loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب شهر آدم های عجیب و غریب (قصه های روز)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب شهر آدم های عجیب و غریب از مجموعه قصه های روز به قلم گروهی از نویسندگان با تصویرگری سارا نارستان طالش از سوی انتشارات شهر قلم به چاپ رسیده است.

کتاب فوق شامل 30 قصه است که هر یک از آن ها شخصیت ها و موضوعاتی متفاوت دارند. به منظور فهم بیشتر خواننده، ابتدای کتاب درختی کشیده شده و شخصیت های هر داستان روی شاخه های جداگانه به صورت کامل معرفی می شوند. قصه ها در فضایی تخیلی و کودکانه رقم می خورند. به عنوان مثال در قصه ای با عنوان "تراش قلقله زن" ماجرای دختر بچه ای به نام بهار را می خوانیم که یک روز از طریق اخبار رادیو باخبر می شود در روز گذشته، سه هزار و دویست مورد گم شدن تراش در شهر گزارش شده است. بهار بعد از شنیدن این خبر متوجه می شود که هر چه تراش در کیف یا میز تحریرش داشته غیب شده است. او تصمیم می گیرد هر طور شده کشف کند چه بلایی سر تراش ها آمده به همین خاطر فورا یک تراش از مغازه می خرد و لبه ی ایوان می گذارد، خودش هم پشت در قایم می شود. بعد از گذشت مدت زمانی و تاریک شدن هوا، چیزی مثل یک گونی گرد قل خورده و به سمت ایوان می آید وقتی گونی خوب نزدیک می شود، می ایستد و تبدیل به یک آدم قد کوتاه و خپل می شود که فقط دو چشم و یک دماغ با حجم زیادی از مو روی صورتش به چشم می خورد. بهار که تا آن روز هرگز چنین آدمی ندیده کمی احساس ترس می کند. مرد تراش را به سرعت برداشته و دوباره خودش را گوله کرده و قل می خورد. بهارپ تصمیم می گیرد، دنبال مرد برود تا دلیل این کارش را بفهمد ...

مجموعه ی قصه های روز شامل 12 جلد کتاب می باشد که هر جلد حاوی 30 قصه است. این مجموعه برای گروه سنی "ج" تالیف شده است. بچه ها می توانند هر روز یکی از داستان های پر هیجان را خوانده و علاوه بر فراهم آوردن اوقاتی خوش، تجربه ای تازه کسب کنند.

 


فهرست


روز اول: آویشن بادبادک باز و مرغ غول پیکر روز دوم: روزهای آلباگشنیز روز سوم: آرزوهای دو دقیقه ای روز چهارم: پاگنده به شهر می رود روز پنجم: انگشت دانه و نق نقوی گنده بک روز ششم: تراش دزد قلقله زن روز هفتم: دندان قروچه های فرمانده های جنگی روز هشتم: دریای نامرئی گوش ماهی ها روز نهم: سهره، چوب و پروانه های نزدیک سقف روز دهم: لولوی دفتر مشق روز یازدهم: مشتی مشتی روز دوازدهم: فقط برای یونا روز سیزدهم: شاینا و بدجنس ترین عمه ی دنیا روز چهاردهم: سوپ قارچ های کلاه دار روزپانزدهم: مامان آزچلا گفت: «بچه فیلچه ام می میره اگه کنده شه!» روز شانزدهم: دیو خار خاروی خواب ها روز هفدهم: چگونه پسرک دهن گشاد، دریاچه ی نقره فام را نجات داد؟ روز هجدهم: ماجرای نوک لق یک پرنده و گنج شهر کاکوتی روز نوزدهم: رویای نان خامه ای ها روی خاک های طلایی روز بیستم: پیرمرد و دریا روز بیست و یکم: آب گرم، آب سرد روز بیست و دوم: پوپی، پشت میز آهنی روز بیست و سوم: جنگل گردی با یک الاغ شاد روز بیست چهارم: پشت دیوارها بهتر است یا ترقه بازی؟ روز بیست و پنجم: فکرهای ناجور آنوشکا روز بیست و ششم: عمو گل سبیلی روز بیست و هفتم: رابطه ی مستقیم بقچه ی خندان و شیر شکلات داغ روز بیست و هشتم: پول روز بیست و نهم: او، عجیب ترین بچه ی معمولی دنیا روز سی ام: آن روز که ناخه ی صبح زودی ملکه ی قصر شنی شد!

