loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب مدرسه عهد بوق 2 (در مقابل دوربین مخفی)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره‌ی کتاب مدرسه عهد بوق 2 (در مقابل دوربین مخفی)

کتاب در مقابل دوربین مخفی دومین جلد از مجموعه‌ی مدرسه عهد بوق، اثر آر. ال. استاین با ترجمه‌ی حسام امامی توسط نشر ویدا به چاپ رسیده است. برنی بریجیز محبوب‌ترین فرد مدرسه عهد بوق که بچه‌ها لقب استاد بزرگ و پادشاه همه کلاس چهارمی‌ها را به او داده‌اند یک روز دوستانش را برای دادن خبر مهمی به اتاق عمومی مدرسه دعوت می‌کند؛ او توجه بچه‌ها را به تی‌شرت خودش جلب می‌کند که با حروف بزرگ رویش پی پی پی نوشته شده.

بعد به آن ها اعلام می کند پی پی پی مخفف مدرسه پیش پیش پیش، پر از بچه پولدارهایی است که برای جا به جا کردن کیف پول و لباس پوشیدن خودشان هم مستخدم دارند. با موتور فراری در محوطه مدرسه می چرخند و ماجراجویی می کنند. هر اتاق مدرسه یک جکوزی دارد. بچه های آنجا هر روز صبحانه، ناهار و شام استیک می خورند. اما هر کسی نمی تواند به این مدرسه وارد شود؛ رفتن به آنجا با برنده شدن در مسابقه ای به نام یه اختراع بزرگ بکن امکان پذیر است که بچه ها می توانند اختراع ها را به صورت تیمی یا انفرادی ارائه دهند.

پس همه بچه های خوابگاه های مدرسه عهد بوق یعنی خوابگاه گندیده ها که پسرها در آن زندگی می کنند، خوابگاه دخترها و... باید یک اختراع بزرگ انجام دهند و برای ورود به مدرسه پیش پیش پیش با هم رقابت کنند. البته مخترعین برنده پنج هزار دلار پول نقد جایزه می گیرند و در بهترین شبکه تلویزیونی هم نشان داده می شوند. پسرهای خوابگاه گندیده ها هر کدام نظرات خودشان را ارائه می دهند؛ مثلا بیلی عقل کل که 88 درصد وزنش مغز است به بالنی که کاملا با هوا کار کند فکر می کند.

فین من، هم می خواهد ماشینی که قادر است سرنشینانش را نامرئی کند اختراع کند. برنی بعد از شنیدن نظرات دوستانش از خوابگاه گندیده ها خارج می شود؛ در حال فکر کردن به اختراعی منحصر به فرد است که ناگهان با دوقلوهای نازک نارنجی، دو خواهر همسان خوابگاه دخترها برخورد می کند؛ دوقلوها جاروهایی اختراع کرده اند که انتهای هر کدام از آن ها یک دست سفید بزرگ به نام دست دراز کن برای برداشتن اشیایی در ارتفاع زیاد دارد. یک دفعه یک ایده فوق العاده به ذهن برنی می رسد...

بخشی از کتاب مدرسه عهد بوق 2 (در مقابل دوربین مخفی)

از خوابگاه گندیده ها آمدم بیرون و رفتم توی محوطه قدم بزنم. شاید هوا آفتابی بود شاید هم نه. شاید روز گرمی بود، شاید هم نه.

اصلا برایم مهم نبود.

داشتم سخت فکر می کردم. وقتی هم مغز برنی بی به تلق و تولوق می افتد دیگر جز افکار درخشان خودش نه چیزی می بیند و نه چیزی می شنود.

باز هم باید خودم همه کارها را می کردم. بچه هایم چیزی سر در نمی آوردند.

باید چیز معرکه ای به سرم می زد که مسابقه را می برد.

کفشی که بشه به جای دستکش هم پوشید چطوره؟

یه شونه چراغ دار که بتونی باهاش توی تاریکی هم موهات رو ببینی؟ درخشانه اما نه به اندازه کافی.

راه که می رفتم سرم پایین بود. این قدر غرق فکر بودم که حس می کردم مغزم دارد توی جمجمه ام کله معلق می زند.

"هش!" صاف خوردم به دوقلوهای نازک نارنجی. فلورا و فیونا کاملا همسانند. هر دو کوتاه و لاغرند و چشم های قهوه ای دارند با موهای قهوه ای عین موش.

فلورا گفت: "سلام برنی."

