کتاب خانه درختی سحر آمیز 17

معرفی کتاب خانه درختی سحر آمیز 17 (شبی در کشتی تایتانیک)

جک و آنی به خانه ی جنگلی می روند و در نهایت تعجب می بینند که سگ کوچولویشان تدی نیز آن جاست. سگ هیچ حرکتی نمی کند و هیچ صدایی از خودش در نمی آورد. بچه ها در کنار سگ یادداشتی از مورگان می یابند که در آن نوشته؛ تدی طلسم شده و برای باطل کردن این سحر باید چهار هدیه از مکان های مختلف دریافت کند. همچنین کتابی به نام کشتی غرق ناشدنی زیر یادداشت قرار دارد و جک و آنی درمی یابند که باید به تصویر کتاب اشاره کرده و بعد از آرزو کردن به داخل آن بروند.

آن ها هر کاری که لازم است انجام داده و بعد از چرخشی طولانی به سال 1912 در کشتی تایتانیک می روند. اما زمان زیادی از فرود آن ها روی عرشه نمی گذرد که کشتی با کوهی یخی برخورد می کند.  جک معتقد است که آن ها برای نجات جانشان باید هر چه سریعتر کشتی را ترک کنند. اما آنی دقیقا برعکس برادرش فکر می کند و می خواهد در کشتی بماند بلکه بتواند به کسی کمک کند. آیا کاری از دست آن ها ساخته است؟ آیا می توانند خود را نجات دهند و هدیه ی اول را برای رهایی تدی از طلسم بیابند؟ ...

خانه ی درختی سحر آمیز شامل 28 جلد کتاب داستان است که شخصیت اصلی در همه ی آن ها خواهر و برادری به نام های جک و آنی هستند. آن ها روزی تابستانی برای گردش به جنگل می روند و در آن جا خانه ی درختی را می بینند. در خانه ی درختی تعداد زیادی کتاب قدیمی و اسرارآمیز وجود دارد. جک و آنی بعد از مدتی متوجه می شوند که صاحب خانه زن جادوگری به نام مورگان لوفی است. مورگان با جادو در زمان های مختلف سفر کرده و کتاب های فراوانی را جمع آوری می کند.

او به جک و آنی می گوید که می توانند به داستان هر یک از کتاب ها سفر کنند و برای این کار تنها باید تصویر کتاب مورد نظر را با انگشت نشان داده و سپس آرزو کنند. در کتاب های جلد 8 تا 12 چهار چیستان باستانی را حل می کنند و به این ترتیب به درجه کتابدار ارشد نائل می شوند.

برشی از متن کتاب خانه درختی سحر آمیز 17 (شبی در کشتی تایتانیک)

جک به نام کشتی زل زد. او آهسته پرسید :«تو می دانی برای تایتانیک چه اتفاقی افتاد، مگر نه؟» آنی با سر پاسخ مثبت داد و گفت: «با کوه یخی تصادف کرد و غرق شد. اما من نمی فهمم. من فکر می کردم این کشتی غرق ناشدنی است.» جک گفت: «تایتانیک که ساخته شد، مردم همین فکر را می کردند، اما اشتباه فکر می کردند.» ناگهان از دودکش مقدار زیادی دود و بخار بیرون آمد. بعد موتورها خاموش شدند. و سرانجام تایتانیک از حرکت ایستاد.

جک گفت: «بهتر است همین حالا به خانه برگردیم. ما این جا نمی توانیم کاری انجام بدهیم. ما برای گرفتن هدیه باید کشتی گمشده ی دیگری را پیدا کنیم.» آنی گفت: «خیر! ما باید بمانیم و کمک کنیم. ما هر وقت بخواهیم می توانیم با خانه ی درختی فرار کنیم.» جک گفت: «اما ما چه می توانیم بکنیم؟ این کشتی در هر صورت غرق می شود. ما نمی توانیم تاریخ را عوض کنیم. و نمی توانیم کسی را با خانه ی درختی به زمان خود ببریم.» آنی گفت: «بله، اما شاید بتوانیم به کسی کمک کنیم.» جک پرسید: «چگونه؟» آنی گفت: «نمی دانم بیا نگاهی به اطراف بیندازیم.» و از راه پله ای باریک پایین رفت و ناپدید شد. جک دنبال آنی به طبقه ی پایین رفت.

آنی تدی را روی عرشه گذاشت. سگ تکه های یخی را که از کوه یخ فرو ریخته بود، بو کرد. کشتی عجیب خالی به نظر می رسید. آنی پرسید: «آدم ها کجا هستند؟» جک گفت: «شاید آن ها هنوز در خوابند. شاید نمی دانند که کشتی با چیزی تصادف کرده است.» آنی و جک به سمت دماغه ی تایتانیک رفتند. آنی گفت: «تدی بیا.» سگ کوچولو دنبال آن ها دوید. آن ها از کنار پنجره های گرد اتاق های کشتی گذشتند. جک از پنجره ها به درون اتاق ها نگاه کرد.

او در اتاقی دوچرخه و پاروهای ورزشی دید. در اتاق دیگر درختان نخل، صندلی هایی از خیزران و میزی دید. بعد از کنار کتابخانه ای پر از کتاب گذشتند. جک گفت: «این کشتی شبیه شهر است.» آن ها در انتهای آن عرشه به درون پنجره ی گرد دیگری نگاه کردند. در اتاقکی، مردی گوشی روی گوش هایش گذاشته بود و به دقت به چیزی گوش می کرد.    

نویسنده: مری پوپ آزبرن مترجم: محمد قصاع انتشارات: پیکان