برشی از متن کتاب


فقط برای یونا همه ی آدم ها، هر جایی از دنیا که باشند یک چیزی برای خودشان دارند؛ یک رازی شاید، یا یک حیوان خانگی، یا یک گردنبند یا یک یادگاری ... نمی شود کسی برای خودش چیزی نداشته باشد. یونا هم مثل همه ی آدم ها و بچه ها برای خودش چیزی داشت؛ یک حیوان دوست داشتنی، یک حیوان زرد با خال های سبز که اسمش دیگو بود. دیگو بچه دایناسور بود. فقط یک تفاوت بزرگ با همه ی حیوانات خانگی داشت؛ این که کسی جز یونا نمی توانست او را ببیند. همین هم باعث شده بود بچه ها یونا را مسخره کنند و یونا هم دلش هیچ دوستی جز دیگو نخواهد. اما آن روز، توی موزه اتفاق عجیبی افتاد. یونا و دیگو برای اولین بار با هم دعوایشان شد و قهر کردند!!! موزه ی دایناسورها، بزرگ ترین موزه ی شهر بود. توی آن اسکلت های دایناسورها را نگه داری می کردند و بچه ها این موزه را بیشتر از جاهای دیگر شهر دوست داشتند. یونا هیچ وقت آن جا نرفته بود و برای اولین بار، روز تولد دیگو تصمیم گرفت با هم بروند موزه. آن ها همه ی موزه را گشتند و دیگو به هر دایناسوری که می رسید، آتش کوچکی از دهانش می داد بیرون و ذوق می کرد. کار همیشگی اش بود. وقتی خیلی خیلی خوشحال می شد این کار را می کرد. همان طور که در موزه قدم می زدند، دیگو کنار اسکلت یک دایناسور ایستاد و داد زد: «پااااااپاااا» یونا اسکلت را نگاه کرد، درشت شبیه خود دیگو بود ... دیگو خیلی تند رفت پیش اسکلت و روی پشتش نشست. یونا عصبانی شد و داد زد بیا پایین، اگه تورو ببینن، پرتمون می کنن بیرون، چرا رفتی اونجا؟» دیگو که سرش را گذاشته بود روی گردن دایناسور گفت: «هیس! پاپامه، داره باهام حرف می زنه.» یونا کله اش را آورد جلو و گفت: «چی؟؟ پس چرا من نمی شنوم؟» دیگو گفت: «چون فقط با من حرف می زنه، تو برو، من امشب پیش پاپا می مونم.»    

(30قصه) دبیر گروه نویسندگان: سید نوید سید علی اکبر نویسنده: گروه نویسندگان تصویرگر: سارا نارستان طالش انتشارات: شهرقلم


سید نوید سید علی اکبر

درباره سید نوید سید علی اکبر نویسنده کتاب کتاب شهر آدم های عجیب و غریب (قصه های روز)

نوید سید علی اکبری از نویسندگان، مترجمین و چهره‌های فعال کشور در حوزه‌ی کتاب های داستان کودک و نوجوان و اعضای اصلی هیئت‌مدیره‌ی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان می‌باشد. مجموعه قصه های کره الاغ باهوش از آثار این نویسنده است. ...

نظرات کاربران درباره کتاب شهر آدم های عجیب و غریب (قصه های روز)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شهر آدم های عجیب و غریب (قصه های روز)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل