظه اصلاً دل و دماغ حرف زدن نداشت دید مجبور است به چنین حمله ای جواب بدهد. این بود که زورکی لبخندی زد و گفت: «خانم شما واقعاً باورتان شده که خواهرم با آقای ویلوبی نامزد است؟ من فکر می کردم شما شوخی می کنید، ولی این سوال جدی شما معناهای دیگری دارد. پس خواهش می کنم دیگر خودتان را فریب ندهید. مطمئن باشید که من اگر بشنوم قرار است ازدواج کنند حسابی تعجب می کنم.»
«دست بردارید، دوشیزه دشوود، دست بردارید! همه ما نی دانیم که قول و قراری در کار است. مگر از همان لحظه که یکدیگر را دیدند یک دل نه صد دل عاشق هم نشدند؟ مگر در دونشر هر روز تمام مدت با هم نبودند؟ مگر من نمید انم که خواهرتان برای خرید لباس عروسی با من به شهر آمده؟ بله، دست بردارید، فایده ای ندارد. شما خیلی پنهان کاری می کنید. خیال می کنید بقیه چشم و گوش ندارند ولی اینطور نیست من به شما می گویم این طور نیست، چون مدت زیادی است که توی شهر همه می دانند من به همه گفتم، همین طور شارلوت.»
ایلنور ، خیلی جدی گفت: «مطمئن باشید خانم اشتباه می کنید. لطفی نمی کنید که این حرف ها را پخش می کنید. بعدا متوجه خواهید شد، هر چند که الان حرفم را باور نمی کنید.
کتاب عقل و احساس اثر جین آستین با ترجمهی رضا رضایی توسط نشر نی به چاپ رسیده است.
- نویسنده: جین آستین
- مترجم: رضا رضایی
- انتشارات: نی
نظرات کاربران درباره کتاب عقل و احساس | جین آستین
دیدگاه کاربران