من از کجا فهمیدم فلورا بود؟ چون بغل فیونا ایستاده بود.

فیونا پرسید: "چرا جلوی چشمت رو نگاه نمی کنی؟"

بشکن زدم. گفتم: "محشره! می تونه یه اختراع معرکه باشه. ماشینی که جای تو حواسش هست کجا می ری!"

فیونا رو گرداند: "تو توی مسابقه یه اختراع بزرگ بکن شرکت می کنی؟ از حالا بازنده ای. ما می بریم."

جواب دادم: "شوخی می کنی؟ من بارم رو بستم. دارم سرود مدرسه پیش پیش پیش رو یاد می گیرم."

شروع کردم اولین قسمت کر سرودش را خواندن....

"کجا همه گام گام گام می رن به پیش؟

پیش پیش پیش.... پیش پیش پیش

ما اینجا انرژی داریم

آدم رو مخ نداریم

ما همه فقط پیشیم..."

فلورا دست هایش را گذاشته بود روی گوش هایش. فیونا داشت موهایش را می جوید.

گفتم: "نگران نباشین. شما دوتا دیگه مجبور نیستین این سرود رو بشنوین چون همین جا توی مدرسه عهد بوق می مونید. من و رفقام توی پیش پیش پیش می ریم به پیش."

دوباره زدم زیر آواز.

فلورا یک مشت محکم زد توی شکمم که سرودم وسط "پیش" قطع شد.

فیونا پرسید: "اختراع بزرگت چیه، برنی؟"

گفتم: "فکر کن به شما بگم! سر ثانیه می دزدینش!"

فلورا به خواهرش گفت: "ایده نداره."

جفتشان پوزخند زدند. دوقلوهای نازک نارنجی پوزخند کثیفی دارند.

پرسیدم: "خب، ایده درخشان شما چیه؟"

فیونا گفت: "ما یه اختراع معرکه داریم. ولی نمی دونیم بقیه دخترها خوششون بیاد یا نه."

دوتایی دست هایشان را درآوردند. هر کدام یک چوب جارو دستشان بود.

خندیدم: "می خواین امشب سر شام با این ها پرواز کنین؟"

جفتشان چشم هایشان را گرداندند. فلورا گفت: "جاروها نه که. ببین." یه کم چوب جاروها را بالاتر آوردند. ته هر کدام از چوب جاروها یک دست سفید گنده بود. فیونا گفت: "این یه ”دست دراز کن“ ئه. دسته، بازوبسته می شه."

اخم کردم بهشان که: "دست دراز کن؟"

جواب داد: "آره، برای اینکه دستت به چیزایی برسه که بالای قفسه هستن. چوب رو می دی بالا، دسته اون چیزی رو که اون بالا هست می گیره، بعد می کشیش پایین."


فهرست


فهرست کتاب مدرسه عهد بوق 2 (در مقابل دوربین مخفی)

اخبار صبحگاهی

پی پی پی

آب دهانم راه افتاد

دلار را چطور هجی می کنین؟

مهمون من با یه طعم تازه

چک پشت چک

جون باران ساز

برنده جاندار پلاتینی

دماغ پشت و رو

و برنده کسی نیست جز...

مشکل بلزر با پیش پیش پیش

اختراع دست کیه؟

موج راه نندازید

صدای شلپ چایی

اختراع های بازنده

خیتی جلوی دوربین مخفی

فکر کن ... فکر کن ... فکر کن

مثل خر توی گل

ایده برنده فوری

یک درس کروکتی

قانونی علیه روم به دیوار

شیرین

یک پایان خوب



  • نویسنده: آر ال استاین
  • مترجم: حسام امامی
  • انتشارات: ویدا


آر. ال. استاین

درباره آر. ال. استاین نویسنده کتاب کتاب مدرسه عهد بوق 2 (در مقابل دوربین مخفی)

رابرت لارنس استاین ملقب R.L. Stine، نویسنده پرفروش کتاب کودکان در 8 اکتبر 1943 واقع در «ایالت اوهایو» متولد شد. تمام مخاطبان کتاب، این نویسنده مشهور را با رمان کودک و نوجوان، آن هم از نوع دلهره‌آورش، می‌شناسند؛ البته می‌توان چند آثار نیز برای بزرگسالان در میان نوشته‌های او مشاهده کرد. ...

نظرات کاربران درباره کتاب مدرسه عهد بوق 2 (در مقابل دوربین مخفی)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مدرسه عهد بوق 2 (در مقابل دوربین مخفی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل